#ختم_خوانی
یادآوری
#ختم_خوانی
نحوه اداره مجالس ختم :
اولا عمده کار مداح در ختم (سوم هفتم چهلم سالگرد)به این گونه است که ابتدا به نحوی در گذشت آن مرحوم را به بازماندگانش تسلیت گفته واز حضارمجلس تشکر کند مثلا بگوید انعقاد مجلس به مناسبت در گذشت مرحوم مغفور شادروان خلدآشیان ....می باشد که جادارد از طرف خود ویکایک شما عزیزان مصیبت وارده را به خانواده های ..... .همچنین اقازاده ها آقا...
خواهران ....
وهمسر داغدیده اش برادرانش آقا...
تسلیت عرض نموده متقابلا از طرف صاحبان عزا از همه عزیزانی که از راههای دور ونزدیک قدم رنجه کردند کمال تشکر وقدردانی به عمل می آوریم در نظر داشته باشیم که ادبیات گفتاریمان کاملا صحیح باشد چون معمولا همه نوع شخصی از قبیل افراد با سواد استاد دانشگاه مهندس و..
حضور دارند نکته اینکه در بعضی مجالس مستمعین چون زیادند ومی خواهند زودتر بروند دنبال بهانه ای هستند تا سریعتر برخیزند معمولا در مجالس تشکر از مردم باید در آخر کار مداحی باشد والا در اول کار عده ای مردند ومجلس به هرج ومرج می افتد.حال بعد از آن مقدمه معمولا شعری در مذمت دنیا وگذرا بودن آن می خوانند
(پندیات) وسپس چند بیت شعر پدر یا مادر ...
می خوانیم ومیتوانیم روایتی یا حدیثی در جایگاه ومقام واحترام پدر ومادر بگوییم والبته گل کار که دشتی خوانی می باشد را بعد ازآن هرگز فراموش نکنیم وبعد با چندبیتی کوتاه از مدح مولا اگر متوفی مرد باشد یا مدح حضرت زهرا اگر زن باشد ویا امام حسین اگر متوفی هیئتی باشد بخوانیم وبا گریز کوتاه به کربلا وروضه ای(مانند:شما داغ پدر دیدید همه شمارا تسلا دادند تسلیت گفتند اما دلا بسوزه برای آن خانمی که کنار بدن بابا صدا زد بابا برخیز ببین دارن عمه ام رو تازیانه می زنند.) کار را تمام کند که البته با تک بیتی هایی مانند :
پرروانه سوخت شمع فروماند وشب گذشت
ای وای من که قصه دل ناتمام ماند
کار را باتسلیت وتشکری دیگربه اتمام رساند.
نکته در مجالسی که داغ سنگین تر است مانند مجالس ختم جوان یا مجالس سوم که نسبت به هفتم وچهلم کمتر باید پندیات خواند وبیشتر اشعار مناسب با روحیه فرد مصیبت دیده مانند پدر مادر .. خوانده شود ولی در مجالسی که کمی فرد مصیبت دیده آرام تر است و باور مصیبت برایش آسان تر شده مانند سالگرد بالعکس می باشد .
#محمد_مبشری
#ختم_خوانی
قرائت سوره الرحمن
پس از مداحی نوبت به قرائت سوره الرحمن می رسد که معمولا تا آیه “کُلُّ مَن عَلَیهَا فانٍ” ادامه پیدا می کند. هنگام قرائت سوره الرحمن وقتی آیه “فَبِأی آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبان” خوانده می شود ، مستحب است جمله؛ “لَا بِشَیْءٍ مِنْ آلَائِکَ رَبِّ أُکَذِّبُ”[۸]قرائت شود. به همین دلیل در برخی محافل ، مستمع پس از قرائت آیه مذکور ، این جمله را قرائت می کند. خوب است قاری نیز این جمله را با مستمعین تکرار نماید.
سخنرانی
پس از قرائت قرآن نوبت به سخنرانی پند آمیز و موعظه می رسد که توسط روحانیون محترم برگزار می گردد، در این بخش به موضوعاتی راجع به سکرات موت ، شب اول قبر و سؤال نکیرین، عالم برزخ، قیامت و… پرداخته می شودونهایتا باذکرتوسل به اهلبیت(ع) به پایان می رسد.
