eitaa logo
داستانهای زیباو تأثیر گذار
142 دنبال‌کننده
120 عکس
12 ویدیو
0 فایل
داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 ارتباط با ادمین؛ @valayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🎆 --» قصه های قرآنــی «-- 🎆 --» عکس نوشته های‌ قرآنی «-- 🎆 --» تفسیر روزانه «-- ‌‌ 🎆--» تلاوت‌های‌ دلنشین «-- 💫 دعا و ذکرهای روزانه💫 💫ختم هفتگی قرآن💫 با ما همراه باشین👇👇 در گروه ✅ «قــــــرآن و دعا» ✅ انجمن قرآن و دعا https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014 ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- 🎆پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): لَیْسَ لِلصَّبىِّ لَبَنٌ خَیْرٌ مِنْ لَبَنِ اُمِّهِ ✅براى کودک، هیچ شیرى بهتر از شیر مادرش نیست (عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 38، ح 69) دلاکی که مجاور نجف اشرف بود در خدمت گزاری نسبت به پدر خود هیچ گونه کوتاهی نمی کرد. حتی خودش برای او آب به در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و او را به مکانش برساند. پیوسته ملازم خدمت او بود مگر در شب چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و در آن شب به واسطه اعمال مسجد سهله و شب زنده داری در آن جا از خدمت معذور بود. ولی پس از مدتی رفتن به مسجد سهله را ترک کرد و دیگر به آن جا نرفت. از او پرسیدند چرا مسجد سهله را ترک کردی؟ گفت: چهل شب چهارشنبه به آن جا رفتم. شب چهارشنبه چهلم،رفتنم به تاخیر افتادتا نزدیک غروب. در آن وقت تک وتنها بیرون رفتم و با همان وضع به راه خود ادامه دادم تا دوسوم راه را پیمودم. کم کم مهتاب مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد. در این هنگام شخص عربی را دیدم سوار بر اسبی است و به طرف من می آید، در دل خود گفتم، الان این سوار راهزن مرا برهنه می کند. همین که به من رسید با زبان عربی بدوی شروع به صحبت کرد. پرسید: کجا می روی؟ گفتم: مسجد سهله. گفت: با تو چیز خوردنی هست؟ جواب دادم: نه. فرمود: دست خود را در جیب کن. گفتم در آن چیزی نیست. باز آن سخن را با تندی تکرار کرد. من دست در جیب کردم، مقداری کشمش یافتم که برای کودک خود خریده بودم و از خاطر برده بوده که به او بدهم. آنگاه به من فرمود: اوصیک بالعود (سه مرتبه) و عود به زبان عرب بدوی پدر پیر را می گویند یعنی سفارش می کنم ترا به پدر پیرت. بعد از این سخن ناگهان از نظر ناپدید شد. فهمیدم که او حضرت مهدی علیه السلام بود و دانستم آن جناب راضی به ترک خدمت پدرم ص: 91 نیست، حتی در شب چهارشنبه. ازاین رو دیگر به مسجد سهله نرفتم واین کار را ترک نمودم. داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎆امام صادق (علیه السلام): اَلرَّضاعُ واحِدٌ وَ عِشْرونَ شَهْرا، فَما نَقَصَ فَهُوَ جَورٌ عَلَى الصَّبىِّ ✅شیرخوارى، 21 ماه است. پس هر چه کم شود، ظلم بر کودک است. (کافى، ج 6، ص 40، ح 3) صدرالمتألهین شیرازی، فیلسوف بی نظیر و حکیم ادیب و اندیشمند و عارف وارسته که انقلابی عظیم در فلسفه به وجود آورد و در این زمینه علمی ترین کتاب ها را نوشت، فرزند ثروتمند معروف در شهر را که به عنوان عتیقه فروش، خریدوفروش لؤلؤ و مرجان می کرد و در شغل دولتی مقامی بس ارجمند داشت. پدر علاقه شدیدی داشت که فرزندش همپای خودش در شغل خریدوفروش لؤلؤ و مرجان وارد شود. مدتی نزد پدر بود، مدتی هم در بوشهر جهت ادامه شغل پدر مقیم شد. چندی هم در بصره