eitaa logo
داستانهای زیباو تأثیر گذار
142 دنبال‌کننده
112 عکس
6 ویدیو
0 فایل
داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 ارتباط با ادمین؛ @valayat
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای عفت یوسف علیه السلام در برابر زلیخا همسر عزیز مصر که در قرآن در سوره یوسف آمده تابلوی تاریخی عظیمی است که پیروزی درخشان عفت را بر شهوت در یک جنگ داغ و جنجالی به تماشا گذاشته است. یوسف نوجوانی بسیار زیبا بود، دست تطاول او را به عنوان برده و غلام ناشناس به کاخ عزیز مصر وارد ساخت، همسر عزیز مصر به نام زلیخا دل باخته او شد، از هر راه و ترفندی خواست یوسف را به دام خود بکشاند و از او کام جویی جنسی نماید، ولی با توکل به خدا و حفظ حریم عفت هرگز خود را نباخت و اسیر آن دام بزرگ شیطان نشد، و فریب نخورد، تا آن جا که زلیخا او را به اتاقی که در درون چندین اتاق قرار داشت برد، اتاقی که هر سوی آن آیینه کاری شده بود، زلیخا با کمال بی شرمی قسمت هایی از بدنش را برهنه کرد تا یوسف را بفریبد ولی یوسف در این میدان، پیروز گردید، نه ازین جهت که به زلیخا علاقه نداشت، بلکه ترس از خداموجب گردید که سنگر عفت و حیا را حفظ کند. امام صادق علیه السلام فرمود: زلیخا در آن اتاق، پارچه ای روی بعد انداخت، یوسف پرسید چرا پارچه بر روی بعد انداختی؟ زلیخا جواب داد: برای این که از بت حیا کردم یوسف فرمود: تو از بت حیا می کنی، آیا من از خدا حیا نکنم؟ در این هنگام یوسف علیه السلام با ص: 29 ماجرای عفت یوسف علیه السلام در برابر زلیخا همسر عزیز مصر که در قرآن در سوره یوسف آمده تابلوی تاریخی عظیمی است که پیروزی درخشان عفت را بر شهوت در یک جنگ داغ و جنجالی به تماشا گذاشته است. یوسف نوجوانی بسیار زیبا بود، دست تطاول او را به عنوان برده و غلام ناشناس به کاخ عزیز مصر وارد ساخت، همسر عزیز مصر به نام زلیخا دل باخته او شد، از هر راه و ترفندی خواست یوسف را به دام خود بکشاند و از او کام جویی جنسی نماید، ولی با توکل به خدا و حفظ حریم عفت هرگز خود را نباخت و اسیر آن دام بزرگ شیطان نشد، و فریب نخورد، تا آن جا که زلیخا او را به اتاقی که در درون چندین اتاق قرار داشت برد، اتاقی که هر سوی آن آیینه کاری شده بود، زلیخا با کمال بی شرمی قسمت هایی از بدنش را برهنه کرد تا یوسف را بفریبد ولی یوسف در این میدان، پیروز گردید، نه ازین جهت که به زلیخا علاقه نداشت، بلکه ترس از خداموجب گردید که سنگر عفت و حیا را حفظ کند. امام صادق علیه السلام فرمود: زلیخا در آن اتاق، پارچه ای روی بعد انداخت، یوسف پرسید چرا پارچه بر روی بعد انداختی؟ زلیخا جواب داد: برای این که از بت حیا کردم یوسف فرمود: تو از بت حیا می کنی، آیا من از خدا حیا نکنم؟ در این هنگام یوسف علیه السلام با ص: 29 سرعت تمام از پیش از پیش روی زلیخا رد شد و به طرف در اتاق آمد و پا به فرار گذاشت و از همه اتاق ها خارج شد، زلیخا به دنبال یوسف دوید و به او رسید و لباس او را از پشت گرفت تا به عقب بکشاند، ولی یوسف آن چنان خود را کشید که یقه اش پاره شد. (1) داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan داستان های تربیتی ارتباط با ادمین؛ @valayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🎆 --» قصه های قرآنــی «-- 🎆 --» عکس نوشته های‌ قرآنی «-- 🎆 --» تفسیر روزانه «-- ‌‌ 🎆--» تلاوت‌های‌ دلنشین «-- 💫 دعا و ذکرهای روزانه💫 💫ختم هفتگی قرآن💫 با ما همراه باشین👇👇 در گروه ✅ «قــــــرآن و دعا» ✅ انجمن قرآن و دعا https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014 ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ┊❴ اسماء الحسنی ❵┊ ┊الرَّحمٰنُ الرَّحیٖمُ ٱلْمَلِکُ ٱلْقُدُوسُ السَّلٰامُ ٱلْمُؤمِنُ ٱلْمُهَیمِنُ ٱلْعَزیٖزُ ٱلْجَبّٰارُ ٱلْمُتَکَبِّرُ ┊ ٱلْخٰالِقُ ٱلْبٰارِئُ ٱلْمُصَّوِرُ ٱلْغَفّٰارُ ٱلْقَهّٰارُ ٱلْوَهّٰابُ الرَّزّٰاقُ ٱلْفَتٰاحُ ٱلْعَلیٖمُ ٱلْقٰابِضُ ┊ ٱلْبٰاسِطُ ٱلْخٰافِضُ الرّٰافِعُ ٱلْمُعِزُ ٱلْمُذِلُ السَّمیٖعُ ٱلْبَصیٖرُ ٱلْحَکَمُ ٱلْعَدلُ ٱلْلَطیٖفُ ┊ ٱلْخَبیٖرُ ٱلْحَلیٖمُ ٱلْعَظیٖمُ ٱلْغَفُورُ الشَّکُورُ ٱلْعٰالیُٖ ٱلْکَبیٖرُ ٱلْحَفیٖظُ ٱلْمُقیٖتُ ٱلْحَسیٖبُ ┊ٱلْجَلیٖلُ ٱلْکَریٖمُ الرَّقیٖبُ ٱلْمُجیٖبُ ٱلْوٰاسِعُ ٱلْحَکیٖمُ ٱلْوَدُودُ ٱلْمَجیٖدُ ٱلْبٰاعِثُ الشَّهیٖدُ ┊ ٱلْحَقُّ ٱلْوَکیٖلُ ٱلْقَویُٖ ٱلْمَتیٖنُ ٱلْوَلیُٖ ٱلْحَمیٖدُ ٱلْمُحصیُٖ ٱلْمُبدِئُ ٱلْمُعیٖدُ ٱلْمُحیٖیُٖ ┊ ٱلْمُمیٖتُ ٱلْحَیُّ ٱلْقَیُّومُ ٱلْوٰاجِدُ ٱلْمٰاجِدُ ٱلْوٰاحِدُ ٱلْاَحَدُ الصَّمَدُ ٱلْقٰادِرُ ٱلْمُقتَدِرُ ┊ ٱلْمُقَدَّمُ ٱلْمُؤَخَرُ ٱلْاَوَّلُ ٱلْآخِرُ الظّٰاهِرُ ٱلْبٰاطِنُ ٱلْوٰالیُ ٱلْمُتَعٰالیُٖ البَّرُ التَّوٰابُ ┊ ٱلْمُنتَقِمُ ٱلْعَفوُّ الرَّئُوفُ مٰالِک‌ِٱلْمُلکُ ذُوٱلْجلٰال‌ِوٱلْاکرٰام ٱلْمُقسِطُ ٱلْجٰامِعُ ٱلْغَنیُٖ ٱلْمُغنیُٖ ٱلْمٰانِعُ ┊الضّٰارُ النّٰافِعُ النُّورُ ٱلْهٰادیُٖ ٱلْبَدیٖعُ ٱلْبٰاقیُٖ ٱلْوٰارِثُ الرَّشیٖدُ الصَّبُورُ انجمن قرآن و دعا https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014 ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت مریم مادر حضرت عیسی علیه السلام در رابطه با حفظ عفت، بسیار حساس بود، هنگامی که بدون شوهر، به اعجاز الهی باردار شد وقتی که درد زایمان گرفت بسیار ناراحت شد، از این نظر نگران بود تا ناجوانمردان روزگار به او تهمت بزنند. (1) شدت ناراحتی او از این جهت در حدی بود که می گفت: «یا لیتنی مت قبل هذا و کنت نسیامنسیا» ای کاش قبل از این مرده بودم و به کلی فراموش می شدم. (2) 11. عَنِ النَّبيِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) اِنَّهُ كانَ جالِساً فَاَقْبَلَ الْحَسَن وَ الْحُسَيْنُ (علیه السلام) فلما رآهما النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) و استبطأ بلوغهما... رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - نشسته بود، حسن و حسين - عليهما السلام - وارد شدند، حضرت به احترام آن ها از جاي برخاست و به انتظار ايستاد، حركت آن دو به سوي پيامبر به طول