نکته قابل ذکر اینکه بعضی از مجالس ترحیم بدون سخنرانی برگزار می شود و تمام وقت به قرائت قرآن و مداحی می گذرد . مداحان اهلبیت(ع) حتماً به صاحبان مجلس تأکید کنند که این بخش نباید حذف گردد ؛ چراکه به واسطه حذف این بخش ، یکی از فلسفه های برگزاری مجالس ترحیم ـ که همان تذکر و تنبه بازماندگان است ـ دچار خلل می شود بلکه باید بیشترین همت صاحبان عزا صرف این بخش گردد تا میت و بازماندگان و شرکت کنندگان در مجلس بهره کافی و وافی را از مجلس ترحیم ببرند.
#محمد_مبشری
#ترحیم_خوانی
شعر اولیه در ترحیم خوانی به دو نوع میتواند باشد.👇
1) در ایام خاص(مثلا جمعه و شهادت و...)
2) در ایام عادی
✔️ اول: ایام خاص:👇
در مورد اول اگر مجلس ختم و ترحیم در (#ایام خاص) مثل شهادت یکی از معصومین علیهم السلام یا روز جمعه باشد ، میتوان (#شعر صاحب مناسبت) را به عنوان شعر مقدمه قرار دهیم.
👈 مثلا: اگر روز جمعه است شعر اول ما میتواند شعر مناجات امام زمان علیه السلام باشد.
✖️ نمونه اول ایام خاص:
🔸با خبر باش که مهدی زسفر می آید
🔸عاقبت این غم جانسوز به سر می آید
🔸گرچه این جمعه رسید و خبری باز نشد
🔸بخدا بعد شب تار سحر می آید
✖️ نمونه دوم ایام خاص:
اگر ایام شهادت یکی از معصومین (علیهم السلام) مثل شهادت امام حسن (علیه السلام) باشد میتواند شعر اول ما درباره امام حسن (علیه السلام) باشد.
✔️ دوم: ایام عادی:👇
میتوان از اشعار پندیات به عنوان شعر مقدمه استفاده کرد.
#محمد_مبشری
#ترحیم_خوانی
#نمونه_روضه_مادر_ترحیم_خوانی
بسم الله الرحمن الرحيم...
یارحمن و یارحیم...
🔸چرا زیوسف زهرا خبر نمی آید
ببین حرف دلت هست یا نه...
در این روز جمعه...
🔸چرا زیوسف زهرا خبر نمی آید
🔸چرا شب غم ما را سحر نمی آید
چرا آقای ما نمیاد...
چرا مولای ما نمیاد...
🔸عزیز فاطمه مهدی بیا به مجلس ما
کجایی پسر فاطمه... امروز میخواهیم روضه مادرتون زهرا رو بخونیم... هر کجای عالم هستی یک سر هم به مجلس ما بزن پسر فاطمه...
🔸عزیز فاطمه مهدی بیا به مجلس ما
🔸مگر به مجلس مادر پسر نمی آید
آقای من... هرکجا برا مادری مجلس میگیرند...
بچه ها دم در میایستند...
به مهمونها خوش آمد میگن...
امروز هم میخواهیم روضه مادر شما رو بخونیم آقا...
🔸مگر به مجلس مادر پسر نمی آید
(بیان جملات زمینه ساز👇)
مجلس به احترام یک مادر برگزار شده...
من به صاحبان عزا تسلیت میگم خدا صبرتون بده...
مصیبت مادر...
مصیبت سنگینیه...
مخصوصا برا...(اینجا دختر یا پسر مرحوم گفته میشود)
(مخصوصا برا...دختر)
(مخصوصا برا بچه های...)
خیلی سخته...
(نقطه گریز از مجلس ترحیم به روضه👇)
اما میخوام اینو بگم...
خانواده ی...(اسم صاحب عزا:حسینی)
بچه های داغدار....
شما داغ مادر دیدید...
اما تا مردم خبردار شدند...
همه اومدند به شما تسلیت گفتند...
باهاتون همدردی کردند...
ببینید امروز علما اومدند... بزرگان اومدند...
فامیل و همسایها دور شما رو گرفتند...
نگذاشتند تنها باشید...
اما ای کاش این مردم مدینه هم بودند...
وقتی خانم زینب کبری یتیم شد...
دلت رفت مدینه یا نه...
بزار روضه رو از زبان بی بی زینب بخونم...
میگه نیمه های شب...
تابوت مادرم زهرا وسط خونه...
دیدم چند نفر وارد خونه شدند...
سلمان اومد...
مقداد اومد....
اباذر اومد...
خدایا نیمه شب اینها برا چی اومدند...