به سر برد. پس از یکی دو سال به شیراز برگشت. به پدر خود همراه با احترام خاص، پیشنهاد ترک شغل و حضور در حوزه علمیه شیراز را داد. پدر با کرامت به فرزندش گفت:من حاضرم آنچه را به مصلحت خود می دانی بپذیرم، او هم به مدرسه آمد و ثروت و تجارت خانه را رها کرد. از خانه و لذت مادی و خوشی چشم پوشید و چیزی نگذشت که در سایه گذشت و محبت پدرش در سنین جوانی دانشمندی بنام شد. در حوزه شیراز فردی را نیافت که وی را از نظر علمی تغذیه کند لذا از پدر اجازه سفر به اصفهان را گرفت. بلافاصله مورد قبول واقع شد. به اصفهان آمدبه درس شیخ بهائی، میرداماد و میرفندرسکی رفت و پس از مدتی صدرالمتألهین شد. آری اخلاق پدر، نرم خویی سرپرست خانواده و فهم و بینش او، وی را که شاگردی در مغازه عتیقه فروشی بود به مقام استادی فلاسفه و حکما رساند. (1) داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺معجزه طبیعت ودرمان،طب وسلامتی https://eitaa.com/joinchat/3788898504C7ec8025481
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎆پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ✅سه نفر از بنی اسرائیل با یکدیگر هم سفر شدند و به مقصد روانه شدند. در بین راه ابری ظاهر شد و باریدن آغاز نمود، به غاری پناه بردند. ناگهان سنگ ها در غار را گرفت و روز را بر آنان مانند شب ظلمانی تاریک نمود. راهی جز آنکه به سوی خدا رو کنند نداشتند و یکی از آنان گفت: خوب است که کردار خالص و پاک خود را وسیله قرار دهیم، باشد که نجات یابیم و هر سه نفر این طرح را قبول کردند. یکی از آنان گفت: پروردگارا تو خود می دانی که من دختر عمویی داشتم که در کمال زیبایی بود. شیفته و شیدای اش بودم تا آنکه در مکانی او را تنها یافتم و با او درآویختم و خواستم کام دل برگیرم که آن دختر عمو سخن آغاز کرد و گفت: ای پسرعمو، از خدا بترس و پرده عفت مرا مدر! من به این سخن پای بر هوای نفس گذاردم و از آن کاردست کشیدم، خدایا اگر این کار را از اقدام نموده ام و جز رضای تو منظور نداشتم، این جمع را از غم و هلاکت نجات ده نکته ناگاه دیدند سنگ مقداری کنار رفت و فضای غار کمی روشن ص: 94 دومی گفت: خدایا تو می دانی که پدر و مادری سال خورده داشتم که از پیری قامتشان خمیده بود و در همه حال به خدمت آنان مشغول بودم. شبی نزدشان آمدم که خوراک نزد آنان بگذارم و برگردم. دیدم که آنان در خوابند و آن شب تا صبح خوراک بر دست گرفته و نزد آنان بودم و آنان را از خواب بیدار نکردم که آزرده نشوند. پروردگارا اگر این کار را محض رضای تو انجام دادند، در بسته به روی ما بگشا و مارا رهائی ده، در این هنگام مقداری دیگر از سنگ به کنار رفت. سومی گفت: ای دانای هر پنهان و آشکار! تو خود می دانی که من کارگری داشتم و چون مدت کارش تمام شد مزد او را دادم و او راضی نشد و بیش از اندازه طلب مزد می کرد و از نزدم رفت. (مزد او نیم درهم بود و وقتی برگشت هجده هزار برابر شده بود. ) من آن مزد بیشتر را پرداخت نمودم. پروردگارا اگر این کار را برای رضای تو انجام دادم و از روی اخلاص بوده ما را از این گرفتاری نجات بده. در این وقت تمام سنگ به کنار رفت و هر سه با دلی سرشار از شادی از غار خارج شدند و به سفر خویش ادامه دادند.