انجاميد. رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - به طرف كودكان پيش رفت و از آنان استقبال نمود، هردو را بر دوش خود سوار نمود و فرمود: فرزندان عزيز، مركب شما چه خوب مركبي است و شماها چه سواران خوبي هستيد! (بحار الانوار، ج 10، ص80) ص: 31 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan داستان های تربیتی ارتباط با ادمین؛ @valayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚معرفی کتب و تالیفات شهید آیت الله دکتر رئیسی تقریرات فقه وقف 👈اینجا تعارض اصل و ظاهر در فقه و قانون👈اینجا قواعد فقه (بخش عبادی)👈اینجا قواعد فقه(بخش اقتصادی)👈اینجا قواعد فقه(بخش قضائی)👈اینجا ✔️دانلود زندگینامه 👈دانلود ویژه نامه ارتحال👈دانلود دسترسی به اقدامات و فعالیت ها و داستان ها👈اینجا 📲 در ثواب نشر این لیست شما هم سهیم باشید 🔮دانلود نرم افزار باز کردن کتاب ها ا•┈┈••••✾•▪️•✾•••┈┈•ا کتب دینی،کتابخانه علوم اسلامی در بستر ایتا 👈 عضو شوید @KotobeDini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عبدالله بن حسن (نوه امام حسن مجتبی علیه السلام از پدران خود نقل می کند) هنگامی که ابوبکر و عمر به اتفاق هم، فدک را غصب کردند و این خبر به حضرت زهرا سلام الله علیها رسید، در این هنگام، حضرت زهرا سلام الله علیها روسری خود را بر سرش پیچید و عبای خود را بر سر نمود و همراه گروهی از همفکران و یاران و زنان خویشاوندش به سوی مسجد حرکت کرده، حضرت فاطمه (علیها السلام) روسری خود را بطور کامل که سر و گردن و سینه اش را می پوشاند و لباسی که در تنش بود به قدری بلند بود که هنگام راه رفتن، گاهی قسمت پایین لباس، زیر پایش قرار می گرفت و آن حضرت همانند رسول الله با متانت و وقار، حرکت می گردد علاوه بر این ها آن حضرت در پشت پرده مسجد درحالی که زنان اطرافش را گرفته بودند نشست و سخنرانی کرد نتیجه این که ایشان با رعایت همه موازین حفظ حریم عفاف و حجاب در میان مردم ظاهر می شد. (1) ص: 32داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan ارتباط با ادمین؛ @valayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
» نقل می کنند در عصر حکومت رضاخان یکی از علمای ربانی مشهد، مرحوم آیت الله سید باقر سیستانی، سعی بسیار داشت تا به محضر امام زمان علیه السلام شرفیاب گردد، او برای وصول به این سعادت عظمی، تصمیم گرفت، چهل جمعه در مسجدی از مساجد،زیارت عاشورا را بخواند، او به این تصمیم عمل کرد و هر جمعه قرائت زیارت عاشورا را به طور کامل ادامه داد، او خود می گوید: در یکی از جمعه های آخر که در یکی از مساجد، مشغول زیارت عاشورا بودم ناگاه شعاع نوری را که از خانه ای در نزدیک آن مسجد دیده می شد، مشاهده کردم. حالات معنوی عجیبی پیدا کردم از جا برخاستم و به دنبال آن نور رفتم، خود را نزدیک آن خانه رساندم، دیدم نور عجیبی از داخل آن خانه می درخشد، در را زدم و با اجازه وارد شدم دیدم حضرت ولی عصر ع در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در آن اتاق جنازه ای را مشاهده نمودم که پارچه سفیدی روی آن کشیده بودند، منقلب شدم درحالی که اشک از چشمانم سرازیر بود به آقا امام زمان علیه السلام سلام کردم آقا جواب سلام مرا داد و فرمود چرا این گونه دنبال من می گردی؟ و آن همه رنج ها را تحمل می کنی؟ مثل این (اشاره به جنازه) باشید تا من به دنبال شما بیایم. پس فرمود: این جنازه، جنازه بانویی است که در عصر کشف حجاب (رضاخان) هفت سال (برای حفظ عفت خود از گزند درندگان حکومت رضاخانی) از خانه بیرون نیامد، تا مبادا نامحرم او راببیند. (1) ص: 34 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan ارتباط با ادمین؛ @valayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🎆 --» قصه های قرآنــی «-- 🎆 --» عکس نوشته های‌ قرآنی «-- 🎆 --» تفسیر روزانه «-- ‌‌ 🎆--» تلاوت‌های‌ دلنشین «-- 💫 دعا و ذکرهای روزانه💫 💫ختم هفتگی قرآن💫 با ما همراه باشین👇👇 در گروه ✅ «قــــــرآن و دعا» ✅ انجمن قرآن و دعا https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014 ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نظرسنجی بزرگ و مهم به نظر شما کدام گزینه میتواند ، بهترین گزینه برای ادامه راه در مقام ریاست جمهوری باشد؟ روی لینک زیر ضربه بزنید و رای دهید👇 https://EitaaBot.ir/poll/r9o2wf https://EitaaBot.ir/poll/r9o2wf برای نتایج بهتر منتشر کنید
ترکیه کشوری است که براساس سیستم لائیک (منهای مذهب) اداره می شد. از این رو از مظاهر مذهب جلوگیری می نمود. یکی از دختران شجاع مسلمان (19 ساله) بنام نور جان کوجا مان، دانشجو بود و در شهر آنکارا، با حجاب اسلامی به دانشگاه می رفت و در آن جا ازرئیس جمهور وقت ترکیه به نام کنعان اورن به خاطر آنکه طرف دار حکومت لامذهبی است انتقاد می کرد، او را دستگیر کردند و به یک سال زندان محکوم نمودند. ص: 35 او در دادگاه فرمایشی آنکارا، پس از شنیدن محکومیتش به یک سال زندان، فریاد زد: امام خمینی رهبر دنیای اسلام است و من از طرفداران او هستم! این دختر شیردل، آن چنان در آن کشور ضد خدا، پای بند به احکام اسلام بود، که حجاب خود را کاملاً رعایت می کرد و با قرآن مأنوس بود و در هر فرصتی آیات قرآن را تلاوت می نمود و به صراحت می گفت: من امام خمینی را به عنوان رهبر اسلامی می شناسم و از او پیروی می کنم درود خدا بر چنین دختر شجاع، قاطع و پاک دامن. (1 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan داستان های تربیتی ارتباط با ادمین؛ @valayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌کتاب ۹ جلدی انتخاب صالحان 📚کتاب انتخاب صالحان نوشته حضرت آیت الله سید علی خامنه ای است، این کتاب در موضوع انتخابات و با بهره‌گیری از بیانات رهبر معظّم انقلاب(مدّظلّه‌العالی) تدوین شده و شامل نُه جلد است که هرکدام از آن، سهمی را در تبیین نظریّه‌ انتخاباتی معظّمٌ‌لّه خواهد داشت. 