『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
حسیـــــــن جان❤️ دلم هـوای تورا دارد ... خدا ڪند راست باشـد ڪه میگوینـــــــد... دل به دل راه دا
حـسیـن ع ❤️جـان
می شود این روزهـا درد فـراغـم بیشتر
روز و شب این بغض می آید سراغم بیشتر
السلام ای در كنار آب 😭 #مقطوع_الـورید 😭
آه نامٺ آمد و شد حسِ داغـم بیشتر
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين ع❤️
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
دارو و دوست هردو درد راتسکین میدهند اما دوست نه قیمت دارد و نه مقدار داردنه انقضاء هر دارو برای در
⚡️⚡️⚡️ #تلنگر...
⚡️ﻣﺮﺍﻗﺐﺑﺎﺷﯿﻢ...
ﺻﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﻧﺸڪﻨﺪ❗️
ﻋﯿﺐ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭاﺩﺍﺩ ﻧﺰن
ﺍﻭﻝﺷﺨﺼﯿﺖﺧﻮﺩﺕﺭا
ﺗﺮﻭﺭﻣﯽڪﻨﯽ،ﺑﻌﺪﺁﺑﺮﻭﯼ آنهارا
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﺻﺪﺍﯼ ﺗﺮﮎدلهارا
ﺯﻭﺩﺗﺮﺍﺯﻓﺮﯾﺎد ﺯﺑﺎنها ﻣﯽﺷﻨﻮد!💔
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#شهید_رضا_خرمی 🌷🕊
🌷 #رضا در سال ۵۳( سومین فرزند وتنها پسر خانواده) در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود.
با توجه به اینکه دوره نوجوانی شهید با فضای جبهه و دفاع مقدس همراه بود اکثر اوقات با مادرش در تشییع شهدای دفاع مقدس شرکت میکرد.از همان موقع شهادت آرزوی دیرینه اش شده بود 🌺.
در ۲۰ سالگی جذب سپاه شد. وقتی توانایی ها او را در موتور سواری دیدن
واز او آزمون موتور سواری گرفتن او اولین نفری بود که قبول شد.
یه موتور سوار حرفه ای بود این شد که به عنوان محافظ #حاج_قاسم_سلیمانی انتخاب شد و چهار سال بیشتر اوقاتش را کنار #سرداردلها❤️ بود.
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
اما وقتی فتنه تو #سوریه شروع شد طاقت نیاورد و در جهت تحقق آرزوهایش یعنی ادای دین برای #اسلام #اهلبیت و#کشور برای اعزام به سوریه اقدام کرد.🌸
اما #حاج_قاسم رضایت نمیداد او از گروهش جدا شود.
به #سردارسلیمانی گفت : اگه قسمتم باشد روزی #شهادتم رو از بی بی زینب میگیرم.
حاج قاسم هم گفت به شرطی که همسرت رضایت بده من هم موافقت میکنم .
تو آخرین اعزامش به سوریه از تیم حاج قاسم جداشد و تو حلب مستقر شد .
#چهارده_خرداد1395 بود که خورشید داشت به آرومی از شهر حلب غروب میکرد که یه عامل انتحاری که از ملعونین جبهة النصره بود با مقداری زیادی مواد منفجره به محل استقرار
#حاج_مرتضي_مسيب_زاده و #رضا_خرمی وارد شد و باعث #شهادت
این دو عزیز شد...🌹
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
💞شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم💞
و علی الخصوص
💠 #شهیدرضا_خرمی💠
🌷 صلوات 🌷
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
1_30142112.mp3
7.37M
🔊 صوتـے
#مژده_یوسف_بہ_ڪنعان_آمده
🎤 حاج میثم مطیعی
🔺 بہ مناسبت شناسایـے پیڪر شهید مدافع حـرم سید جواد اسـدے
🕊 💕 🕊
شب ڪہ پلڪ هام رفت روی هم ،
حلقہ ام را در آورد .
براے نماز ڪہ بیدار شدم ،
خندیـد و گفت : خانوم اینجورے وضو نگیریا ، حلقت رو در بیار و دستت رو بشور ...
دور انگشتم ( زیر حلقہ ) نوشتہ بود :
دوستت دارم .
گفتم : واے سعید
من اینو چطورے پاڪ ڪنم ؟ 💓
#شهید_سعیــد_سامانلـو
#شهیــد_مدافـع_حـرم
#عاشـــقانہ
🌸🍃
🍃
💦 #ماموریت_روی_آب
روایت رزمندگان #لشکرانصارالحسین(ع)
#همدان ازعملیات #کربلای۴
🍂🌾🍂
قسمت ششم
💧 #تکه_های_مبهم_یک_پازل
🌺 راوی: #خلیل_افشاری
🍃💦
🌷روی عملیات #کربلا۴ ،خوب کار شده بود.
تجربه ی عملیات های قبل مثل #فتح_المبین ، #بیت_المقدس ، #والفجر۸، #رمضان و #محرم از نظر حفاظتی هم حواسمان را جمع تر کرده بود و آب دیده تر شده بودیم.
به همه ی نیروها کارت تردد داده بودند و رفت وآمد بدون کارت مشکل بود ،سخت می گرفتند. از آن طرف هم عراقی ها کمین کرده دنبال سرنخی بودند تا سروگوشی آب بدهند وچیزی دستگیرشان بشود. هر ده پانزده روز یک بار مانوری می دادند و تقلایی می کردند تا نشان بدهند که خواب نیستند. آشکارا از حمله و عملیات می ترسیدند ومی دانستند که تلفات سنگینی روی دستشان می گذاریم. آن جا برایشان خیلی مهم بود. شبه جزیره ی #فاو را گرفته بودیم وآن ها به شدت نگران #بصره بودند. شک نداشتند که اگر دست به حمله بزنیم ،بی بروبرگرد هدفمان بصره است. ترسشان از همین بود. دستشان آمده بود که ایران هر سال یک عملیات پدرومادر و وسیع در برنامه دارد. حاضر بودند به هر قیمتی شده ،سراز کارمان دربیاورند.
همه ی نیروهای آموزش دیده و سراپا آماده ی حمله بودند. مأموریت #گردان۱۵۴ «گردان حضرت علی اکبر (ع)»پشتیبانی از #گردان۱۵۵ بود. می شد گفت که (گردان احتیاط حضرت علی اکبر«ع» بودیم.)
فرمانده ی گردان ما
« #زرگر»بود وفرمانده (گردان حضرت علی اکبر «ع») #حاج_ستارابراهیمی بود.
یکی دو روز قبل از حمله با ماکت ونقشه ،منطقه را شناختیم و توجیه شدیم. #شب_چهارم_دی_ماه سال #شصت_وپنج در #خرمشهر بودیم. #خط_شکنها رفته بودندوپشت سر آن ها گردان ۱۵۴ راهی شده بود.
🌾 پای بی سیم بودیم ومنتظر پیام حرکت. هیجان داشتیم که زودتر دست به کار شویم و برویم کمک بقیه. سکوت بی سیم نشان می دادعملیات به مشکل برخورده است.
نمازصبح را پای بی سیم ها خواندیم. خبری نشد ،تا اینکه آمدند وگفتند باید بریم #شلمچه. گفتند«دشمن سرش از این طرف گرم است ،باید ضربه ی کاری را از آنجا به او بزنیم!»
بعدها فهمیدیم عراقی ها از همه چیز خبر داشته اند. حتی می دانسته اند که با چند نفر نیرو می خواهیم برویم به جنگشان. بعضی ها می گفتندکسانی در این وسط #خیانت کرده اند ونقشه را به عراقی ها فروخته اند. از طرفی ،حرف های دیگری هم به گوشمان رسید وقضیه بیشتر برایمان روشن شد. چون آن جبهه خیلی برایشان مهم بود و می خواستند هر طور شده بصره را حفظ کنند ،حاضر به هر کاری شده بودند. شرق وغرب هم طبق معمول کمکشان کرده بودند. دستگاه های #استراق_سمع مدرنی در اختیارشان گذاشته بودند.
پیام ها وخبر های مارا بی مشکلی می شنیده اند ، #رادار های «رازیت» پیشرفته هم همه ی حرکت ها ورفت آمد نیروهای مان را ثبت می کرده اند. تردد خودروها وتدارکاتمان را می دیده اند.
🍃با همه ی اینها ،عراقی ها در دو خط اول تا دندان مسلحشان ،موقع حمله تاب نیاوردند وجا زدند. بچه ها با همان تعداد کم از پس آن ها بر آمدند و زهر چشم گرفتند. همین بود که ماتشان برده بود و انگشت به دهان مانده بودند!
#ادامه_دارد...
🌸…..
@Karbala_1365