(1) داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎆. امام صادق (علیه السلام): اَ لْبَنونَ نَعیمٌ وَ الْبَناتُ حَسَناتٌ وَ اللّه ُ یَسْألُ عَنِ النَّعیمِ، وَ یُثیبُ عَلَى الحَسَناتِ ✅پسران، نعمت اند و دختران خوبى. خداوند، از نعمت ها سؤال مى کند و به خوبى ها پاداش مى دهد. (کافى، ج 6، ص 7، ح 12) لیث بن سعد می گوید: روزی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نماز جماعت می خواند و جمعی به او اقتدا کرده بودند. حسین علیه السلام که کودک بود در همان نزدیکی ها بود. وقتی که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به سجده می رفت، حسین علیه السلام می آمد و به پشت او سوار می شد و پاهایش را حرکت می داد و می گفت: حل حل (که شتر را با تکرار این واژه میراندند). هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم می خواست سر از سجده بردارد، حسین علیه السلام را به آرامی به زمین می گذاشت و بلند می شد. وقتی که سجده می رفت، باز حسین علیه السلام می آمد و بر پشت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم سوار می شد و پاهایش را حرکت می داد و می گفت: حل حل. ص: 96 این موضوع تا آخر نماز تکرار شد. یک نفر یهودی این منظره را می دید، به عنوان اعتراض نزد رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم آمد و گفت: ای محمد! شما با کودکان به گونه ای رفتار می کنید که ما این گونه رفتار نمی کنیم. پیامبر صلی الله علیه واله وسلم فرمود: اگر شما به خدا و رسولش ایمان داشته باشید، با کودکان مهربانی می کنید و با مهر و نوازش با آن ها رفتار می نمایید. یهودی از این دستور مهرانگیز و تربیتی اسلام و بلندنظری پیامبر صلی الله علیه واله مجذوب اسلام شد و همان دم قبول اسلام کرد و به صف مسلمین پیوست. ( داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماه صفر ماه سنگینی است در کنار عزاداری برای اسارت آل الله بیاین برای سلامتی و آرامش دل امام زمان(عج) هم صدقه بدیم. صدقه دادن نه تنها باعث آرامش دل ها میشه، بلکه میتونه بلاها رو هم دفع کنه. 🌸 ان‌شاءالله که همهٔ خیرات و صدقات ذخیره آخرتمان باشد 🌸 ✳️ صدقات ‌و مشارکت های خود را به شماره کارت ✔️بنام حجت الاسلام سیدمجتبی حسینی نژاد شماره کارت 💳
6219861903431954
شماره شبا 💳
IR210560611828005180230401
واریز نمایید روی شماره کارت یا شبا برنید کپی می شود ┄┅══✼🍃🕊🍃✼══┅┄ 🍃🌷🌷🍃 〰〰〰🌟🌺🌟〰〰〰 🍃🌷🌷🍃 🍃🌷🌷🌷 🍃 ✳️نشر پست صدقه جاریه می باشد. گروه دیوار مهربانی https://eitaa.com/joinchat/825033039Cec0700a1f0 🌸با سپاس 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بســــــــــمـ رب النـــــور... 💫✨ ⬅️ دعای هر روز ماه صفر💥🌙 📚📕در مفاتیح الجنان آمده است که اگر کسی خواهد که محفوظ ماند از بلاهای نازله در این ماه در هر روز ده مرتبه این دعا را بخواند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🤲🏻أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊️ ⃟ ⃟ کپی مطالب آزاد باذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج 🍃┅🦋🍃┅─╮ انجمن قرآن و دعا https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014 ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎆پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): طَهِّروا اَولادَکُمْ یَوْمَ السّابِعِ فَاِنَّهُ اَطْیَبُ وَ اَطْهَرُ و اَسْرَعُ لِنَباتِ اللَّحْمِ، وَ اِنَّ الأَرْضَ تَنْجُسُ مِنْ بَولِ الاَغْلَفِ اَرْبَعینَ صَباحا روز هفتم [تولّد]، فرزندتان را [با ختنه] پاک کنید، چرا که مایه تمیزى و پاکیزگى بیشتر و رویِش شتابنده ترِ گوشت است و زمین، چهل روز از بول شخص ختنه