eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
172 دنبال‌کننده
647 عکس
306 ویدیو
2 فایل
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ 💞https://eitaa.com/joinchat/3291742651C520981fe7d 🌺 @KanaleShahidHadi 🌷https://eitaa.com/KanaleShahidHadi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت ششم : پهلوان ( ۱ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸سيد حسين طحامي کشت يگير جهان به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها ميکرد.هر چند مدتي بود که سيد به مسابقات قهرماني نميرفت، اما هنوز بدني بسيار ورزيده و قوي داشت. بعد از پايان رو کرد به حاج حسن و گفت: حاجي، کسي هست با من کشتي بگيره؟ حاج حسن نگاهي به بچه ها کرد و گفت: ، بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود. معمولاً در کشتي پهلواني، حريفي که زمين بخورد، يا خاک شود ميبازد. 🔸کشتي شروع شد. همه ما تماشا ميکرديم. مدتي طولاني دو کشتيگير درگير بودند. اما هيچکدام زمين نخوردند.فشار زيادي به هر دو نفرشان آمد، اما هيچکدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين کشتي پيروز نداشت. 🔸بعد از کشتي سيد حسين بلندبلند ميگفت: بارک الله، بارک الله، چه شجاعي، ماشاءالله پهلوون! ٭٭٭ 🔸ورزش تمام شده بود. حاج حسن خيره خيره به صورت نگاه ميکرد. آمد جلو و باتعجب گفت: چيزي شده حاجي!؟ حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديمهاي اين تهرون، دو تا بودند به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش، اونها خيلي با هم دوست و رفيق بودند. 🔸توي کشتي هم هيچکس حريفشان نبود. اما مهمتر از همه اين بود که بنده هاي خالصي براي خدا بودند. هميشه قبل از شروع کارشان رو با چند آيه قرآن و يه روضه مختصر و با چشمان اشک آلود براي آقا اباعبدالله شروع ميکردند. نَفَس گرم حاج محمد صادق و حاج سيد حسن، مريض شفا ميداد. 🔸بعد ادامه داد: ، من تو رو يه پهلوون ميدونم مثل اونها! هم لبخندي زد و گفت: نه حاجي، ما کجا و اونها کجا.بعضي از بچه ها از اينکه حاج حسن اينطور از ابراهيم تعريف ميکرد،ناراحت شدند. 🔸فرداي آن روز پنج از يکي از زورخانه هاي تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از با بچه هاي ما کشتي بگيرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز کشتيها شروع شد. 🔸چهار مسابقه برگزار شد، دو کشتي را بچهدهاي ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتي آخركمي شلوغ کاري شد! آنها سرحاج حسن داد ميزدند. حاج حسن هم خيلي ناراحت شده بود.من دقت کردم و ديدم کشتي بعدي بين ابراهيم و يکي از بچه هاي مهمان است. آنها هم که ابراهيم را خوب ميشناختند مطمئن بودند که ميبازند.براي همين شلوغ کاري کردند که اگر باختند تقصير را بيندازند گردن داور! 🔸همه عصباني بودند. چند لحظه اي نگذشت که داخل گود آمد. با لبخندي که بر لب داشت با همه بچه هاي مهمان دست داد. آرامش به جمع ما برگشت. بعد هم گفت: من کشتي نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟ 🔸كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوستي و رفاقت ما خيلي بيشتر از اين حرفها وكارها ارزش داره! بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يك پايان کشتيها را اعلام کرد. شايد در آن روز برنده و بازنده نداشتيم. اما برنده واقعي فقط ابراهيم بود. وقتي هم ميخواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم ابراهيم پهلوانه!؟ 🔸ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها، پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد. امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و شد. ابراهيم به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي کينه و دعوا را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🔻╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر ابراهیم 6.mp3
6.24M
📚 🔊 🏷 کتاب 🍂 💚کشتی گیر تمام عیار❤️ 💚ورزش برای قوی شدن نه قهرمانی❤️ 💚مربیش اسم ابراهيم را گذاشته بود!❤️ 💚مربیش می گفت يه روز، اين رو تو ميبينيد، مطمئن باشيد❤️ 💚قهرمانی های پی در پی و کشتی گیری تمام عیار❤️ 💚وقتی که ابراهیم فقط دفاع می کرد هنوز کشتی تمام نشده از تشک خارج شد❤️ 💚آدم بايد ورزش را براي قوي شدن انجام بده، نه قهرمان شدن❤️ 💚هدف از شرکت در مسابقات ابراهیم❤️ 💚از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم❤️ 💚جمله معروف امام راحل را همیشه می گفت که: (ورزش نبايد شود)❤️ 💠هميشــه آقای گودرزی مربی او مي گفت: اين خيلي آرومه، اما تو وقتي زير ميگيره، چون قد بلند و دستاي کشيده و قوي داره مثل حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود! 💠بارها مي گفت: يه روز، اين رو تو ميبينيد، مطمئن باشيد! 🔸️╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
29.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن 🥀 قسمت‌ ششم 6⃣ 《ادامه دارد....》 ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت هفتم : پهلوان ( ۲ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸داستان پهلواني هاي ادامه داشت تا ماجراهاي پيروزي انقلاب پيش آمد. بعد از آن اکثر بچه ها درگير مسائل شدند و حضورشان در باستاني خيلي کمتر شد.تا اينکه ابراهيم پيشنهاد داد که صبحها در زورخانه نماز جماعت صبح را بخوانيم و بعد ورزش کنيم و همه قبول کردند. 🔸بعد ازآن هر روز صبح براي اذان در زورخانه جمع ميشديم. صبح را به جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم. بعد هم صبحانه مختصري و به سر کارهايمان ميرفتيم. خيلي از اين قضيه خوشحال بود. چرا که از طرفي ورزش بچه ها تعطيل نشده بود و از طرفي بچه ها نماز صبح را به جماعت ميخواندند. هميشه هم حديث گرامي اسلام را ميخواند: « اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوبتر است. » 🔸با شروع تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند. ابراهيم هم کمتر به تهران مي آمد. يکبار هم که آمده بود، وسائل ورزش باستاني خودش را برد و در همان مناطق جنگي بساط ورزش باستاني را راه اندازي کرد. 🔸زورخانه حاج حسن توکل، در تربيت پهلوانهاي واقعي زبانزد بود. از بچه هاي آنجا به جز ، جوانهاي بسياري بودند که در پيشگاه خداوند پهلوانيشان اثبات شده بود! آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها هستند. 🔸دوران زيبا و معنوي زورخانه حاج حسن در همان سالهاي اول دفاع مقدس، با شهادت شهيد حسن شهابي مرشد زورخانه شهيد اصغررنجبران فرمانده تيپ عمار و شهيدان سيدصالحي، محمدشاهرودي، علی خرّمدل، حسن زاهدي، سيد محمد سبحاني، سيد جواد مجد پور، رضاپند، حمدالله مرادي، رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاسم كاظمي و ابراهيم و چندين شهيد ديگر و همچنين جانبازي حاج علي نصرالله، مصطفي هرندي وعلي مقدم و همچنين درگذشت حاج حسن توکل به پايان رسيد. مدتی بعد با تبديل محل زورخانه به ساختمان مسکوني، دوران باستانی ما هم به خاطره ها پيوست. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🔻╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝🔻
%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85%207.mp3
10.38M
📚 🔊 🏷 کتاب 🍂 💚شکست قهرمانانه❤️ 💚ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي❤️ 💚 براي او تعريف ديگه اي داشت❤️ 💚ابراهیم در اوج آمادگی مسابقات ۷۴ کیلو 💚پيرزني تنها، تســبيح به دســت، بالاي سکوها در مسابقه ابراهیم با حریفش❤️ 💚حريف ابراهيم با پیروزی خم شــد و دست ابراهيم را بوســيد❤️ ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
32.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن 🥀 قسمت‌ هفتم 7⃣ شهیدگمنام 《ادامه دارد....》 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت هشتم : والیبال تک نفره ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸بازوان قوي از همان اوايل دبيرستان نشان داد که در بسياري از ورزشها است. در زنگهاي ورزش هميشه مشغول واليبال بود. هيچکس از بچه ها حريف او نميشد. 🔸يک بار تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازي کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند. همه ما از جمله معلم ، شاهد بوديم که چطور پيروز شد. از آن روز به بعد ابراهيم واليبال را بيشتر تک نفره بازي ميکرد. بيشتر روزهاي تعطيل، پشت آتش نشاني خيابان 17 شهريور بازي ميکرديم.خيلي از مدعيها حريف ابراهيم نميشدند. 🔸اما بهترين خاطره واليبال ابراهيم برميگردد به دوران و شهرگيلانغرب، در آنجا يک زمين واليبال بود که بچه هاي رزمنده در آن بازي ميکردند. 🔸يک روز چند دستگاه ميني بوس براي بازديد از مناطق جنگي به آمدند که مسئول آنها آقاي داودي رئيس سازمان تربيت بدني بود. آقاي داودي در دبيرستان معلم ابراهيم بود و او را کامل می شناخت. 🔸ايشان مقداري وسائل ورزشي به داد و گفت: هر طور صلاح ميدانيد مصرف کنيد. بعد گفت: دوستان ما از همه رشته هاي ورزشي هستند و براي بازديد آمده اند. 🔸ابراهيم کمي براي ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر را به آنها نشان داد. تا اينکه به زمين واليبال رسيديم. آقاي داودي گفت: چند تا از بچه هاي واليبال تهران با ما هستند. نظرت برای برگزاري يك چيه؟ 🔸ساعت سه عصر مسابقه شروع شد. پنج نفر که سه نفرشان واليباليست حرفه اي بودند يک طرف بودند، ابراهيم به تنهائي در طرف مقابل. تعدادزيادي هم تماشاگر بودند. 🔸ابراهيم طبق روال قبلي با پاي برهنه و پاچه هاي بالا زده و زير پيراهني مقابل آنها قرار گرفت. به قدري هم خوب بازي کرد که کمتر کسي باور ميکرد. بازي آنها يک نيمه بيشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهيم تمام شد. بعد هم بچه هاي با ابراهيم عکس گرفتند. آنها باورشان نميشد يک ساده، مثل حرفه اي ترين ورزشکارها بازي كند. 🔸يكبار هم در دوكوهه براي رزمنده ها از واليبال ابراهيم تعريف كردم. يكي از بچه ها رفت وتوپ واليبال آورد. بعد هم دو تا تيم تشكيل دادو ابراهيم را هم صدا كرد. او ابتدا زير بار نميرفت و بازي نميكرد اما وقتي اصرار كرديم گفت: پس همه شما يكطرف، من هم تكي بازي ميكنم! 🔸بعد از بازي چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حالا اينقدر نخنديده بوديم، ابراهيم ضربه اي كه ميزد چند نفر به سمت توپ ميرفتند و به هم برخورد ميكردند و روي زمين ميافتادند! درپايان با اختلاف زيادي بازي را برد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🔻╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝🔻
%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85%207.mp3