🔰  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌موضوعات کتاب ۱. واجب سیاسی (بیان اهمّیّت انتخابات، انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی) 👈 دانلود ۲. راه و اصول امام (بازخوانی خطّ امام برای سنجش عیار احزاب و جریانهای فعّال در انتخابات) 👈 دانلود ۳. خوابهای بی‌تعبیر (شرح توطئه‌ها و برنامه‌های دشمنان برای انتخابات) 👈 دانلود ۴. اصولگرای اصلاح‌طلب انقلابی (به منظور بازخوانی شاخص‌های جریانهای وفادار به نظام) 👈 دانلود ۵. مجری و ناظر (شرح وظایف وزارت کشور و شورای نگهبان) 👈 دانلود ۶. هـمه باهم (شرح وظایف عموم مردم در انتخابات) 👈 دانلود ۷. تکلیف نخبگان (شرح وظایف نخبگان و خواص در امر انتخابات) 👈 دانلود ۸. الزامات داوطلبی (شرح وظایف نامزدها و بایدها و نبایدهای رفتاری آنان در ایّام انتخابات) 👈 دانلود ۹. ویژگیهای نماینده‌ی صالح (تبیین شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی) 👈 دانلود 📜جهت دریافت فایل کتاب ها روی لینک های مقابل هر مجموعه بفشارید ... ✔️کتاب های مفید برای اهالی کتاب 🇮🇷 کانال کتب دینی ...👇👇👇 عضویت سریع در کتابخانه کتب دینی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💯📮@KotobeDini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در زمان های پیش در میان بنی اسرائیل جوانی به نام جریح زندگی می کرد، و وی از شهر و قریه و اجتماع دور بود و در بیابان معبدی داشت و همواره مشغول عبادت بود در این مسیر به قدری کوشا بود که مردم علاقه و ارادت خاصی به او پیدا کردند حتی شاه و رجال آن دیار مرید او شده بودند. روزی در معبد، مشغول عبادت بود. مادرش به دیدار او آمد دید مشغول نماز است چند بار وی را صدا زد جریح صدای مادر را می شنید ولی جوابش را نمی داد. رسول خدا فرمود: اگر جریح عالم و فقیه می بود می دانست که اگر نمازش را می شکست و جواب مادر را می داد ثوابش بیشتر بود. مادر از بی اعتنائی پسر دل سوخته شد و گفت: برو امیدوارم از دنیا نروی مگر این که گروه هایی از مردم فاسق و فاجر دور تو را بگیرند من این همه راه آمدم تو در را باز نمی کنی و جواب مرا نمی دهی؟ این را گفت و از معبد دور شد. جریح روزبه روز از نظر مقام اوج می گرفت، تا این که عابد وزاهد های آن زمان به او حسد بردند طبق مثل معروف حاسد از چاقی دیگران لاغر می شود دیگ حسد آن ها به جوش آمد و می گفتند: چرا باید جریح آن همه دارای مقام باشد، خاص و عام، شاه و رعیت مرید او باشند… ص: 37 به دنبال این افکار آلوده، زنی را که مشهور به فاحشه فاحشگی بود به حضور آورده و قدری پول به او دادند و گفتند تو همیشه از زنا حامله می شوی وقتی که بچه زاییدی، بچه را به معبد جریح ببر، و در آن جا بگذار و بگو تو در فلان وقت با من زنا کردی و این بچه از آن توست برادر، دیگر کاری نداشته باش. وقتی که چشم زن به پول ها افتاد، دلش رفت این پیشنهاد را پذیرفت. وقتی که وضع حمل کرد بچه اش را به معبد جریح برد و در آن جا گذارد و گفت:ای جریح این بچه از آن توست، برادر بزرگش کن! آنگاه طبق نقشه قبلی عده ای در اطراف به معبد آمده بچه را برداشته و نزد پادشاه بردند و جریان زنای جریح را به پادشاه گفتند پادشاه از این گزارش بی اندازه ناراحت شد دستور داد فوراً بروید و معبد جریح را خراب کنید و او را دستگیر