eitaa logo
داستانهای زیباو تأثیر گذار
153 دنبال‌کننده
126 عکس
12 ویدیو
2 فایل
داستانهای زیباو تأثیر گذار https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef @KanaleDastan https://eitaa.com/KanaleDastan داستان های تربیتی داستان های بلند و کوتاه https://eitaa.com/joinchat/301006916Cad88331e14 ارتباط با ادمین؛ @valayat
مشاهده در ایتا
دانلود
💫🌟🌟🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌙 ✨﷽✨ 💫🌟🌙 💫🌙 🌙 🎉 🎊🎈🎉🎊🎈🎉🎊🎈🎉🎊🎈🎉🎊🎈🎊🎉 ✨💐(صلی الله علیه وآله وسلم) 💐✨ ✨💐(صادق علیه السلام) 💐✨ ✨🎊🌸 امشب سخن از جان جهان باید گفت 🎊🌸توصیف رسول انس و جان باید گفت... 🎊🌸در شام ولادت دو قطب عالم 🎊🌸تبریک به صاحب الزمان باید گفت... ✨💐🎉🎊میلاد پربرکت پیامبر صلح و رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم رییس مکتب تشیع حضرت امام صادق علیه السلام را به محضر مولایمان ارواحنا فداه و تمام مسلمانان جهان تبریک وتهنیت میگوئیم.🎊🎉💐✨ 💫🌴🌹با چهارده معصوم(علیه السلام) 🌹🌴💫 https://eitaa.com/joinchat/4024434889Cb0aa312250 ✧🎊✾════✾🌸✰🌸✾════✾🎊✧ ✨✳️ باسمه تعالی ✳️✨ ✨💠💐 پیامبراعظم (صلّى‌الله‌عليه‌و‌آله وسلم) از دیدگاه امام خامنه‌ای💐💠✨ ✨ 🌸❇️ امام خامنه ای : 🌸✨ ✨💐« پیامبر اعظم (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله و سلم ) ۱۰ سال حکومت کرد، اما اگر بخواهیم عملی را که در این ده سال انجام گرفته، به یک مجموعه پُرکار بدهیم تا آن را انجام دهند، در طی صد سال هم نمی‌توانند آن همه کار و تلاش و خدمت را انجام دهند! ❇️اگر ما کارهای امروزمان را با آنچه که پیغمبر انجام داد، مقایسه کنیم، آن گاه می فهمیم که پیغمبر چه کرده است. اداره آن حکومت و ایجاد آن جامعه و ایجاد آن الگو، یکی از معجزات پیغمبر است. ❇️ آن مردمی که ده سال با او زندگی کردند، روز به‌ روز محبت پیغمبر و اعتقاد به او در دلهایشان عمیق‌تر شد. وقتی در فتح مکه، ابوسفیان مخفیانه و با حمایت عبّاس - عموی پیغمبر - به اردوگاه آن حضرت آمد تا امان بگیرد، صبح دید که پیغمبر وضو می گیرد و مردم اطراف آن حضرت جمع شده‌اند تا قطرات آبی را که از صورت و دست ایشان می‌چکد، از یکدیگر بربایند! گفت: من کسری و قیصر - این پادشاهان بزرگ و مقتدر دنیا - را دیده‌ام؛ اما چنین عزّتی را در آنها ندیده‌ام. آری؛ عزّت معنوی، عزّت واقعی است؛ «وللَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین»؛ مؤمنین هم اگر آن راه را بروند، عزّت دارند.»💐✨ ✨🌸🎙 بیانات امام خامنه‌ای ( مد ظله‌ العالی)🌸✨ ۱۳۸۰/۲/۲۸ 💫💎🌸🕊ســیره و سخـنــان عــلـمـا وبــزرگــان🕊🌸💎💫 https://eitaa.com/joinchat/1981153493Ceac925f45f ✧🎉✾════✾🌺✰🌺✾════✾🎉✧ ✨🌼قـــبــ🌟ـل از خـــ🌙ــــواب🌼✨ 💫🌙🌺همه را ببخش ... 🦋و به خــــــدا بسپار 🌙بعد بخواب... 🌤برای شروع یک روز نو 🍃باید آرام و سبک باشی... 🍂بار سنگین اشتباهات 🍁اطرافیان را بر دوش نگیر... 🌟💫 ✨💐عـــ🎊ـــــیـــدهـــمــــ🎉ـــگــی مـــــ🎈ــــبـــ💐ـــارکــــــــ💐✨ 💫🌌🌠هر شب یک پیام شبانگاهی🌠🌌💫 https://eitaa.com/joinchat/4155834555C21d78843f4 🎊╰┅┅┅┅❀🎉🎈🎉❀┅┅┅┅╯🎊 🌙 💫🌟🌙 💫🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌟🌟🌙