نشده، آلوده مى ماند. (کافى، ج6، ص35، ح2 ✅نیکی کننده به پدر و مادر همنشین انبیاست(1) روزی حضرت موسی (علیه السلام) در ضمن مناجات خود عرض کرد: خدایا می خواهم همنشین خود را در بهشت ببینم. جبرئیل بر حضرت موسی نازل شد و عرض کرد: یا موسی، فلان قصاب در فلان محله همنشین تو خواهد بود. حضرت موسی (علیه السلام) به آن محل رفت و مغازه قصابی را پیدا کرد و دید که جوانی مشغول فروختن گوشت است. شامگاه که شد، جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل خود روان شد. حضرت موسی (علیه السلام) از پی او تا در منزلش آمد و سپس به او گفت: میهمان نمی خواهی؟ جوان گفت: خوش آمدید. آنگاه او را به درون منزل برد. حضرت موسی (علیه السلام) دید که جوان غذایی تهیه نمود، آن گاه زنبیلی از سقف به زیر آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن خارج کرد او را شستشو داده و غذایش را با دست خویش به او خورانید. موقعی که جوان می خواست زنبیل را در جای اول بیاویزد، پیرزن، کلماتی که مفهوم نمی شد ادا کرد. بعد از آن جوان برای حضرت موسی (علیه السلام) غذا آورد و خوردند. حضرت پرسید: حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟ جوان گفت: این پیرزن مادر من است. چون مرا بضاعتی نیست که برای او کنیزی بخرم، ناچار خودم کمر به خدمت او بسته ام. حضرت پرسید: آن کلماتی که بر زبان جاری کرد چه بود؟ جوان گفت: هر وقت او را شستشو می دهم و غذا به او می خورانم، می گوید: «غفرالله لک و جعلک جلیس موسی یوم القیامة فی قبّته و درجته» یعنی خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسی (علیه السلام) در بهشت باشی، به همان درجه و جایگاه او. حضرت موسی (علیه السلام) فرمود: ای جوان بشارت می دهم به تو که خداوند دعای او را درباره ات مستجاب گردانیده است. جبرئیل به من خبر داد که در بهشت، تو همنشین من هستی. داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🎆 --» قصه های قرآنــی «-- 🎆 --» عکس نوشته های‌ قرآنی «-- 🎆 --» تفسیر روزانه «-- ‌‌ 🎆--» تلاوت‌های‌ دلنشین «-- 💫 دعا و ذکرهای روزانه💫 💫ختم هفتگی قرآن💫 با ما همراه باشین👇👇 در گروه ✅ «قــــــرآن و دعا» ✅ انجمن قرآن و دعا https://eitaa.com/joinchat/2442461601C72aa4ac014 ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎆امام على (علیه السلام): تَخَیَّروا لِلرَّضاعِ کَما تَتَخَیَّرونَ لِلنِّکاحِ، فَاِنَّ الرَّضاعَ یُغَیِّرُ الطِّباعَ ✅براى شیردادن، [دایه هاى شایسته [انتخاب کنید، همان گونه که براى ازدواج انتخاب مى کنید، چرا که شیر، طبیعت ها را تغییر مى دهد. (قرب الاسناد، ص، ح 312) پیراهن عروسی حضرت زهرا (علیها السلام) پیامبر خدا برای شب عروسی دخت فرزانه اش، فاطمه علیهاالسلام پیراهنی آماده ساخت و ایشان پیراهن دیگری نیز داشت که پوشیده و اصلاح شده بود. شب عروسی او بود که بی نوایی در خانه ی پیامبر آمد و از ایشان لباس طلبید. دخت گرانمایه ی پیامبر برخاست و نخست پیراهن اصلاح شده ی خویش را در بسته ای نهاد تا در راه خدا به او انفاق کند اما ناگهان آیه ی شریفه ی قرآن را به خاطر آورد که: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» «شما به اوج نیکی و نیکوکاری نخواهید رسید مگر آنکه از آنچه دوست می دارید در راه خدا انفاق نمایید. » و درست همین جا بود که « فاطمه (علیها السلام)» بازگشت و پیراهن عروسی خویش را از تن درآورد و به آن زن بینوا انفاق کرد و خود همان جامه ی عادی خویش را پوشید. هنگامی که خواستند عروس گرانمایه را به خانه ی امیر مومنان ببرند، فرشته ی وحی فرود آمد و پس از سلام بر پیامبر گفت: ای پیامبر خدا! پروردگارت درود نثارت می کند و به من دستور داده است که سلام و درودی گرم نثار «فاطمه» نمایم و به همراه من ارمغانی از لباسهای بهشت نیز که از دیبای سبز تهیه شده است برای او فرستاده است.