قراره چه خبر بشه...
یک وقت دیدم...
غریبانه تابوت مادرم زهرا رو بلند کردند...
آروم آروم میگن لااله الا الله...
همین جا بود...
صدای ناله ی بی بی زینب بلند شد...
🔸خدا مادرم را کجا میبرند
🔸گمانم برای شفا میبرند
🔸منو خانه داری، منو سوگواری
مرو مادر من مرو مادرم
انگار هنوز زینب باور نکرده یتیم شده...
دنبال جنازه مادر هجده ساله میدوه...
هی صدا میزنه کجا میری مادر...
🔸 مرو مادر من مرو مادرم
زینبت رو تنها نزار...
مادر...
من که جز تو کسی رو ندارم...
بعد از تو حرفهام رو به کی بگم مادر...
جوان مادرم زهرا...😭
آی مادرم...😭
آی مادر ...مادر...😭
نميدونم تا حالا دختر بچه کنار جنازه مادر دیدید یا نه...
خدا برا کسی نیاره...
خانم زینب هم دنبال تابوت مادر هی بلند میشه...
میشینه زمین...
صدا میزنه...
نرو مادر خوبم زهرا...
(گریز روضه به روضه👇)
اینجا بی بی زینب دنبال تابوت مادر هی میدوید و ناله میزد...
کربلا هم همین زینب کنار جنازه برادر...
ای وای... ای وای
صدا زد حسین جان داداش... ببین زینبت رو دارند به اسارت میبرند...
🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند
🔸نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند
داداش حسین...😭
🔸سر تو را به نیزه ای نشانده دشمن علی
🔸نمیروم ولی مرا، به این بهانه میبرند
#محمد_مبشری
((روضه امام حسین(ع)به جهت ختم پدر))
پیغمبر اكرم(ص) هر وقت حسین رو میدید،از نوك پا تا موهای سر ابی عبدالله رو غرق بوسه میكرد،سئوال میكردند یا رسول الله(ص) این چه كاری است شما با این آقازاده میكنید؟مینشست گریه میكرد،میفرمود:دارم محل شمشیرها و نیزها و تیرها و دشنه ها و سنگا رو میبوسم. یازهرا بی بی جان چی شد سفارش فرمودید فقط زیر گلو رو ببوس،دلیلش رو گمان كنم به خود زینب هم نگفته فاطمه،فقط بی بی فاطمه سلام الله علیها فرمود:زینب جان خواست بره،وداع آخربود،علامتش اینه،پیراهن كهنه رو ازت میخواد،پیران رو كه خواست یادت باشه زیر گلوش رو ببوسی،دلیل این بوسه برا زینب روز عاشورا معلوم شد،از بالای تل زینبیه نگاه میكرد،دید ملعون وارد گودال شد،هر كاری كرد....حسین...... هرچی زد به ذوالجناح دید حركت نمیكنه،ذوالجناح چرا من رو ازاین زن و بچه دور نمیكنی؟با سر اشاره كرد آقا،چه جوری برم، یه نگاه كن ببین، كی دست و پام رو بسته،نگاه كرد دید نازدانه، رو خاك ها نشسته، دید حالا كه صداش نمیرسه،تو این این ضجه ها و ناله ها،هر كی یه چیزی میگه،حنجره سوخته از شدت عطش،راهی براش نمود،رفت دستای ذوالجناح رو بغل گرفت،همین كه ابی عبدالله یه نگاه كرد،با اشاره گفت:بابا بیا پایین میخوام دورت بگردم، عزیز دلم بذار برم،گفت نمیشه، از اسب پیاده شد، رو خاك ها نشست حسین، آغوشش رو باز كرد،یعنی نازنین بابا،بیا تو بغلم بابا، بیا ببوسمت بابا، بیا بابات رو بو كن بابا، همین كه حسین رفت دختر رو بغل بگیره،یه وقت دید سكینه دستاش رو گذاشت رو سینه ی بابا،بابا رو هُل داد عقب،گفت:بابا میخوای بری برو، قید بوسه رو زدم، دیگه نمیخوام بغلم كنی،دیگه نمیخوام رو پاهات بنشونی من رو،دیگه دلم نمیخواد ببوسی من رو،چه شد عزیز دلم؟ تو من رو از اسب پیاده كردی،گفتی بیا بغلم كن، حالا میگی نمیخوام،آروم بی جوهر،یه طوری كه فقط خودش و بابا بشنوند،صدا زد بابا دلم لَك زده یه بار دیگه بغلم كنی،بابا جگرم پاره پاره است میدونم بری دیگه بر نمیگردی،بابا خیلی دلم میخواست یه بار دیگه دست رو سرم بكشی، خیلی دلم میخواست یه بار دیگه ببوسمت،خُب چیه؟پس چرا؟گفت: الان دیدم دختر مسلم بن عقیل از شكاف پرده ی خیمه داره نگاه میكنه، دلش هوا باباش رو میكنه، او دختر یتیمه،بابا برو یه جای دیگه تلافی میكنم، تلافی موند برا كجا؟ نیمه های دل شب اومد تو گودال،نیزه ها رو كنار زد، صورتش رو گذاشت رو سینه ی بابا، روای میگه دیدم دست ابی عبدالله، اومد دور گردنش....حسین.........