❤️حکایات عبرت آموز❤️ ❤️داستان کوتاه(عالیه)👌 مدتی قبل برای "تبدیلِ پنج هزار دلار امانتی" یکی از اقوام به طرف بانک میرفتم. پاکت محتوی دلارها را در "داخل یک پوشه" گذاشته بودم و متأسفانه بر اثر بی دقتی آن را برعکس بدست گرفته بودم! و هنگام گذر از عرض خیابان بی آنکه خودم متوجه شده باشم، دلارها پی در پی از آن خارج می شدند و "از زیر دستم به زمین می‌ریختند!" با صدای "بوق ماشین های در حال عبور و همهمه و نگاه های پر از حیرت رهگذران" پیاده‌رو روبرو متوجه شدم که صداها و نگاه‌ها "مربوط به من" است. به عقب که برگشتم دیدم در فاصلۀ گذرم از خیابان، "کل دلارها" از داخل پوشه خارج و در بخش نسبتآ وسیعی از "کف خیابان" و به "صورتی پراکنده/ ریخته شده و بر اثر باد هم مرتباً در فضای اطرافِ آن خیابانِ پر از ازدحام و عبور و مرور جابجا می شود. از شانسم در همان لحظه نیز دانش آموزان ابتدایی مدرسه‌ای در آن نزدیکی که "تعطیل" شده بودند هم به خیابان رسیدند! یک لحظه خشکم زد و در خیالم "امانت مردم را کاملا بر باد رفته" تصور کردم و مبهوت و مستأصل، نظاره گر نتیجۀ این بی دقتی و اهمال خودم شده بودم. صدای یک "خانم محجبۀ جوان" با فرزندی در بغل که به سرعت مشغول "جمع‌آوری دلارها" ازروی زمین بود، مرا به خود آورد که داد می زد: چرا ایستادی؟! "جمعشون کن خب...!" با این "تلنگر" بخودم آمدم و در کمال ناباوری "مردمی" را دیدم که همه شان تبدیل به "من" شده بودند! از "رهگذران جور وا جور پیاده‌رو" تا "کودکان دبستان تعطیل شده" و چندین دختر و پسر جوان که برخی جلوی عبور و مرور ماشینها را گرفته بودند و بقیه هم به شدت مشغول جمع‌آوری آن دلارها... چند دقیقه ای بیشتر طول نکشید که اطرافم پر شده بود از "مردمانی دلسوز و امانتدار" که دلارهای مچاله شده در دستانشان را به طرف من گرفته بودند و من مانده بودم که دلارها را تحویل بگیرم و یا بر "انسانیت و شرافتشان زانوی تعظیم زنم.!"❤️🌼 کاسبی از آن اطراف مرا به طرف مغازه اش هدایت کرد و "لیوانی آب" به من داد و دلارها را از مردمی که حتی برای یک تشکرِ خشک و خالی من هم صبر نکرده بودند و بی درنگ رفته بودند "تحویل گرفت." "" بعد از شمارش، حتی یک برگ هم از آن دلارها کم نبود!"" * آن روز دوباره باور کردم که جامعۀ خوب را لزومآ دولتها به ارمغان نمی‌آورند، خودمان هم می‌توانیم آن را بسازیم. * "هنوز هم دیر نشده..."👌❤️ ▪️▪️💐🌺💐▪️▪️
❤️حکایات عبرت آموز❤️ ابوسعید ابوالخیر را گفتند: فلانی قادر است پرواز کند، گفت:این که مهم نیست،مگس هم میپرد گفتند فلانی را چه میگویی که روی آب راه میرود؟ گفت: اهمیتی ندارد،تکه ای چوب نیز همین کار را میکند. گفتند پس از نظر تو شاهکار چیست؟ گفت: اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی،دروغ نگویی،کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی. این شاهکار است ▪️▪️🥗🌺🥗▪️▪️
❤️حکایات عبرت آموز❤️ 📚 روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند ولی با این همه سعی و کوشش کارگران بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد... حمامی متغیر گردیده پرسیدند : سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟ بهلول گفت : مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنی ‌‎‌‌‎▪️▪️❤️🌺❤️▪️▪️
💫📚داستانهای زیباو تأثیر گذار📖💫 https://eitaa.com/joinchat/2162622656C7d14b265ef ✨🌹داستان آموزنده📖🌹✨ ✨✍🏻روزی در مسجد شیخی پس از نماز جماعت، رو به مردم ایستاد و گفت: ای مردم امروز میخواهم جوانی را به شما معرفی کنم که قبلاً فردی لااُبالی و نااهل بود که انواع مال مردم خوری، دزدی، هیزی، عیاشی، ظلم و خلاصه گناهی نبود که انجام نداده باشد... اما امروز او توبه کرده و در صف نماز میان شما نشسته و انسان شریفی شده؛ (سپس به جوانی اشاره کرد و گفت): از او می‌خواهم که به اینجا بیاید و برایمان از خود و مهربانی خدا بگوید. جوانی از میان جمعیت بلند شد؛ کنار شیخ رفت و گفت: از مهربانی و پرده پوشی خداوند همین بس که عمری گناه کردم اما او پرده پوشی کرد و هيچكس نفهمید؛ اما از وقتی توبه کرده ام و به این شیخ گفته ام، آبروی مرا در تمام محل بُرده است!!!✨ ✨🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃✨
💫رمان خانه📙داستان ورمان تأثیرگذار1️⃣📚💫 https://eitaa.com/joinchat/587006172Cfae975667a ✨🦋🌺باسلام ودرود بزرگواران به کانال رمان خانه خوش آمدید🌺 درخدمت شما خوبان هستم با رمان زیبای تنهــــــایی، روزانه پارت رمان قرارداده میشود امیدوارم ازخواندن این رمان لذت ببرید👇🏻🌺🦋✨
💫📘داستان شب🌜🌜🌜💫 https://eitaa.com/joinchat/294125765C5e67be3e82 ❄️✨🌼🌼✨❄️ 💫🌙💝 📖💝🌟💫 ✨🌼🍃پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند، اما بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند✨🍂 🌼🍁آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت✨🌾، 🌼🍃اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت عروس من این دختر روستایی است! قصد من این بود که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود✨❤️، 🌼☄اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد✨💝. 💚✨زیباترین منش انسان راستگویی است✨❤️ 💫🌜🌟🌜🌟🌜🌟🌛🌟🌛🌟🌛💫
💫🌟🌟🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌙 ✨﷽✨ 💫🌟🌙 💫🌙 🌙 ✨🌸🦋↶ ↷🦋🌸✨      ✨🌸🦋✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵🦋🌸✨ ✨🍃🍁خـدای نـازنینـم🤲🏻 چقدر زیباست سپری کردن یک روز با ادراک حس لبخند زیبایت و چقدر زیباست حس حضور زیبایت وقتی که به ما اجازه بخشش و دستگیری از بینوایی و یا محبت به یتیمی می‌دهی و چقدر زیباست با تو همراه بودن و برای تو زیستن و مهر ورزیدن و چقدر زیباست سپری کردن یک روز با عشق و کمک به همنوعان بخاطر تو 🍃🍁خـدای خـوب و مهـربـانـم دل و زبان عزیزانم را پاک و زیبا کن باشد که در سیمای آنها روشنی عشق تو بدرخشد و دلشان را آرام و مملو از یاد و عشق خودت کن 🍃🍁الهـی من به بهشت تو محتاجم و نیازمند گذشت توأم تو را می‌خوانم و هرگز از لطفت ناامید نمی‌شوم تو را صدا