(1) داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎆عمرو بن شعیب عن أبیه عن جدّه: اِنَّ النَّبىَّ صلی الله علیه و آله و سلماَمَرَ بِتَسمَیةِ الْمَولودِ یَوْمَ سابِعِهِ وَ وَضْعِ الاَذى عَنهُ وَ العَقِّ ✅پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمبه نام گذارى کودک در روز هفتمِ تولّد و کوتاه کردن موى او و عقیقه کردن، فرمان داد. (سنن الترمذى، ج 5، ص 132، ح 2832) داستان تولد حضرت موسی (علیه السلام) (1) نام مبارک حضرت موسی (علیه السلام) 126 بار در 36 سوره قرآن آمده است؛ از این رو می توان گفت قرآن توجه و عنایت ویژه ای به زندگی حضرت موسی (علیه السلام) دارد. این پیامبر اولوالعزم الهی 240 سال عمر کرد و از نوادگان ابراهیم (علیه السلام) و فرزندان بنی اسراییل بود. قبل از اینکه این پیامبر الهی متولد شود، فرعون هم دوره موسی (علیه السلام) خواب دید که آتشی از شام شعله ور شد و زبانه کشید و به طرف مصر آمد وهمه آنها را سوزاند. سپس کاخ ها و باغ های آنها را فراگرفت و همه را به خاکستر و دود تبدیل کرد. در ادامه زمانی که فرعون خواست خوابش را تعبیر کنند، دانشمندان تعبیرخواب به اوگفتند:به نظر می رسد فرزندی متولد خواهد شد و تخت و تاج تو را نابود خواهد کرد. در ادامه داستان تولد موسی (علیه السلام) می خوانیم که پس از طی ماجراهایی، زمان تولد موسی (علیه السلام) فرا رسید. مادر موسی (علیه السلام) به دنبال قابله ای مطمئن فرستاد تا او را یاری کند. موسی (علیه السلام) در مخفیگاهی دور از چشم مردم متولد شد. نور مخصوصی که در چهره نوزاد وجود داشت، جذبه خاصی به صورتش داده بود و همان دم محبت موسی (علیه السلام) در قلب قابله جای گرفت. قابله به مادر موسی (علیه السلام) گفت:من تصمیم گرفته بودم تولد موسی (علیه السلام) را به ماموران خبر دهم و جایزه ام را بگیرم، ولی محبت این نوزاد طوری بر قلبم چیره شد که حتی حاضر نیستم مویی از سر این کودک کم شود. قابله از خانه بیرون آمد اما ماموران حکومتی برای اینکه خواب فرعون تعبیر نشود و هر کودک پسری را که به دنیا آمد، در دم بکشند، همه قابله ها را از قبل شناسایی کرده بودند. این ماموران آن قابله را در مقابل خانه عمران پدر موسی (علیه السلام) دیدند و تصمیم گرفتند وارد خانه شوند. خواهر موسی (علیه السلام) از تصمیم ماموران باخبر شد و قبل از اینکه آنها وارد خانه شوند ماجرا را به مادر موسی (علیه السلام) خبر داد. مادر موسی (علیه السلام) که از شنیدن این خبر سراسیمه شده بود، کودک تازه متولد شده اش را داخل دستمالی پیچید و او را داخل تنور روشن انداخت. سرانجام ماموران فرعون پس از بررسی های فراوان کودکی را یافت نکردند و خانه را ترک کردند. بعد از رفتن ماموران مادر و خواهر موسی درب تنور را برداشتند و مشاهده کردند که آتش به صورت معجزه آسایی بر موسی (علیه السلام) خنک و گورا شده و این کودک یک روزه در حال گریه کردن است. داستان زندگی حضرت موسی (علیه السلام) از قصه های بسیار آموزنده قرآن کریم است.(1) داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا