eitaa logo
کانون شعر و ادب
100 دنبال‌کننده
133 عکس
17 ویدیو
1 فایل
🌱کانون شعر و ادب دانشگاه بین المللی مذاهب اسلامی🌱 🔶آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند 📌 برای ارتباط با ما به شناسۀ زیر مراجعه کنید: @K_sheer_adab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍉تزئین سالن و آماده سازی پک ها خوراکی جهت پذیرایی از میهمانان یلدا🍉 🍂https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍉"یلدای 1402"🍉 🌱به میزبانی کانون شعر و ادب دانشگاه بین المللی مذاهب اسلامی 🌱 بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته درآید صحبت حکام ظلمت شب یلدا ست نور ز خورشید جوی بو که برآید 🔹نشانی ما در تلگرام و ایتا : 🍂https://t.me/Kanon_sher_adb🍂 🍂https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍂
چهارم دی ماه زندگی می گذرد و هر کس سهمی از عمر دارد، تا آنجا که از دست برآید باید چنان زندگی کرد که تلخ نباشد و برای دیگران هم تلخی نیاورد، که زندگی همه اش شوخی است! https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍂
چهارم دی ماه یا نویسنده احمد اعطا در چهارم دی سال 1310 در شهر اهواز از پدر و مادری اهل دزفول به دنیا آمد. او پس از اتمام تحصیلاتش به دانشکدهٔ افسری رفت اما بعد از مدتی در طی کودتای 28 مرداد سال 1332 اعطا جزو آن دسته از افراد ارتش قرار گرفت که توسط کودتاچیان بازداشت شدند. از افراد بازداشتی خواسته شد که یک توبه نامه امضا کنند، خیلی از افراد به این کار تن دادند، اما اعطا آنرا امضا نکرد و به همین دلیل مدتی از عمر خود را در زندان و سپس تبعید گذراند. ناراحتی ریوی که بعد ها باعت مرگ او شد یک یادگاری از همین دوران بود. اعطا در سال 1333 نخستین داستان کوتاهش را تحت عنوان «صبح می شود» در مجله‌ی امید ایران منتشر کرد و نام هنری «احمد محمود» را برای خود برگزید، محمود اولین مجموعه ی داستانش را با سرمایه ی شخصی در سال 1336 به چاپ رساند. فضای داستان های محمود تاثیر گرفته از زندگی مردم خوزستان و به ویژه مردم شهر دزفول است به عنوان نمونه در داستان های «همسایه ها» و «مدار صفر درجه» واژگان و حتی جملاتی به گویش دزفولی به چشم می خورد. معروفترین کتاب احمد محمود" همسایه ها" نام دارد او نگارش این اثر را در سال 1342 آغاز کرد و سه سال بعد در سال 1345 آنرا به پایان رساند اما به دلایلی چاپ این اثر تا سال 1353 به تعویق افتاد و سرانجام در سال 1353 با تلاش های«ابراهیم یونسی» این کتاب توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسید و با اقبال عمومی مواجه شد، اما متاسفانه به دلایل سیاسی و اینکه موضوع داستان در مورد وقایع کودتای 28 مرداد بود، این امر موجب گشت که دولت وقت تا سال 1357 از چاپ مجدد آن جلوگیری به عمل آورد. این کتاب یکی از پر تیراژترین رمان ها به زمان فارسی است که به زبان های روسی، آلمانی و انگلیسی نیز ترجمه شده است. محمود پس از انقلاب نیز همچنان به نگارش آثار ارزشمند خود ادامه داد که از مهمترین آنها می توان به «درخت انجیر معابد» اشاره کرد که این کتاب برنده ی جایزه داستان نویسی هوشنگ گلشیری شد. سرانجام احمد محمود در سن هفتاد سالگی به دلیل بیماری ریوی در دوازدهم مهر سال 1381 در تهران از دنیا رفت. برخی از مول، 1336 دریا هنوز آرام است، 1339 بیهودگی، 1341 غریبه‌ها، 1351 همسایه‌ها(رمان) ، 1353 داستان یک شهر (رمان)، 1358 زمین سوخته(رمان) ، 1361 دیدار، 1369  قصه آشنا، 1370 مدار صفر درجه، 1372 درخت انجیر معابد، 1379 متن از https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍂
🍉 متکا را می گذارم و دراز می کشم. صورتم را به قالیچه می مالم. دلم می خواهد گریه کنم. متکای مادرم است. گونه هام را تو متکا فرو می کنم و بو می کشم. بغض دارد خفه ام می کند. کافی است کسی صدام کند و بام حرف بزند که گریه سر بدهم. هیچ وقت اینقدر دلم نازک نبوده است. انگار گیس مادرم پخش شده است رو متکا. انگار پدرم رو قالیچه نشسته است و سیگار می پیچد. صدای غمناک پدرم را می شنوم. از دور دست ها، از بن چاه. https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍂
به اسمِ فاطمه لطفاً مرا صدا نَکنید که اسمِ فاطمه زیبنده ی فقط، زهراست درونِ خانه ی حیدر اگر چه آمده ام کنیزِ فاطمه ام، چون مقامِ او، والاست مرا به یُمنِ وجودِ چهار فرزندم عِجالتاً فقط اُم البَنین صدا بکنید شده ست حاجتم اینکه فدایتان باشم برای حاجت من خواهشاً دعا بکنید خدا کُنَد که در این با شما به سَر بُردَن به قَدرِ ارزنی از دردتان دَوا بکنَم میانِ غربتتان در کنارتان باشم برای غربتتان جانِ خود، فدا بکنَم پسر بزرگ نکردَم مگر به این علت که هر چهار، شوَند عاشقانه مستِ شما نیامده به جهان بی دلیل عباسم که آمده ست، که باشد، عصای دستِ شما به بچه های خودم یاد داده ام این را که دست و سَر بدهند از شما جدا نَشَوَند به هر چهار پسر گفته ام که مَدیونند اگر که جزوِ شهیدانِ کربلا نَشَوَند هر آنچه دارم از این روزگارِ پُر مِحنَت به کف گرفته ام آری، فقط برای حسین تمامِ هستیِ اُم البنین ابلفضل است تمامِ هستیِ اُم البنین فدای حسین ✍وحید اشجع ࿐჻ᭂ✍჻ᭂ࿐ @Kanon_sher_adb ࿐჻ᭂ✍჻ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊جشن ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها 📆 دوشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۲ ⏰ ساعت ۱۹ برادران/خواهران 💠 هیئت آل ‌یاسین 📍 نمازخانه واحد مرکزی دانشگاه بین‌المللی مذاهب اسلامی 🔸در برکت هیئت سهیم باشیم🔸 شماره کارت جهت واریز کمک های نقدی: 6037998276130134 بنام محمد مهدی صندوق سازان 🌐@heyat_aleyasin
با سلام خدمت همراهان کانون شعر و ادب ، فردا جلسه ما طبق روال هرهفته ساعت ۱۱/۳۰در کلاس ۲۰۱برگزار خواهد شد 🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 میلاد حضرت زهرا(س) 💐از لحظه‌ای که چشم وا کردم 💐در چشم‌هایم زل زد و خندید 🎙صابر خراسانی ࿐჻ᭂ✍჻ᭂ࿐ @Kanon_sher_adb ࿐჻ᭂ✍჻ᭂ࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هوای تازه ای از عرش، سرشار از وزیدن بود و چشم هل اتی از نور اعطیناک روشن بود نگو جای زنی در خانه لولاک خالی بود که جای آینه در پهنه ی ادراک خالی بود عروس خانه نهج البلاغه ،مادر حکمت بهشت رو به ایوان نبوت، دختر رحمت همان که مادری کرده است طفل آفرینش را همان که تربیت کرده است جمع اهل بینش را همان نوری که می بخشید بر شب های دنیا نور همان صبحی که می تابید تا همسایه های دور همان نوری که بر شمع و گل و باران شرافت داد همان انسیة الحورا که بر انسان شرافت داد علیمه، عالمه ،راضیه، مرضیه، پُر از زهرا نگین سبز پیغمبر به روی گنبد خضرا شکوه لیلة القدر است و ام الانبیا زهرا چه گویم از مقاماتش و ما ادراک ما زهرا به دستش جاروی تنزیه داده حی سبحانش شهادت دسته گلهاییست در گلدان ایوانش همان که چادرش پیغمبر حجب و حیا بوده که این مستوره‌ی معصومه ناموس خدا بوده تواضع شاخه ای پر بار در باغ نمازش بود خلوص و سادگی اسباب پررنگ جهازش بود زنی چون فاطمه بر عشق عصمت داد این‌گونه که زهرا خانه داری را شرافت داد این‌گونه دهان روزه نان را پخت اما پای افطارش به مسکینان و ایتام و اسیران کرد ایثارش علی مظلوم اما ظالم از او واهمه دارد علی در خانه شمشیری دودم چون فاطمه دارد علی را کاشف‌الهم کاشف الغم ؛عشق زهرا بود علی را با هزاران زخم،مرهم؛عشق زهرا بود خلاصه! حُسن های عالم و آدم فقط یکجاست و آن هم خانه نور است و نورش حضرت زهراست چراغ آسمان ها چادر شب زنده دارش بود خدمتک یا علی؟ این پرسش لیل و نهارش بود اگر "ام الولا" یک لحظه احساس خطر می گرد دوباره چادر شب زنده دارش را به سر می کرد خطر دیروز تا امروز تحریف حقایق بود خطر جاماندن اندیشه ها از صبح صادق بود اگر گهواره جنبان حسینش می شود سلمان نگاه فاطمه پس بوده از آغاز با ایران اگر که آب و آیینه‌ست، پس روشنگری دارد اگر ام‌الجهاد است این! جهادی حیدری دارد نیافتاد از قنوتش یک نفس الجار ثم الدار که جوشید از قنوت پر قناتش چشمه های ثار قنوتش از مدینه تا همین امروز عازم بود یکی از میوه های مستجابش حاج قاسم بود ✍حاج رحمان نوازنی ࿐჻ᭂ✍჻ᭂ࿐ @Kanon_sher_adb ࿐჻ᭂ✍჻ᭂ࿐
🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️ کانون شعر و ادب به مناسبت ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و سالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی و دهه بصیرت برگزار می کند : 🍃مسابقه ادبی «ذوالفقار بصیرت»🍃 🥇🥈🥉همراه با تقدیر از آثار برتر و اعطای گواهی فرهنگی 🔰ویژه کلیه دانشجویان، اساتید و کارکنان دانشگاه بین المللی مذاهب اسلامی در تهران و شعب محور های محتوایی: ✍️ابعاد شخصیتی فرهنگی و اجتماعی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ✍️فضایل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ✍️حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و سبک زندگی فاطمی ✍️ابعاد شخصیتی، فرهنگی و اجتماعی سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ✍ حاج قاسم و امت اسلامی ✍️از سردار شهید قاسم سلیمانی تا فتح قدس ✍تأثیرات فردی و اجتماعی سردارشهید قاسم سلیمانی بر «منِ» جوان ✍رسالتِ «من» در قبال سردار شهید قاسم سلیمانی ✍️سردار شهید قاسم سلیمانی و همگرایی اسلامی ✍️سیره تقریبی سردار شهید قاسم سلیمانی شرکت کنندگان می توانند آثار خود را در قالب های : 🔻شعر : -سپید و نو _غزل _قطعه _مثنوی 🔻نثر ادبی 🔻خاطره نویسی 🔻داستان کوتاه 🔻 دلنوشته 🔻پادکست 🔻ویدئو کست 🔷در قالب فایل مجزای هر رشته همراه با مشخصات دانشجویی و شماره تماس تا پایان دی ماه به آیدی زیر ارسال نمایند : 🆔@K_sheer_adab 🌿 در پایان از برگزیدگان این مسابقه در بهمن ماه پیش رو در مراسمی تجلیل خواهد شد !🌿 🍃https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍃
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 جناب آقای سعید نسیمی، شاعر و ذاکر اهل‌بیت علیهم‌السلام رقم زد و در نوسروده‌ای که آن را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده، عنوان «رویش سلیمانی‌ها» را انتخاب کرده است. سروده او را بخوانید: قلم از خشم لرزید و غزل از بغض گریان شد دوباره دست صهیون از میان خون نمایان شد منافق بزدلانه بر وطن از پشت خنجر زد دوباره بیشه خونرنگ شیران لاله‌باران شد ز کل یوم عاشورا دوباره آیه ای سر زد نشان کل ارض کربلا این بار کرمان شد علمدار رشید عشق برخیز و تماشا کن ز جانبازی مهمانان گلگون تو طوفان شد چنان زخمی زدی بر پیکر دجال این دوران که حتی از مزار و زائرانت هم هراسان شد گدای فاطمه بودی که این‌سان عید میلادش ز خون زائران تربت تو عید قربان شد شهادت افتخار ماست که در سالگرد تو بهار رویش ده‌ها سلیمانی به ایران شد 🍃https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍃
«مکتب عشق» دارند از او دشمنان وحشت از عکسهایش،از نشانش نیز از جمع یاران و محبانش از مکتبش از آرمانش نیز از‌ یاد او بر خویش می لرزند از ذکر نام او هراسانند از هر که می گوید سخن از او از حرف حرفِ گفتمانش نیز در وحشت از این شور بی پایان دارند سر بر سنگ‌می کوبند دارند بیم از دوست دارانش از عاشقان و زائرانش نیز دارند بیم از این شهیدی که بعد از شهادت شد موثرتر کوبنده تر شد بر ستمکاران شدبیشتر حتی توانش نیز دارند وحشت از شهیدالقدس از جوشش پی در پی عشقش هر روز می بینند طوفانی از حمله های بی امانش نیز دشمن پیِ کودک کشی افتاد یا کُشت جمعِ بیگناهان را پیداست غیر از دستِ پنهانش هرگوشه ای دستِ عیانش نیز فهمیده در این جبهه هر اصغر یک روز آخر می شود اکبر رزمش به جایِ خود،ستم سوز است فریادِ تکبیر و اذانش نیز دانسته مکتب،مکتبِ عشق است استاد درس آن سلیمانی ست قطعاً بلای جان استکبار گردند روزی کودکانش نیز ✍احمد رفیعی وردنجانی 🍃https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 خبر، پشت خبر، غم روی غم ریخت به ذهنم باز شعر محتشم ریخت صدای سیلی آمد..، زن، زمین خورد...! به خود پیچید کوچه...، زن، به هم ریخت! زنی دیدم، دلِ گم گشته ای داشت... گلی در زیر پا دیدم... دلم ریخت... در این غم، از غیوری، دم گرفتم: "صبوری طرفه خاکی بر سرم" ریخت صبوری تا کجا؟ تا کی؟ چگونه...!؟ مگر این خصم، خون خلق، کم ریخت؟ زمین لرزید... آه...! آوار، هاوار...! به روی خاک ها خرمای بم ریخت زبانم لال شد از داغ کرمان... دوباره بغض بر دستِ قلم ریخت: ببین که تیغ کج باز، ای علمدار! چه سرهایی به پای این علم ریخت به پا خیز، ای عموی اهل ایران! حرامی بعد تو دور حرم ریخت ✍🏻سروده : احمد بابایی https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍃
🥀🥀🥀 برای ریحانه🥀🥀🥀 رسید جان به لب از داغ ناگهانی تو نداشت تاب زمین، جانِ آسمانی تو کنون که نیست علمدار، در دل آتش به عهدۀ که می‌افتد نگاهبانی تو؟ دو ساله بودی و یادآور سه ساله شدی فدای صورتِ یکدست ارغوانی تو نفس کشیدم و یادت نفس برید از من چو آه بود و چه کوتاه، زندگانی تو به غیر آهنِ داغ ای شکوفۀ این باغ! نبود هیچ‌کسی گرمِ همزبانی تو لباسِ صورتی و گوشوارۀ قلبی چه قلب‌ها که شکستند از نشانی تو ✍🏻مسعود یوسف‌پور 🍃https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 مسابقه بزرگ کتابخوانی ✍دانشگاه بین‌المللی مذاهب اسلامی با همکاری معاونت فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم برگزار می کند: 📱مسابقه مجازی کتابخوانی با محوریت: کتاب اسرائیلی که من دیدم نه صلح نه حرف اضافه 💠همراه با جوایز ارزشمند ویژه دانشجویان سراسر کشور 📌ثبت نام از طریق لینک: https://kad.mazaheb.ac.ir/1424 ⏳آخرین مهلت ثبت نام: تا ۱۰ بهمن ماه ⏱زمان برگزاری مسابقه: ۲۲ بهمن ماه جهت مشاهده و تهیه کتاب عدد ۲۰۴۰ را به سر شماره ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ پیامک نمایید. ♻️با ما همراه باشید eitaa.com/farhangimsrt1 t.me/farhangimsrt
داستان کوتاه 📚📚📚 « دل و زبان » لقمان حکیم، سیاه‌چرده بود. کسی او را به بندگی گرفت و مدتی خدمت فرمود و از وی، آثار علم و حکمت مشاهده می‌نمود. روزی، خواجه به رسم امتحان وی را گفت: گوسفندی بکش و بهترین اعضای او را به نزد من آر. لقمان، دل و زبانش پیش خواجه آورد. روزی دیگر گفت: گوسفندی بکش و بدترین اعضایش بیاور. لقمان، گوسفندی دیگر بکشت و باز دل و زبانش آورد. خواجه گفت: این چگونه است؟ گفت: هیچ چیز، بهتر از دل و زبان نیست، اگر پاک باشد و هیچ چیز، بدتر از آن نیست، اگر ناپاک باشد. معارف اللطائف، به اهتمام محمدعلی مجاهدی، ص ۶۸ 🍃https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍃
« علامات ظهور » علاماتِ ظهورِ کیست از سمتِ یمن پیدا؟ که می‌بینم به هر سو لالۀ خونین کفن پیدا سواران که‌اند اینان خدایا پشتِ دروازه؟ اُوِیسان‌اند هر سو بر افق‌های قَرَن پیدا در این بی‌تابیِ دریا، صدف‌های سراسیمه‌ست... شبیهِ ماهیانِ سرخ، یاقوتِ عدن پیدا... دلم را نذرِ چشمش کاش پی‌درپی بسوزاند که خواهد شد عیارِ این سپند از سوختن پیدا تمامِ لاله‌ها چون دعبلان دار بر دوش‌اند ببین صحرا به صحرا سربه‌دارانِ چمن پیدا به بت‌های جهان آیاتِ ابراهیم را بنویس تبر بر دوش آن سوها خلیلِ بت‌شکن پیدا شهادت‌نامه‌ام دارد ورق‌گردانی‌ای پنهان غبارِ ذوالجناحِ اوست از خاکِ یمن پیدا ✍🏻 محمدحسین انصاری‌نژاد 🍃https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بر لب ساحلی که جا ماندم شادم از اینکه کشتیَم آمد باید امشب به آسمان بروم چون که ماه بهشتی ام آمد   باید این شهر را مناره کنیم آسمان را پر از ستاره کنیم یا مَن اَرجو لِکُلِّ خَیر بیا تا به سمت شما اشاره کنیم   روی بال فرشته های خدا همصدا با دعای ماه رجب بفرستید با ملائکه ها صلواتی به وسعت امشب   شب میلادهایمان مثل شب دلدادگی، شب وصل است این بهاری که از خدا داریم یک بهار چهارده فصل است   آری امشب که جشن می گیریم شب میلاد فصل پنجم ماست گل بریزید روی خاک بقیع که بقیعش بهشت مردم ماست   اسمتان مثل اسم پیغمبر در میان  نوشته های خداست نامتان تا همیشه در همه جا ذکر خیر فرشته های خداست   چارمین میوه دل حیدر چارمین نورچشمی مادر جابر آورده پیش محضرتان اشتیاق سلام پیغمبر از پدر هیبت حسینی را در رگ و خون وجان و تن دارید از طریق سیادت مادر سیرت و صورت حسن دارید   آب یعنی که روشنایی علم علم یعنی که نور پاک شما پس عصا را شما زدی بر آب تا گذر کرد حضرت موسا   حرف حرف کلامتان آقا سمت دلها طبیب می ریزد قوم جابر به شوق می آید از درختی که سیب می ریزد   نامتان را به زیر لب می برد که به آتش پرید ابراهیم گوشه ای از شکوه نور شماست ملکوتی که دید ابراهیم   بی ولای علی و مهر شما فایده ای نمی کند ایمان دین چه چیزی است جز ولای شما یا چه چیزی است جز محبتتان ؟!   وقتی از کوچه ها عبور کنید کوچه از شوق می شود دریا بسکه در وصفتان به هم گفتند اشبه الناس به رسول خدا   با سرشک شما شروع شده خط سرخ غروب های منا چشمتان گریه می کند هر شب پای گودال عصر عاشورا ✍🏻حاج رحمان نوازنی 🍃https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍃
🌼به یادِ مصطفای شهید 🌼 🔹بخشی از خاطرات شهید والا مقام هسته‌ای مصطفی احمدی روشن که در کتاب یادگاران از انتشارات روایت فتح، منتشر شده است؛ را می‌خوانید . 🌷از آن بچه های شب امتحانی بود. کنکور هم همین طور خواند از سر جلسه امتحان کنکور که آمد، گفت «رتبه م سه رقمی می‌شه، فقط هم مهندسی شیمی شریف». همین هم شد، 729، مهندسی شیمی شریف. 🌷نان سنگگ گرفته بودیم و می آمدیم طرف خوابگاه. چندتا سنگ به نان‌ها چسبیده بود. مصطفی کندشان و برگشت سمت نانوایی. می‌گفت «بچه بودم، یه بار نون سنگگ خریدم، سنگ هاش رو خوب جدا نکرده بودم؛ بهش چسبیده بود. خونه که رسیدم، بابام سنگ ها رو جدا کرد داد دستم، گفت برو بده به شاطر. نونواها بابت اینا پول میدن.» 🌷وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى……… و بر هر کس که از هدایت(راه راست) پیروى کند درود باد. روحش شاد و نامش گرامی باد 🤍🌱 🍃https://eitaa.com/Kanon_sher_adb🍃