eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
177 دنبال‌کننده
594 عکس
286 ویدیو
2 فایل
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄ 💞https://eitaa.com/joinchat/3291742651C520981fe7d 🌺 @KanaleShahidHadi 🌷https://eitaa.com/KanaleShahidHadi ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
مشاهده در ایتا
دانلود
36.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن 🥀 قسمت اول1⃣ 《ادامه دارد....》 ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝ ب کانال شهید ابراهیم هادی بپیوندید👆
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت دوم : محبت پدر ✔️ راوی : رضا هادی 🔸درخانه اي کوچک و مستاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي ميكرديم. اولين روزهاي ارديبهشت سال 1336 بود. پدر چند روزي است كه خيلي خوشحال است. خدا در اولين روز اين ماه، پسري به او عطا کرد. او دائماً از خدا تشكر ميكرد. هر چند حالا در خانه سه پسر و يك دختر هستيم، ولي پدر براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق مي كند. البته حق هم دارد. پسر خيلي با نمكي است. اسم بچه را هم انتخاب كرد: «ابراهيم » 🔸پدرمان نام پيامبري را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و بود. و اين اسم واقعاً برازنده او بود. بستگان و دوستان هر وقت او را مي ديدند با تعجب مي گفتند: حسين آقا، تو سه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پسر اينقدر خوشحالي ميكني؟! پدر با آرامش خاصي جواب مي داد: اين پسر حالت عجيبي دارد! من مطمئن هستم كه من، بنده خوب خدا م يشود، اين پسر نام من را هم زنده مي كند! راست مي گفت. محبت پدرمان به ، محبت عجيبي بود. هر چند بعد از او، يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد،اما از محبت پدرم به چيزي كم نشد. ٭٭٭ 🔸 دوران دبستان را به مدرسه طالقاني در خيابان زيبا رفت. اخلاق خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نميشد. يكبار هم در همان سال هاي دبستان به دوستش گفته بود: باباي من آدم خيلي خوبيه. تا حالا چند بار امام زمان (عج) را توي خواب ديده. وقتي هم كه خيلي آرزوي زيارت داشته، حضرت عباس را در خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده. زماني هم كه سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود: پدرم مي گه، آقاي كه شاه، چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلي خوبيه. حتي بابام مي گه: همه بايد به دستورات اون آقا عمل كنند. چون مثل دستورات امام زمانه(عج) می مونه. 🔸دوستانش هم گفته بودند: ابراهيم ديگه اين حرف ها رو نزن. آقاي ناظم بفهمه اخراجت ميكنه. شايد براي دوستان ابراهيم شنيدن اين حرف ها عجيب بود. ولي او به حرفهاي پدر خيلي اعتقاد داشت. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 🔻╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝🔻
سلام بر ابراهیم 2.mp3
7.36M
📚 🔊 🏷 کتاب 🌷 🍂انتشارات شهید ابراهیم هادی 🍂 💚پدر و بود و به بسيار اهميت ميداد❤️ 💚رابطه دوستانه و بامحبت،فراتر از پدر و پسر❤️ 💚ماجرای خرید نان با سکه پنج ریالی پیره زن❤️ 💚سایه سنگین یتیمی بر سر،در نوجوانی❤️ 💚محیط ورزشی معنوی زورخانه حاج حسن❤️ 💚نماز جماعت زورخانه پشت سر حاج حسن❤️ 💚ماجرای دعای توسل گود زورخانه برای بچه مریض و شفای او❤️ ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
37.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن 🥀 قسمت دوم2⃣ 《ادامه دارد....》 ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سوم : روزی حلال ✔️ راوی : خواهر شهید 🔸پيامبراعظم ميفرمايد: «فرزندانتان را در خوب شدنشان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند. » بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح و ديگر بچه ها اصلاً كوتاهي نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود. اهل و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت ميداد. او خوب ميدانست پيامبر ميفرمايد: «عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حلال است » . 