#محمد_مبشری
#مهر_مادر
بهترین مهر و وفا ، مهر و وفای مادر است
باصفاتر ، از گل و گلشن صفای مادر است
نغمه ی مرغان خوش الحان به گلشن دلرباست
خوشترین آهنگ اما ، لای لای مادر است
سینه ی آئینه گونش را غبار کینه نیست
دل سرای مهر و بر لب ها دعای مادر است
می زند عطر صفا ، چون در سرا ، پیوسته موج
تا فضا پر از صدای جان فزای مادر است
گر چه فردوس برین برتر بُوَد از حدّ و هم
با همه رفعت که دارد زیر پای مادر است
سال ها طی کرده ام در هجر او اما هنوز
گوش جان لبریز آهنگ صدای مادر است
جز سر کویش ندارد دل سَرِ کوی دگر
مرغ نا آرام قلبم آشنای مادر است
دیده را فرش رهش کردم به امید وصال
خانه ی دل گر چه گلرنگ است جای مادر است
نیست در حَدِّ "مُبَشِّر" حمد و ثنای دیگران
چون خدای مهربان خود در ثنای مادر است
#محمد_مبشری
#ای_پدر
سال ها برای من زحمت کشیدی ای پدر
روی آسایش به عمر خود ندیدی ای پدر
در ره آسایشم چون عود گاهی سوختی
گاه چون اسپند از جا می پریدی ای پدر
گر برایم پیش می آمد پدر پیشآمدی
بوده ام شاهد که با سر می دویدی ای پدر
در فراز و در نشیبِ کوره راه زندگی
بارها دیدم به فریادم رسیدی ای پدر
در جوانی لاله روی و سرو قامت دیدمت
زیرِ بار زندگی دیدم خمیدی ای پدر
موی مشکینت به راهم ای پدر کردی سفید
این بُوَد پایانِ درسِ رو سفیدی ای پدر
لحظه ای در آمدن ، چون دیر می کردم پدر
یقّه ی طاقت برایش می دریدی ای پدر
بود لبخند تو مملو از سرورِ زندگی
سفره ی شادی برایم آفریدی ای پدر
می شدی افسرده چون افسرده می دیدی مرا
تارِ غم در سینه ی خود می طنیدی ای پدر
گر بلایی ناگهانی پیش می آمد مرا
بهر خود با جان بلا را می خریدی ای پدر
پند می دادی مرا با دوستان یک رنگ باش
چون در این ره طعنه از دشمن شنیدی ای پدر
من چه کردم ار برایت ای پدر جان غیر هیچ
پرورانیدی ، ز من خیری ندیدی ای پدر
ای که در عمرت ندیدی روی آرامش به خود
دیدمت در خاک آخر آرمیدی ای پدر
بوده ای مرغ بهشتی بهر " مُبَشِّر " پدر
پر گشودی سوی جنت پر کشیدی ای پدر
#محمد_مبشری
#مادر
#قطعه
کسی که هستی و بود و نبود خود همه را
نثار راه پسر می نمود مادر بود
کسی که در غم و درد و بلا و حادثه ها
همیشه سینه سپر می نمود مادر بود
کسی که شیره جان داد و شادمانی کرد
به قامتم چو نظر می نمود مادر بود
کسی که زمزمه لای لائیش همه شب
خدای عشق خبر می نمود مادر بود
کسی که دفتر ایثار و عشق و ایمان را
گرفت و خواند و زِبَر می نمود مادر بود
کسی که قصه خوب هزار و یک شب را
هزار و یک شبه سر مینمود مادر بود
کسی که خنده ی امید بر لبم می کاشت
غمم ز سینه به در می نمود مادر بود
کسی که شب چو نبودم به خانه تا به سحر
دو دیده حلقه به در می نمود مادر بود
کسی که در به در از دوریَش نمی گشتم
اگر که ترکِ سفر می نمود مادر بود
#محمد_مبشری
#مهر_مادر
بهترین مهر و وفا ، مهر و وفای مادر است
باصفاتر ، از گل و گلشن صفای مادر است
نغمه ی مرغان خوش الحان به گلشن دلرباست
خوشترین آهنگ اما ، لای لای مادر است
سینه ی آئینه گونش را غبار کینه نیست
دل سرای مهر و بر لب ها دعای مادر است
می زند عطر صفا ، چون در سرا ، پیوسته موج
تا فضا پر از صدای جان فزای مادر است
گر چه فردوس برین برتر بُوَد از حدّ و هم
با همه رفعت که دارد زیر پای مادر است
سال ها طی کرده ام در هجر او اما هنوز
گوش جان لبریز آهنگ صدای مادر است
جز سر کویش ندارد دل سَرِ کوی دگر
مرغ نا آرام قلبم آشنای مادر است
دیده را فرش رهش کردم به امید وصال
خانه ی دل گر چه گلرنگ است جای مادر است
نیست در حَدِّ "مُبَشِّر" حمد و ثنای دیگران
چون خدای مهربان خود در ثنای مادر است
#محمد_مبشری
#ای_پدر
سال ها برای من زحمت کشیدی ای پدر
روی آسایش به عمر خود ندیدی ای پدر
در ره آسایشم چون عود گاهی سوختی
گاه چون اسپند از جا می پریدی ای پدر
گر برایم پیش می آمد پدر پیشآمدی
بوده ام شاهد که با سر می دویدی ای پدر
در فراز و در نشیبِ کوره راه زندگی
بارها دیدم به فریادم رسیدی ای پدر
در جوانی لاله روی و سرو قامت دیدمت
زیرِ بار زندگی دیدم خمیدی ای پدر
موی مشکینت به راهم ای پدر کردی سفید
این بُوَد پایانِ درسِ رو سفیدی ای پدر
لحظه ای در آمدن ، چون دیر می کردم پدر
یقّه ی طاقت برایش می دریدی ای پدر
بود لبخند تو مملو از سرورِ زندگی
سفره ی شادی برایم آفریدی ای پدر
می شدی افسرده چون افسرده می دیدی مرا
تارِ غم در سینه ی خود می طنیدی ای پدر
گر بلایی ناگهانی پیش می آمد مرا
بهر خود با جان بلا را می خریدی ای پدر
پند می دادی مرا با دوستان یک رنگ باش
چون در این ره طعنه از دشمن شنیدی ای پدر
من چه کردم ار برایت ای پدر جان غیر هیچ
پرورانیدی ، ز من خیری ندیدی ای پدر
ای که در عمرت ندیدی روی آرامش به خود
دیدمت در خاک آخر آرمیدی ای پدر
بوده ای مرغ بهشتی بهر " مُبَشِّر " پدر
پر گشودی سوی جنت پر کشیدی ای پدر
#محمد_مبشری
#مادر
#قطعه
کسی که هستی و بود و نبود خود همه را
نثار راه پسر می نمود مادر بود
کسی که در غم و درد و بلا و حادثه ها
همیشه سینه سپر می نمود مادر بود
کسی که شیره جان داد و شادمانی کرد
به قامتم چو نظر می نمود مادر بود
کسی که زمزمه لای لائیش همه شب
خدای عشق خبر می نمود مادر بود
کسی که دفتر ایثار و عشق و ایمان را
گرفت و خواند و زِبَر می نمود مادر بود
کسی که قصه خوب هزار و یک شب را
هزار و یک شبه سر مینمود مادر بود
کسی که خنده ی امید بر لبم می کاشت
غمم ز سینه به در می نمود مادر بود
کسی که شب چو نبودم به خانه تا به سحر
دو دیده حلقه به در می نمود مادر بود
کسی که در به در از دوریَش نمی گشتم
اگر که ترکِ سفر می نمود مادر بود
#محمد_مبشری
#مادر
دیگر دلی به گوشه ی بامی نمانده است
دست و دلی برای پیامی نمانده است
باید چه گفت با دل خاموش دردمند
مادر که نیست جای کلامی نمانده است
#محمد_مبشری