10.38M
📚 🔊 قسمت هشتم صوتی 🏷 کتاب 🍂 💚شکست قهرمانانه❤️ 💚ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي❤️ 💚 براي او تعريف ديگه اي داشت❤️ 💚ابراهیم در اوج آمادگی مسابقات ۷۴ کیلو 💚پيرزني تنها، تســبيح به دســت، بالاي سکوها در مسابقه ابراهیم با حریفش❤️ 💚حريف ابراهيم با پیروزی خم شــد و دست ابراهيم را بوســيد❤️ ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
33.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن سلام بر ابراهیم 🥀 قسمت‌ هشتم8⃣ شهیدگمنام 《ادامه دارد....》 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت نهم : شرطبندی ✔️راوی : مهدی فریدوند ، سعید صالح تاش 🔸تقريباً سال 1354 بود. صبح يک روز جمعه مشغول بازي بوديم. سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟ بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان. دقايقي بعد بازي شروع شد. تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. 🔸همان روز به يكي از محله هاي جنوب شهر رفتيم. سر 700 تومان شرط بستيم. بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند. 🔸يكدفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. اگه شد ما پول نميگيريم. يكي از آنها جلو آمد و شروع به بازي كرد. ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد! 🔸همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصباني بودم به گفتم:آقا ابرام، چرا اينجوري بازي كردي؟! باتعجب نگاهم كرد وگفت: ميخواستم ضايع نشن! همه اينها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود! 🔸هفته بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند. آنها پنج نفره با سر 500 تومان بازيکردند. ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند! 🔸آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد. شب با ابراهيم رفته بوديم مسجد. بعد از ، حاج آقا احکام ميگفت. تا اينكه از شرط بندي و پول صحبت کرد و گفت: پيامبر ميفرمايد: «هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست ميدهد .» و نيز فرمود هاند: «کسي که لقمه اي از حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود .» 🔸ابراهيم با تعجب به صحبتها گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا وگفت: من امروز سر واليبال 500 تومان تو شرط بندي برنده شدم. بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده بخشيدم! حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، بکن اما شرط بندي نکن. 🔸هفته بعد دوباره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان! ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شرط بندي نميکنم. آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن و گفتند: ترسيده، ميدونه ميبازه. يکي ديگه گفت: پول نداره و... 🔸ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته هاي قبل با شما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به ، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم. که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد. ٭٭٭ 🔸دوستش می گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شر طبندي نكنيد. اما يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بازي كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! آخرای بازي بود كه آمد. به خاطر شرط بندي خيلي از دست ما عصباني شد. 🔸از طرفي ما چنين مبلغي نداشتيم كه پرداخت كنيم. وقتي بازي تمام شد ابراهيم جلو آمد وتوپ را گرفت. بعدگفت: كسي هست بياد تك به تك بزنيم؟از بچه هاي نازي آباد كسي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود. با خاصي جلو آمد وگفت: سَرچي!؟ ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد. 🔸ابراهيم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد ازآن حسابي با ما دعوا كرد! ابراهيم به جز واليبال در بسياري از رشته هاي ورزشي داشت. در کوهنوردي يک کامل بود. تقريباً از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبحهاي جمعه با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند تجريش. نماز صبح را در صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا ميرفتند. آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند. 🔸فراموش نميكنم. ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد! اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهيم را هم خيلي خوب بازي ميكرد. در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🔻╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝🔻
Salam Bar Ebrahim 9.mp3
6.37M
📚 🔊 🏷 کتاب 🍂 💚کار فقط برای خدا،نه مردم ص۴۳ 💚خوشمزگی غذا با پول زحمت کشی 💚ابراهیم طلبه غیر رسمی 🔸️شب وقتي از زورخانه بيرون ميرفتم گفتم: داش ابرام حوزه ميري و به ما چيزي نميگي؟يک دفعه باتعجب برگشــت و نگاهم کرد. فهميد دنبالش بودم. 🔸️خيلي آهسته گفت:ِ آدم حيف عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابيدن بکنه. من طلبه رسمي نيســتم. همينطوري براي اســتفاده ميرم، عصرها هم ميرم بازار ولي فعلا به کسي حرفي نزن. ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