🔸براي همين وقتي عده هاي از اراذل و اوباش در محله اميريه(شاپور)آن زمان، اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبي حلالي داشته باشد، مغاز هاي كه از ارث پدري به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت. آنجا مشغول كارگري شد. صبح تا شب مقابل كوره ميايستاد. تازه آن موقع توانست خانه اي كوچك بخرد. بارها گفته بود: اگر پدرم بچه هاي خوبي تربيت كرد. به خاطر سختيهائي بود كه براي رزق حلال ميكشيد. 🔸هر زمان هم از دوران كودكي خودش ياد ميكرد ميگفت: پدرم با من حفظ را كار ميكرد. هميشه مرا با خودش به مسجد ميبرد. بيشتر وقتها به مسجد آيت الله نوري پائين چهارراه سرچشمه ميرفتيم. آنجا هيئت حضرت علي اصغر بر پا بود. پدرم افتخار خادمي آن هيئت را داشت. 🔸يادم هست كه در همان سالهای پاياني دبستان، كاري كرد كه پدر عصباني شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد. تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه براي ناهار چه كرده. اما روي حرف پدر حرفي نمي زدند. 🔸شب بود كه برگشت. با ادب به همه سلام كرد. بلافاصله سؤال كردم: ناهار چيكار كردي داداش؟! پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشان مي داد اما منتظر جواب بود. خيلي آهسته گفت: تو كوچه راه مي رفتم، ديدم يه پيرزن كلي وسائل خريده، نمي دونه چيكار كنه و چطوري بره خونه. من هم رفتم كمك كردم. 🔸وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلي تشكر كرد و سكه پنج ريالي به من داد. نمي خواستم قبول كنم ولي خيلي اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم. پدر وقتي ماجرا را شنيد لبخندي از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزي حلال اهميت ميدهد. 🔸دوستي پدر با از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتي عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشد شخصيتي اين پسر مشخص بود. اما اين رابطه دوستانه زياد طولاني نشد! نوجوان بود كه طعم خوش حمايت هاي پدر را از دست داد. در يك غروب غم انگيز سايه سنگين يتيمي را بر سرش احساس كرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگي ادامه داد. آن سال ها بيشتر دوستان و آشنايان به او توصيه مي كردند به سراغ برود. او هم قبول كرد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🔻╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝🔻
1_382508690.mp3
12.75M
سلام بر ابراهیم قسمت سوم 📚 🔊 🏷 کتاب 🍂 💚رفاقت با غیر مذهبی ها و هنر جذب انها❤️ 💚ماجرای هفتصد شنا(چهار ساعت) در زورخانه❤️ 💚مبارزه با غرور با وجود بدن قوی❤️ ⏺بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به کارهاي ابراهيم ميکردم.چقــدر يکي يکي بچه ها را ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به🕌 و مي کشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(ع)ياد حديث پيامبر(ص) به اميرالمؤمنين(ع) افتادم كه فرمودند:يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است 📚(بحارالانوار عربي جلد۵ ص۲۸) کانال شهید ابراهیم هادی ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
36.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن 🥀 قسمت سوم3⃣ 《ادامه دارد.......» ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهارم : ورزش باستانی ( ۱ ) ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸اوايل دوران دبيرستان بود كه با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت. 🔸حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد. حاج حسن، را با يك يا چند آيه شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، را میفرستاد وسط گود، او هم در يك دور ، معمولاً يك سوره ، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت میخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد. 🔸از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرسيد، بچه ها را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از ، درس ايمان و اخلاق را در كنار به جوانها مي آموخت. 🔸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت. 🔸با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. 