می‌زنم و از خشمت احتراز نمی‌کنم 🍃🍁خـدایا ندایم را پاسخ ده و به غفران شیرینت بر من منت گذار و در زمره خوبان و نیکان جایم ده پروردگارا از لطفت محرومم مدار و تنها و خسران زده رهایم مکن✨ ✨🌸🤲🏻🌸✨ 💫🌠🕋خدا(ﷲجل جلاله) 🕋🌠💫 ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃https://eitaa.com/joinchat/3443851466Cc0ada331ee ┗╯\╲ ✧🌟✾════✾🌙✰🌙✾════✾🌟✧ ✨🌙▪️شبی تو خواب دیدمش؛ بهم گفت: به بچه ها بگو سمت گناه هم نرن... اینجا خیلی سخت می گیرن...! ▪️بابت مداحی هیچ صله‌ای دریافت نمی‌ کرد. می‌گفت: صله من رو باید خود آقا بدهد.. ▪️اتاقشان به حرم خیلی نزدیک بود، شب شهادت حضرت زهرا(س) رو به حرم حضرت زینب (س) ایستاده بود و رو به خانم گفت: ۱۵سال نوکری کردم، یک شبش رو قبول کن و امشب سند شهادتم رو امضا کن.. فرداش در عملیات انتحاری که در نزدیکی حرم صورت گرفته بود حین کمک رسانی به مصدومان از ناحیه پهلو و بازوی چپش ۴۰ ترکش خورد و شهید شد. ▪️آخر وصیتنامه اش نوشته بود: وعدۂ ما بهشت... بعد روی بهشت را خط زدہ بود اصلاح کردہ بود: وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن علیه السلام" ✨🌹طلبه، بسیجی، ذاکر اهل بیت(ع)، خادم شهدا🌹✨ ✨🌷شهید حجت اسدی🌷✨ 💫🌺🕊🩸شهدا شرمنده ایم🩸🕊🌺💫 https://eitaa.com/joinchat/1809383605Cc5bc3e3326 ✧🌟✾════✾🌙✰🌙✾════✾🌟✧ ✨🌸پشتِ تمام آرزوهایت 🦋خدا ايستادہ 🍃ڪافيست بـہ حڪمتش 🌸ايمان داشتـہ باشے 🦋تا قسمتت سر راهت قرار ‌گیرد 🍃وی را بخوانيد 🦋تا شـما را اجابت ڪند✨ 💫شـــــبــــ🌙ــــــتــ🌟ـــون آرامـــــ🦋ـــ💫 💫🌌🌠هر شب یک پیام شبانگاهی🌠🌌💫 https://eitaa.com/joinchat/4155834555C21d78843f4 🌙 💫🌙 💫🌟🌙 💫🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌟🌟🌙
🍁 ❤️حکایات عبرت آموز❤️ 🔘داستان کوتاه راننده ماشینی در دل شب راهش را گم کرد و بعد از مسافتی ناگهان ماشینش هم خاموش شد. همان جا شروع به شکایت از خدا کرد: خدایا پس تو داری اون بالا چکار میکنی؟و... در همین حال چون خسته بود خوابش برد، وقتی صبح از خواب بیدار شد از شکایت شب گذشته‌اش خیلی شرمنده شد. ماشینش دقیقا نزدیک یک پرتگاه خطرناک خاموش شده بود... همه ما امکان به خطا رفتن را داریم، پس اگر جایی دیدیم که کــارمان پیــش نمی‌رود، شکایت نکنیم، شایـد اگــر جلــوتر برویم پرتگاه باشد... 🛑❤️🛑❤️🛑❤️
✨🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 ✨🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 ✨🍃🌼🍃🌼🍃🌼 ✨﷽✨ ✨🍃🌼🍃🌼 ✨🍃🌼 ✨🌼 ✨🌤❣ ❣✋🏻🌤✨ ✨🦋🤲🏻 برای ظهورش چه لذتی دارد 🌼غلام درگه مهدی چه دارد 🦋بمان همیشه و بی قرار دیدارش 🌤که انتظار ظهورش چه قیمتی دارد ✨🌺🌤🌤🌺✨ 🍃 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود 🌤درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود✨ 💫🇮🇷سلام فرمانده🇮🇷💫 https://eitaa.com/joinchat/3440246979C826154963f ♡🦋════‌‌‌‌༻‌🌺༺‌‌‌════🦋♡ ✨🌺تو خیلی مهربانی 🦋پروردگار دانا 🌼هدیه فرستاده‌ای 🦋صاحب زمان ما را 🍃اگرچه با اذن تو 🌼غائبه روی ماهش 🦋اما همیشه با ماست 🌼محبّت و نگاهش 🍃باید آماده باشیم ☀️تا برسه ظهورش ✨دنیا چراغون بشه ☀️از آن نور وجودش 🌤روزی که آقا بیاد 🍂نابود می‌شن دشمنا 🌼شادی و نور و امید 🦋هدیه می‌شن به دنیا✨ ✨✍🏻مصطفی میرزایی✨ ✨🍃🌼 مهدوی🌼🍃✨ 💫🌼👼🏻مهد کودک فرشتگان مهدوی👼🏻🌼💫 https://eitaa.com/joinchat/1350435036C970c1dd984 ♡🦋════‌‌‌‌༻‌🌺༺‌‌‌════🦋♡ ✨🌺پروردگارا🤲🏻🌺✨ ✨🌤دراین صبح زیبا 🍁 قرارده بی نیازی درنَفس یقین دردل❤️اخلاص درکردار! روشنی دردیده،بصیرت درقلب🌺 و روزى پر برکت در زندگیمان🌺✨ ✨🦋سلام صبح زیباتون بخیر✋🏻✨ 💫💌🌤ارسال روزانه پیام صبحگاهی🌤💌💫 https://eitaa.com/joinchat/4153016507Cae85e74751 ╰┅┅┅┅❀🍃🌼🍃❀┅┅┅┅╯ ✨🌼 ✨🍃🌼 ✨🍃🌼🍃🌼 ✨🍃🌼🍃🌼🍃🌼 ✨🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 ✨🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
💫🌟🌟🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌙 ✨﷽✨ 💫🌟🌙 💫🌙 🌙 ✨🌸🤲🏻استغفار شبانه🌙🌸✨ ✨🌸بسم اللهِ الرَحمنِ الرَحیم🌸✨ ✨اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ خَلَوْتُ بِهِ فِی لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ وَ أَرْخَیْتَ عَلَیَّ فِیهِ الْأَسْتَارَ حَیْثُ لَا یَرَانِی إِلَّا أَنْتَ یَا جَبَّارُ فَارْتَابَتْ فِیهِ نَفْسِی وَ مَیَّزْتُ بَیْنَ تَرْکِهِ لِخَوْفِکَ وَ انْتِهَاکِهِ لِحُسْنِ الظَّنِّ بِکَ فَسَوَّلَتْ لِی نَفْسِیَ الْإِقْدَامَ عَلَیْهِ فَوَاقَعْتُهُ وَ أَنَا عَارِفٌ بِمَعْصِیَتِی فِیهِ لَکَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ✨ ✨🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃✨ ✨🤲🏻بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در شب یا روز در تنهایی به سراغ آن رفتم و تو پرده های ستّاریت را بر من فرو انداختی، به طوری که هیچ کس جز تو، ای خدای جبّار، نمیدید، پس به تردید افتادم بین این که از ترس تو آن را ترک کنم یا به واسطه ی حسن ظن به تو آن را مرتکب شوم. پس نفس آن را برایم زینت داد و انجام دادم در حالی که میدانستم معصیت تو را مرتکب میشوم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!✨ ✨🍃🌸أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ🌸🍃✨ 💫📚🔑مفاتیح الجنان؛ کلید بهشت🗝📚💫 https://eitaa.com/joinchat/488505540Cf9d700bb4f •┈┈••••✾•🌿🌸🌿•✾•••┈┈• 💫داستان شب📖🌙💫 ✨🌸عدالت و لطف خدا🦋✨ 💫🌙✍🏻زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟ داوود (علیه السلام) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟ زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم . هنوز سخن زن تمام نشده بود که ... در خانه داوود (علیه السلام) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (علیه السلام) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (علیه السلام) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى. حضرت داوود (علیه السلام) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است🌟💫 💫📘داستان شب🌜🌜🌜💫 https://eitaa.com/joinchat/294125765C5e67be3e82 •┈┈••••✾•🌿🌸🌿•✾•••┈┈• 💫🤲🏻الهی امشب🌙 🍃هرچی 🌸خوبیه وخوشبختیه 🦋خدای مهربون 🍃براتون رقم بزنه 🏠کلبه هاتون 💓ازمحبت گرم باشه 🌸وآرامش 🦋مهمون همیشگی 🏠خونه هاتون باشه شـــــ🌙ــــبـــ🌟ــــتـــــون آرام و در پـــ🦋ــــنـــاه خــ🌸ــدا...💫✨ 💫🌌🌠هر شب یک پیام شبانگاهی🌠🌌💫 https://eitaa.com/joinchat/4155834555C21d78843f4 ╰┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅╯ 🌙 💫🌟🌙 💫🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌟🌙 💫🌟🌟🌟🌟🌟🌙