کرده بیاورید، مردم آمدند، با یک وضع عجیبی معبد را خراب کرده و جریح را با رسوایی تمام کشان کشان نزد پادشاه آوردند درحالی که مردم به او می رسیدند و آب دهان به صورتش می انداختند پادشاه از شدت غضب بدون تحقیقدستور داد او را به دار آویزند و اعلام کرد که مردم جمع شوند و دار زدنش را ببینند. دراین میان مادر جریح با سایر مردم به گرد دار اجتماع کرده اند. جریح در بالای دار چشمش به مادرش افتاد، نفرین مادر یادش آمد که گفته بود امیدوارم در آخر عمر جماعتی از فساق و فجار به دور تو باشند و تو بمیری، مادرش را صدا کرد و گفت: مادرجان آن روز به معبد آمده و من به تو اعتنا نکردم نفهمیدم غلط کردم مرا ببخش و از من راضی باش. مادر گفت اکنون که پشیمان هستی تو را بخشیدم و از تو راضی شدم. در این هنگام جریح قوت گرفت و گفت: آن بچه ای را که به من نسبت می دهند را بیاورید، تا او را ببینم، بچه را آوردند، در این وقت جریح سر به آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا تو می دانی که این تهمت را به من زدند و من بی گناهم، این نسبت ناروا را از من رفع کن. سپس رو به کودک کرد و گفت: ایها الصبی انطق باذن الله و اخبرنا من ابیک؟ یعنی، ای کودک به اذن خدا سخن بگو، و پدر خود را معرفی کن. کودک با زبان فصیح گفت: ای مردم ساحت مقدس جریح از این آلودگی دور است او پدر من نیست، پدر من فلانی است، خدا حکم کند میان من و پدر و مادرم که نطفه مرا به حرام بسته اند. پادشاه از این حادثه تعجب کرد، بی درنگ دستور داد جریح را از دار به پایین آورند خیلی از او معذرت خواست. فوق العاده به او احترام کرد و سپس دستور دادمعبدش را خیلی باشکوه ساختند و تمام آن هایی را که نقشه قتل جریح را طرح کرده بودند با شکنجه سختی به قتل رساند و جریح هم سوگندخورد که دیگر از مادر جدا نشود و پیوسته او را احترام کند. (1) ص: 39 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 ارتباط با ادمین؛ @valayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اِذا وَعَدْتُمُ الصِّبْيانَ فَفُوا لَهُمْ فَاِنَّهُمْ يَرَوْنَ اَنَّكُمُ الّذينَ... امام کاظم (علیه السلام): چون به اطفال وعده اي داديد وفا كنيد (و تخلف ننمائيد)، زيرا كودكان گمان مي كنند شما رازق آن ها هستيد. خداوند براي هيچ چيز به قدر تجاوز به حقوق زنان و كودكان غضب نمي كند. (الكافي، ج 6، ص 50) معصومان فرزند خود را به دعا و ذکر عادت می دادند، از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: پدرم ما را جمع می کرد و امر می کرد ذکر خدا بگوییم تا خورشید طلوع کند. همچنین زید پسر امام زین العابدین علیه السلام می گویند: امام زین العابدین علیه السلام در شب نیمه شعبان همه ما را جمع می کرد شب را به سه قسمت تقسیممی کرد، پس دو قسمت آن را با نماز می خواند، آنگاه دعاآمین می گفتیم سپس استغفار می کرد و ما هم استغفار می کردیم و از خدا طلب بهشت می کردیم تا فجر طلوع کند. (1) داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan داستان های تربیتی ارتباط با ادمین؛ @valayat