🔸خودش هم آمد وسط گود. آن شب در يك دور ، دعاي توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوش هاي نشسته بود و گريه ميكرد. 🔸دو هفته بعد حاج حسن بعد از گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده. 🔸برگشتم و را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل اي که با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده. ٭٭٭ 🔸بارها ميديدم ، با بچه هائي که نه ظاهر داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشد. آنها را جذب ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند. 🔸يکي از آ نها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دينم نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي يزيد ميگفت. 🔸اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!! داشتب با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم. 🔸دوستي با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت.او يکي ازبچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... . 🔸ما هم با تعجب نگاهش ميکرديم. با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آ نها را به و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين . 🔸ياد حديث به افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.» 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🔻╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝🔻
سلام بر ابراهیم 4.mp3
5.16M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب 🍂 💚کشتی با ســيد حسين طحامي کشتي گير قهرمان جهان❤️ 💚ماجرای کشتی دو پهلوان دو دوست و رفیق به نقل حاج حسن به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش❤️ 💚چند آيه و يه مختصر و با چشمان 💧 آلود براي☀️(ع) 💚شفای مریض 💚ماجرای پنج پهلوان کشتی در زورخانه 💚کشتی بین و يکي از بچه هاي 💚کشتی ابراهيم با نَفس خود و پيروزی در آن 🔰وقتي هم مي خواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم🌷 پهلوانه!؟ ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
30.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن 🥀 قسمت‌چهارم4⃣ 《ادامه دارد....》 ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت پنجم : ورزش باستانی ( ۲ ) ✔️راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸از ديگر کارهائي که در مجموعه باستاني انجام ميشد اين بود که بچه ها به صورت گروهي به زورخانه هاي ديگر م يرفتند و آنجا ورزش ميکردند. يک شبِ ماه رمضان ما به زورخانه اي درکرج رفتيم. 🔸آن شب را فراموش نميکنم. شعر ميخواند. دعا ميخواند و ميکرد. مدتي طولاني بود که در كنارگود مشغول شناي زورخانه اي بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما همچنان مشغول شنا بود. اصلاً به کسي توجه نميکرد. 🔸پيرمردي در بالاي سكو نشسته بود و به بچه ها نگاه ميکرد. پيش من آمد. را نشان داد و با ناراحتي گفت: آقا، اين جوان كيه؟! با تعجب گفتم: چطور مگه!؟ گفت: «من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من با تسبيح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبيح رفته يعني هفتصدتا شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره. » وقتی تمام شد اصلاً احساس خستگي نميکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته! البته اين کارها را براي قوي شدن انجام ميداد. هميشه ميگفت: 🔸براي خدمت به و بندگانش، بايد بدني قوي داشته باشيم. مرتب دعا ميکردكه: خدايا بدنم را براي خدمت كردن به خودت قوي كن. در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براي خودش تهيه کرد. حسابي سرزبانها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتي ديگر جلوي بچه ها چنين کارهائي را انجام نداد! ميگفت: اين کارها عامل غرور انسان می شه. ميگفت: مردم به دنبال اين هستند كه چه کسي قويتر از بقيه است. من اگر جلوي ديگران ورزشهاي سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم ميشوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و اين کار اشتباه است. 🔸بعد از آن وقتي مياندار بود و ميديد که شخصي خسته شده وکم آورده، سريع را عوض ميکرد. اما بدن قوي يکبار قدرتش را نشان داد و آن، زماني بود که سيد حسين طحامي کشتي جهان و يکي از ارادتمندان حاج حسن به زورخانه آمده بود و با بچه ها ميکرد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🔻╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝🔻
سلام بر ابراهیم 5.mp3
6.78M
📚 🔊 🏷 کتاب 🍂 💚خوشحالی ابراهیم از برگزاری نماز_جماعت_صبح در زور خانه❤️ 💚راه اندازی بســاط در مناطق جنگی توسط ابراهیم❤️ 💚تربیت پهلوان های واقعی در زورخانه❤️ 💚يک بار در والیبال تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازي کرد❤️ 💚بهترين🌷 در دوران جنگ❤️ 💚مسابقه با بچه هاي پنج نفر مقابل ابراهیم و با پیروزی او❤️ 💚يک، مثل حرفه اي ترين ورزشکارها❤️ 💚بازی والیبال در پادگان دوکوهه❤️ ♻️ابراهیم هميشــه هم☀️ گرامي اســام(ص) را ميخواند:» اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوب تر است.« ♻️زورخانه، در تربيت پهلوانهاي واقعــي زبانزد بود. از بچه هاي آنجا به جز ابراهيم، جوانهاي بســياري بودند که در پيشگاه خداوند پهلوانيشان اثبات شده بود!آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها هستند. ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
31.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن 🥀 قسمت‌ پنجم 5⃣ 《ادامه دارد....》 ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت ششم : پهلوان ( ۱ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸سيد حسين طحامي کشت يگير جهان به زورخانه ما آمده بود و با بچه ها ميکرد.هر چند مدتي بود که سيد به مسابقات قهرماني نميرفت، اما هنوز بدني بسيار ورزيده و قوي داشت. بعد از پايان رو کرد به حاج حسن و گفت: حاجي، کسي هست با من کشتي بگيره؟ حاج حسن نگاهي به بچه ها کرد و گفت: ، بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود. معمولاً در کشتي پهلواني، حريفي که زمين بخورد، يا خاک شود ميبازد. 🔸کشتي شروع شد. همه ما تماشا ميکرديم. مدتي طولاني دو کشتيگير درگير بودند. اما هيچکدام زمين نخوردند.فشار زيادي به هر دو نفرشان آمد، اما هيچکدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين کشتي پيروز نداشت. 🔸بعد از کشتي سيد حسين بلندبلند ميگفت: بارک الله، بارک الله، چه شجاعي، ماشاءالله پهلوون! ٭٭٭ 🔸ورزش تمام شده بود. حاج حسن خيره خيره به صورت نگاه ميکرد. آمد جلو و باتعجب گفت: چيزي شده حاجي!؟ حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: تو قديمهاي اين تهرون، دو تا بودند به نامهاي حاج سيد حسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش، اونها خيلي با هم دوست و رفيق بودند. 🔸توي کشتي هم هيچکس حريفشان نبود. اما مهمتر از همه اين بود که بنده هاي خالصي براي خدا بودند. هميشه قبل از شروع کارشان رو با چند آيه قرآن و يه روضه مختصر و با چشمان اشک آلود براي آقا اباعبدالله شروع ميکردند. نَفَس گرم حاج محمد صادق و حاج سيد حسن، مريض شفا ميداد. 🔸بعد ادامه داد: ، من تو رو يه پهلوون ميدونم مثل اونها! هم لبخندي زد و گفت: نه حاجي، ما کجا و اونها کجا.بعضي از بچه ها از اينکه حاج حسن اينطور از ابراهيم تعريف ميکرد،ناراحت شدند. 🔸فرداي آن روز پنج از يکي از زورخانه هاي تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از با بچه هاي ما کشتي بگيرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز کشتيها شروع شد. 🔸چهار مسابقه برگزار شد، دو کشتي را بچهدهاي ما بردند، دو تا هم آنها. اما در کشتي آخركمي شلوغ کاري شد! آنها سرحاج حسن داد ميزدند. حاج حسن هم خيلي ناراحت شده بود.من دقت کردم و ديدم کشتي بعدي بين ابراهيم و يکي از بچه هاي مهمان است. آنها هم که ابراهيم را خوب ميشناختند مطمئن بودند که ميبازند.براي همين شلوغ کاري کردند که اگر باختند تقصير را بيندازند گردن داور! 🔸همه عصباني بودند. چند لحظه اي نگذشت که داخل گود آمد. با لبخندي که بر لب داشت با همه بچه هاي مهمان دست داد. آرامش به جمع ما برگشت. بعد هم گفت: من کشتي نميگيرم! همه با تعجب پرسيديم: چرا !؟ 