❤️حکایات عبرت آموز❤️ 📚داستان خضر نبی(ع) وسائل خضر نبی در سایه درختی نشسته بود، سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد (درخواست کمک داشت) حصرت خضر علیه السلام دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت،گفت ای سائل ببخش چیزی ندارم، سایل گفت تو را به خدا سوگند می‌دهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمی‌دانی. حضرت خضر علیه السلام برخواست گفت صبر کن دنبالم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش را بگیر و ببر، چاره علاجت کن، سائل گفت نه هرگز!!! حضرت خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی، القصه خضر را سائل فروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد. خضر را مردی خرید و آورد خانه دید پیر مردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمی‌سپرد. روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر علیه السلام خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد. خضر علیه السلام گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم، مرد گفت همین بس. خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگ‌های کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم. خضر نبی علیه السلام پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانه‌ای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت. صاحب خضر علیه السلام آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست! گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن، گفت غلام توام. گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر علیه السلام گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟ یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم خودم را به بردگی فروختم!!! من خضر نبی هستم، مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت. گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان، گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه ، گفت ای صاحب و مولای من از زمانی که غلام تو شده‌ام به راحتی نمی‌توانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمی‌توانم اشک بریزم، چرا که می‌ترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم. مرا لطف فرموده آزاد کن، صاحب خضر علیه السلام گریست و او را آزاد کرد. حضرت خضر علیه السلام کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت. راستی ما برای خدا چه می کنیم ؟ قدری بیندیشیم…؟؟؟ ▪️▪️🥗🌺🥗▪️▪️ @KanaleDastan