🔸كمي مكث كرد و به آرامي گفت: دوستي و رفاقت ما خيلي بيشتر از اين حرفها وكارها ارزش داره! بعد هم دست حاج حسن را بوسيد و با يك پايان کشتيها را اعلام کرد. شايد در آن روز برنده و بازنده نداشتيم. اما برنده واقعي فقط ابراهيم بود. وقتي هم ميخواستيم لباس بپوشيم و برويم. حاج حسن همه ما را صدا کرد و گفت: فهميديد چرا گفتم ابراهيم پهلوانه!؟ 🔸ما همه ساکت بوديم، حاج حسن ادامه داد: ببينيد بچه ها، پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد. امروز با نَفس خودش کشتي گرفت و شد. ابراهيم به خاطر خدا با اونها کشتي نگرفت و با اين کار جلوي کينه و دعوا را گرفت. بچه ها پهلواني يعني همين کاري که امروز ديديد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🔻╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝🔻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر ابراهیم 6.mp3
6.24M
📚 🔊 🏷 کتاب 🍂 💚کشتی گیر تمام عیار❤️ 💚ورزش برای قوی شدن نه قهرمانی❤️ 💚مربیش اسم ابراهيم را گذاشته بود!❤️ 💚مربیش می گفت يه روز، اين رو تو ميبينيد، مطمئن باشيد❤️ 💚قهرمانی های پی در پی و کشتی گیری تمام عیار❤️ 💚وقتی که ابراهیم فقط دفاع می کرد هنوز کشتی تمام نشده از تشک خارج شد❤️ 💚آدم بايد ورزش را براي قوي شدن انجام بده، نه قهرمان شدن❤️ 💚هدف از شرکت در مسابقات ابراهیم❤️ 💚از مشهور شدن مهمتر اينه که آدم بشيم❤️ 💚جمله معروف امام راحل را همیشه می گفت که: (ورزش نبايد شود)❤️ 💠هميشــه آقای گودرزی مربی او مي گفت: اين خيلي آرومه، اما تو وقتي زير ميگيره، چون قد بلند و دستاي کشيده و قوي داره مثل حمله ميکنه! او تا امتياز نگيره ول کن نيست. براي همين اسم ابراهيم را گذاشته بود! 💠بارها مي گفت: يه روز، اين رو تو ميبينيد، مطمئن باشيد! 🔸️╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
29.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن 🥀 قسمت‌ ششم 6⃣ 《ادامه دارد....》 ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت هفتم : پهلوان ( ۲ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸داستان پهلواني هاي ادامه داشت تا ماجراهاي پيروزي انقلاب پيش آمد. بعد از آن اکثر بچه ها درگير مسائل شدند و حضورشان در باستاني خيلي کمتر شد.تا اينکه ابراهيم پيشنهاد داد که صبحها در زورخانه نماز جماعت صبح را بخوانيم و بعد ورزش کنيم و همه قبول کردند. 🔸بعد ازآن هر روز صبح براي اذان در زورخانه جمع ميشديم. صبح را به جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم. بعد هم صبحانه مختصري و به سر کارهايمان ميرفتيم. خيلي از اين قضيه خوشحال بود. چرا که از طرفي ورزش بچه ها تعطيل نشده بود و از طرفي بچه ها نماز صبح را به جماعت ميخواندند. هميشه هم حديث گرامي اسلام را ميخواند: « اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوبتر است. » 🔸با شروع تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند. ابراهيم هم کمتر به تهران مي آمد. يکبار هم که آمده بود، وسائل ورزش باستاني خودش را برد و در همان مناطق جنگي بساط ورزش باستاني را راه اندازي کرد. 🔸زورخانه حاج حسن توکل، در تربيت پهلوانهاي واقعي زبانزد بود. از بچه هاي آنجا به جز ، جوانهاي بسياري بودند که در پيشگاه خداوند پهلوانيشان اثبات شده بود! آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها هستند. 🔸دوران زيبا و معنوي زورخانه حاج حسن در همان سالهاي اول دفاع مقدس، با شهادت شهيد حسن شهابي مرشد زورخانه شهيد اصغررنجبران فرمانده تيپ عمار و شهيدان سيدصالحي، محمدشاهرودي، علی خرّمدل، حسن زاهدي، سيد محمد سبحاني، سيد جواد مجد پور، رضاپند، حمدالله مرادي، رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاسم كاظمي و ابراهيم و چندين شهيد ديگر و همچنين جانبازي حاج علي نصرالله، مصطفي هرندي وعلي مقدم و همچنين درگذشت حاج حسن توکل به پايان رسيد. مدتی بعد با تبديل محل زورخانه به ساختمان مسکوني، دوران باستانی ما هم به خاطره ها پيوست. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🔻╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝🔻
%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85%207.mp3
10.38M
📚 🔊 🏷 کتاب 🍂 💚شکست قهرمانانه❤️ 💚ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي❤️ 💚 براي او تعريف ديگه اي داشت❤️ 💚ابراهیم در اوج آمادگی مسابقات ۷۴ کیلو 💚پيرزني تنها، تســبيح به دســت، بالاي سکوها در مسابقه ابراهیم با حریفش❤️ 💚حريف ابراهيم با پیروزی خم شــد و دست ابراهيم را بوســيد❤️ ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
32.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن 🥀 قسمت‌ هفتم 7⃣ شهیدگمنام 《ادامه دارد....》 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت هشتم : والیبال تک نفره ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸بازوان قوي از همان اوايل دبيرستان نشان داد که در بسياري از ورزشها است. در زنگهاي ورزش هميشه مشغول واليبال بود. هيچکس از بچه ها حريف او نميشد. 🔸يک بار تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازي کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند. همه ما از جمله معلم ، شاهد بوديم که چطور پيروز شد. از آن روز به بعد ابراهيم واليبال را بيشتر تک نفره بازي ميکرد. بيشتر روزهاي تعطيل، پشت آتش نشاني خيابان 17 شهريور بازي ميکرديم.خيلي از مدعيها حريف ابراهيم نميشدند. 🔸اما بهترين خاطره واليبال ابراهيم برميگردد به دوران و شهرگيلانغرب، در آنجا يک زمين واليبال بود که بچه هاي رزمنده در آن بازي ميکردند. 🔸يک روز چند دستگاه ميني بوس براي بازديد از مناطق جنگي به آمدند که مسئول آنها آقاي داودي رئيس سازمان تربيت بدني بود. آقاي داودي در دبيرستان معلم ابراهيم بود و او را کامل می شناخت. 🔸ايشان مقداري وسائل ورزشي به داد و گفت: هر طور صلاح ميدانيد مصرف کنيد. بعد گفت: دوستان ما از همه رشته هاي ورزشي هستند و براي بازديد آمده اند. 🔸ابراهيم کمي براي ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر را به آنها نشان داد. تا اينکه به زمين واليبال رسيديم. آقاي داودي گفت: چند تا از بچه هاي واليبال تهران با ما هستند. نظرت برای برگزاري يك چيه؟ 🔸ساعت سه عصر مسابقه شروع شد. پنج نفر که سه نفرشان واليباليست حرفه اي بودند يک طرف بودند، ابراهيم به تنهائي در طرف مقابل. تعدادزيادي هم تماشاگر بودند. 🔸ابراهيم طبق روال قبلي با پاي برهنه و پاچه هاي بالا زده و زير پيراهني مقابل آنها قرار گرفت. به قدري هم خوب بازي کرد که کمتر کسي باور ميکرد. بازي آنها يک نيمه بيشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهيم تمام شد. بعد هم بچه هاي با ابراهيم عکس گرفتند. آنها باورشان نميشد يک ساده، مثل حرفه اي ترين ورزشکارها بازي كند. 🔸يكبار هم در دوكوهه براي رزمنده ها از واليبال ابراهيم تعريف كردم. يكي از بچه ها رفت وتوپ واليبال آورد. بعد هم دو تا تيم تشكيل دادو ابراهيم را هم صدا كرد. او ابتدا زير بار نميرفت و بازي نميكرد اما وقتي اصرار كرديم گفت: پس همه شما يكطرف، من هم تكي بازي ميكنم! 🔸بعد از بازي چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حالا اينقدر نخنديده بوديم، ابراهيم ضربه اي كه ميزد چند نفر به سمت توپ ميرفتند و به هم برخورد ميكردند و روي زمين ميافتادند! درپايان با اختلاف زيادي بازي را برد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🔻╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝🔻
%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%20%D8%A8%D8%B1%20%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85%207.mp3
10.38M
📚 🔊 قسمت هشتم صوتی 🏷 کتاب 🍂 💚شکست قهرمانانه❤️ 💚ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي❤️ 💚 براي او تعريف ديگه اي داشت❤️ 💚ابراهیم در اوج آمادگی مسابقات ۷۴ کیلو 💚پيرزني تنها، تســبيح به دســت، بالاي سکوها در مسابقه ابراهیم با حریفش❤️ 💚حريف ابراهيم با پیروزی خم شــد و دست ابراهيم را بوســيد❤️ ╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝
33.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن سلام بر ابراهیم 🥀 قسمت‌ هشتم8⃣ شهیدگمنام 《ادامه دارد....》 جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╔══🦋°🌷 °🦋══╗ ☫شهید ابراهیم هادی https://eitaa.com/joinchat/128647445Ce167e7a2de ╚══🦋°🌷 °🦋══╝