『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شھد شیرین شهادت را به کسی دهند... که از قبل شهید کرده باشد ؛ دلش را... وگرنه غرق دنیا شده را ، جا
🌸🍃
🍃
🌷 #یاد_یاران...🌷
🌹 #شهیدمدافع_حرم_سعیدشامل🌹
🌷بعد از آزاد سازی شهرهای شیعه
نشین نبل والزهرا که ۴سال درمحاصره ت#کفیریها بودند. ودر اواخر
سال ۹۴ با عملیاتی که نیروهای جبهه
مقاومت انجام دادند ومنطقه وسیعی
ازمناطق تحت اشغال تکفیریها روازاد کردند ازجمله شهرهای نبل والزهرا را
ازمحاصره تکفیریها دراوردند و تکفیریها
را کیلومترها از این دو شهر دورکردند
تکفیریها کل ساختمانها وراها رو تله گذاری کرده بودند. وباید همه این
تله هاچک وخنثی میشد. این کاربه عهده #تخریب قرارگاه بود که مسول
آن #سعید بود که این برادر بزرگوار
باتمام تلاش و با چند نیرو از تیپ #فاطمیون تمام بمب های کنار جاده ای وتله های انفجاری رایکی یکی چک وخنثی کردند وچند روزی هم بنده درخدمت این بزرگوار بودم واز نزدیک زحمات این برادر رامشاهده کردم. اصل مطلب اینجاست که همه مردم بخصوص مردم دنیا بدانند که رزمندگان ما چه خصوصیاتی داشتند
قبل از شهرهای #نبل و #الزهرا شهری بود
به اسم مایرکه مردم ان سلفی بودندو دراین ۴ سال که این دوشهر در محاصره بودندمردم ان شهر صدمات زیادی به این دوشهر زده بودند بعد از آزاد سازی تکفیریها
تمام خانه های شهر #مایر را تله گذاری
کرده بودند که سعید باید همه این
تله ها رو #خنثی میکرد.از نظر کار
تخریب بعضی از تله ها خطرناکه
وبایددر جامنهدم بشن که سعید
این تله ها رو باتمام خطری که داشتند خنثی میکرد ومیبرد خارج از
شهرمنهدم میکرد یی روز من به سعید گفتم سعید اینا خطر دارند درجا منهدم کن که این بزرگوار درجواب گفتند #محمدرضا من نیامدم اینجا خانه های مردم را خراب کنم وراست
میگفت اگر تله ها رو درجا منفجر
می کرد چند خانه باهم تخریب میشد
ولی این عزیز خطر رابه جان میخرید
که مبادا خانه های مردم باهر دین وعقیده ای تخریب شود..
🌸روحش شاد وراهش پر رهرو🌸
🌺راوی: مدافع حرم
#محمدرضاقیصری
🌸🍃
🍃
💦 #ماموریت_روی_آب
روایت رزمندگان #لشکرانصارالحسین(ع)
#همدان ازعملیات #کربلای۴
🍂🌾🍂
قسمت سوم
💧 #بسوی_چراغ_سبزدرآبهای_شیمیایی...
🌺 راوی: #کاظم_درفشلو
🍃💦
🌷همراه #بسیجی ها اسم نوشتیم آمدیم به جبهه ی جنوب.
بردنمان طرف های #سدگتوند برای آموزش. فرماندهان برنامه های آموزشی را مو به مو پیاده میکردند. سخت میگرفتند تا نیروهای پرنفس و آب دیده ای تحویل بدهند.
روزهای آخر آموزش از ما امتحان گرفتند؛ هم تئوری وهم عملی. اکثر بچه ها قبول شدند و دوره ی چهل روزه ی آموزش گذشت. برگشتیم پشت خط ورفتیم به آبادان. من جزو تیم #غواصی گردانی از #لشگرانصار بودم. چیزهایی هم از #تخریب یاد گرفته بودم و قرار بود به موقع اش با بچه های تخریب و انفجار کار دست عراقی ها بدهیم.
چندروز را با تمرین مرور مهارت های گذشته سر کردیم تا خبر عملیات را آوردند.
سینه زنی ونوحه خوانی تا دوشب دیگر ادامه داشت. همه برای شروع حمله لحظه شماری می کرند.
شب عملیات قبل از اینکه دست به حرکتی بزنیم ،حمله ی هوایی دشمن را تجربه کردیم. یکی از اسکله های گردان ها را زدند وپشت بندش منطقه را شیمیایی کردند. اما باد نگذاشت گازهای شیمیایی دوام چندانی داشته باشند.
بچه ها پس ننشستند. تیم شش نفره انفجار با ماسک و لباس غواصی آماده شدند، بنا بود اگر بچه ها نتوانستند خط را بگیرند و خواستند از نخلستان آن طرف دست به کار شوند ما کمک شان باشیم.
فرمان دادند موتور قایق ها را روشن کنیم. برخلاف معمول این دفعه باید با سروصدا ترس به جان عراقی ها می انداختیم. قایق ها درجا گاز می دادند.صدای موتورها توی منطقه می پیچید.اول بایدبچه های تخریب با اطلاعاتی ها می زدند جلو و معبر باز می کردند، علامت گذاری می کردند تا باقی گردان بتواند دنبالشان برود وبه آن ها ملحق شود.
گفته بودند «یک چراغ زرد و یک #چراغ_سبز با فاصله ی کمی از هم روبه روی شماست ؛ کاری به چراغ زرد نداشته باشید ، بروید سمت چراغ سبز...»
#حق_دارند_بیچاره_ها
💢چرا #اربعین را تخریب نکنند؟
هنوز عده ای در فضای مجازی #نفس میکشند که به هر آن چیزی که بویی از دین و اهل بیت بدهد حمله ور میشوند.
حالا شروع کرده اند به #توهین و #تخریب زیارت اربعین.
خب حق دارند، چرا #تخریب نکنند؟
وقتی با وجود سالها شبهه افکنی، تمسخر و ایجاد شک و تردید، مردم توجهی به آنها نمیکنند و فقط ظرف چند روز بیش از #پنج_میلیون نفر از ایران کیلومترها سختی پیاده روی را تحمل میکنند تا به زیارت ارباب بروند، خب این یعنی تمام تلاشهای شبکه های ماهواره ای و صدها کانال تلگرامی با یک #زیارت حضرت حسین(ع) دود میشود میرود هوا.
حق دارند عصبانی و ناراحت باشند، فکر همه چیز را کرده بودند الا قدرت و جاذبه محبت امام حسین(ع) را.
پس منتظر #تخریبهای بیشتر باشید.
#زیارت_جهانی_اربعین🏴🏳
🌸🍃
🍃
💦 #ماموریت_روی_آب
روایت رزمندگان #لشکرانصارالحسین(ع)
#همدان ازعملیات #کربلای۴
🍂🌾🍂
قسمت یازدهم
💧 #جان_های_پهلوانی_جان_های_پاک
🌺 راوی: #مرتضی_نادرمحمدی
🍃💦
🌷با خودشان سیم چین داشتند و سرنیزه. به ندرت چیزی بیشتری می بردند. ولی وظیفه شان از همه ی ما مهم تر ومشکل تر بود. در همه ی عملیات ها راه باز می کردندو قبل از همه جانشان را به خطر می انداختند. جلوتر از همه به خط دشمن می زدند و به بقیه روحیه می دادند. بعد از آن که بقیه ی رزمندگان توی منطقه پخش می شدند و می جنگیدند ،آن ها هم بیکار نمی نشستند، می آمدند دوش به دوش نیروهای تازه نفس مبارزه می کردند. بعضی از آن ها از بقیه خبره تر بودند و کارهایشان همه را انگشت به دهان می گذاشت. با اینکه از نظر هیکل و جثه کوچک تر بودند ؛ تلاششان زبانزد بود!
🌾قبل از #کربلای۴ با نیروهای غواص و #تخریب در کنار #اروند و حوالی #فاو تمرین می کردیم ؛ فوت وفن رزم وتاکنیک های جنگی را مرور می کردیم. کسانی بودند که قد وقواره شان مناسب کار های سنگین #غواصی نبود ،ولی با پشتکار و علاقه ،حرفی برای گفتن نمی گذاشتند و دستمان را بستند. #عبدالله_محمدی از این جور رزمندگان بود. بسیجی بود و لهجه ی شیرین #همدانی داشت. با اینکه سنی ازش گذشت ،تیز وچابک بود، ریز نقش و ترکه ای بود.
خودش را هر طور بود میان غواص ها جا کرده بود. کارهای سبک تری به او پیشنهاد می کردیم ولی قبول نمی کرد. در تمرین ها وقتی از #آب بیرون می آمدند و می لرزید. سرما زودتر از دیگران بدن نحیفش را آزار می داد. لب هایش از سرما سیاه می شد و صورتش کبودی می زد ،با این حال حرف ،حرف خودش بود. از پس مأموریت هایی که به او محول می شد خیلی خوب بر می آمدو ما می ماندیم که چه بگوییم.
#شب_عملیات سر از پا نمی شناخت. زودتر از بقیه حاضر می شد و همراه دیگران حمله را شروع می کرد. خط که شکست و بچه ها سرازیر شدند توی خاک دشمن ،با گلوله ی خمپاره ای به #شهادت رسید. حتی جسدش را پیدا نکردیم.❣
🌹 #رضاحق_گویان محصل و اهل #همدان بود.
با اینکه پهلوهایش درد می کرد و محیط مرطوب برایش خوب نبود ،باید توی گروه #غواص ها و تخریب چی ها دنبالش می گشتیم. اصرار داشت که کارهای سخت را به او بسپارند. با این که ریز نقش بود ،کارهای سنگین دیگران را به گردن میگرفت. سرش درد می کرد برای این جور کارها. وقتی تمرین تمام می شد و لباس #غواصی را در نیمه های شب بیدار بود. با شال پشمی دور کمرش کنار آتش می نشست و چیز هایی زیر لب زمزمه می کرد. صبح روز بعد هم با شروع تمرین ها اولین نفر بود. او هم در عملیات #کربلا۴ شهید شد و به آنچه که میخواست رسید...🌹
#ادامه_دارد…
🌸…..
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
بی تو نفس کشیدنم ... عمر تباه کردن است ...!!! #شهریار ✨❤️ 🌹 #شهیدعلی_شعبانی تولد:همدان شه
🍂💔 #دلهایی_که_جاماند...
قسمت سوم
این داستان: #طبقه_دوم_برج
🌺راوی: #حمیدرضامروتی
°•°•°•°•°•°
🌷در همان روزهایی که وارد بانه و ارتفاعات گامو شدم با #علی_شعبانی دوست شدم.
یه لباس چریکی میپوشید و خوش قدوبالا بود.
خیلی با هم جور شده بودیم.
#سرباز بود. ازش پرسیدم #علی قبل خدمت چکار میکردی؟
گفت:میدان دانشگاه #همدان عکاسی مصطفی کار میکنم.
خانه یمان هم در همان برج میدان دانشگاه است.
(در آن زمان بلندترین برج همدان همان #ساختمان110 میدان دانشگاه بود. عکاسی مصطفی هم زیرِ همان برج است.)
گفتم ماشاءالله وضعتون خوبهِ پس.
🍃تا اینکه حدودأ یک سال بعد با گروهی از بچه ها و چندتا از بچه های #تخریب که مامور شده بودند، رفتند سمت عراقیها که برخوردی داشتندو برگشتند.
هنگام برگشت یکی از آنها روی #مین_والمر می رود و مین منفجر میشود.
چندتانفرشان مجروح میشوند و علی #شهید میشود.🌹
شب بعد جنازه مطهرش ، که دو تکه شده بود را آوردند.
#سیدباقرحجازی هم که از بچه های تخریب بود و مجروح شده بود نیز بعدا #شهید شد. بر اثر شدت جراحات وارد شده.
🍃 برا تشییع جنازه مطهرش همدان بودیم.
چیزی که دیدیم برایمان بسیار غم انگیز بود.
#علی گفته بود در آن برج زندگی میکند و طبقه دوم و راست هم گفته بود...
اما
طبقه دوم زیر برج ، خانیشان در موترخانه برج بود و پدر #مادرش سرایدار آنجا بودند و بسیار #ضعیف.😔
باورمان نمیشد همه دیوانه شده بودیم.💔
🍂 #مادر بزرگوارش هم 15_16 سال قبل در حین تمیز کردن یکی از اهالی برج طبقه 7 یا 8 از سر تراس به پایین پرتاب میشود و به پسرشهیدش ملحق میشود.
🌸شادی روحش #صلوات🌸
🌸…..
@Karbala_1365
سلام محل و جایگاه اجرای مراسم و #یادواره شهدای غواصان #تخریب ، #اطلاعات و شهدای #کربلای_چهار در مصلی امام خمینی ره #همدان
مراسم هم اکنون…
🌺ارسالی از:غواص وآزاده
#علی میرزاشاه محمدی
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 💧 #حقیقت_کربلای۴ #قسمت_پنجم
.
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_ششم
#صفحه۱۱
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌾ذکر #خاطرات_گذشته وقتی که با نواختن نی توسط #علی_شمسی_پور در دل شب هماهنگ می شد، سوز هجران #یاران_شهید تا اعماق وجودمان مینشست…💔🍂
آن شب از بچههای #تخریب توی جزیره مجنون گفتم و از گشت های #غواصان اطلاعات عملیات که تا عمق خط سوم عراق را در #جزیره جنوبی شناسایی کرده بودند و از گِل مقدسی که رزمندگان در ایام #محرم بر سر و شانه خود میزدند. گلی که به درخواست #علی_چیت_سازیان باید از پشت #کمین دشمن و از انتهای #پدغربی آورده می شد.
خلاصه همه کلمات دست به دست هم دادند تا #حمیدی_نور از آن گشت شبیه به رویای خود تعریف کند.✨ #محرابی هم که کمی بیشتر احساس خودی می کرد، با #صداقت و سادگی گفت ما هم توی بچه های بسیجی شنیده بودیم که آقای حمیدی نور وقتی به #شناسایی توی جزیره #مجنون می رفته، می چسبیده به زیر قایق عراقیها.
چهره نحیف و صورت استخوانی حمیدی نور از خجالت سرخ شد. تبسمی کرد و به تازه وارد گفت
"باید از ناگفته ها حرف زد. دل مجنون پره از حماسه های خونین که فقط در روز قیامت به إذن الله آشکار خواهد شد." ❣
این عادت حمیدی نور بود که وقتی از او تعریف میکردند، با استادی ، شنونده را در سر سفره شهیدان می نشاند و دست آخر نتیجه میگرفت که هیچکس جز شهید سزاوار توصیف و تعریف نیست.
آن شب سه میهمان ما شبی پرالتهاب را در فروغ کم سوی ستارگان گذراندند و ثلث آخرشب زودتر از بقیه از چادر بیرون زدند. همان شب وقتی از دور نگاهم به محرابی افتاد، دیدم توی یکی از چاله های #مناجات است. چاله هایی که به تعبیر #علی_منطقی، سرقفلی آن خیلی بالا بود.✨
🍃نزدیک صبح وقتی که خورشید باز هم چشم به جمال شب زنده داران حاشیه #سدگتوند گشود، سه میهمان توی محوطه صبحگاه در انتهای صف بچه ها ایستاده بودند، با تواضع تمام. به نظر میرسید که حمیدی نور و #پولکی میبایست از همان روز خود را به مقر #اطلاعات عملیات در #دزفول برسانند؛ لذا سخت مورد تکریم و توجه #غواصها قرار گرفتند. من هم باید برای دعوت از غواصانی که در جزیره مجنون با ما بودند و هم گرفتن کمک های مردمی به همدان میرفتم. با آن سه نفر و سایر بچه ها خداحافظی کردم و راهی #همدان شدم.
دو ماهی میشد که از #جبهه به همدان نیامده بودم و حالا فقط دو روز از آمدن به همدان میگذشت که هوای برگشتن به منطقه به سرم زد.❤️ در این دو روز با بچه هایی که تجربه عملیات غواصی داشتند صحبت کردم. چند نفرشان اعلام آمادگی کردند که با من به منطقه بیایند. دو دیدار هم با حاج محمدسماوات و حاج علی اکبرمختاران داشتم. مشکل اصلی، نداشتن لباس غواصی بود که باید از خارج از کشور خریداری میشد و این دو فقط می توانستند امکاناتی از نوع خودرو، لباس، خوراک و حتی قایق برایمان تهیه کنند و خرید لباس غواصی از خارج از کشور کاری بیرون از مجرای پیگیری این دو نفر بود.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #راهکار_اشک
💧
#قسمت_هجدهم
#صفحه۴۰
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌸عید سال ۱۳۶۶ تا چشم کار می کرد پادگان #شهیدمدنی #دزفول از سبزه های نوروز که تا زانو بالا آمده بود، پوشیده شده بود. وسط سبزه ها #لاله های سرخ نسیم ملایم فروردین سر می جنباند.🌷
باز هم بوی #عملیات میآمد. عملیات #کربلای۸.✨
عمده نیروهای لشکر در #خرمشهر مستقر بودند و ما مشغول سازماندهی مجدد برای رفتن به خرمشهر شدیم که #علی_شمسی_پور آمد و گفت:دیشب تا صبح خرمشهر را گلوله باران #شیمیایی کردند. با توپخانه و #کاتیوشا. و هر کسی توی شهر بود، شهید یا مصدوم شد.🕊🌹
شنیدن این خبر در آستانه آماده شدن برای عملیات، تزلزلی در اراده بچهها ایجاد نکرد. به طرف خرمشهر راه افتادیم. خرمشهر، شهر ارواح شده بود. هیچ جنبنده ای
در شهر دیده نمی شد و از آن هیاهو و رفت و آمد دائمی رزمندگان به سمت خط، خبری نبود. هر موجود زندهای که شب گذشته توی شهر بود، با گاز #سیانور خفه یا مصدوم شده بود. حتی سگ ها و گربه ها هم گوشه و کنار خیابان افتاده بودند و بچههای واحد مقابله با بمباران شیمیایی، لاشه های آلوده به مواد شیمیایی را داخل گودال ها و چاله ها خاک می کردند صحنه رقت آوری بود. حاج حسین بختیاری که همچنان مسئولیت گردان غواصی را داشت، بچهها را به سمت #شلمچه برد. من سری به #اطلاعات عملیات زدم تا از جزئیات عملیات مطلع شوم. علی آقا( #چیت_سازیان) گفت:
"قرارگاه نیروی زیادی برای این عملیات نخواسته قرار است گردان ۱۵۸ به فرمانده حسین علیمرادی و یک گروهان از بچههای شما، در #کانال پرورش ماهی، به کمک #تیپ_الغدیر بروند."
بچه های غواصی، اینجا هم لباس خاکی داشتند و مثل #هورالعظیم کار غواصی نمی کردند. درست مثل نیروی پیاده، کلاش و تیربار و آرپیجی گرفتند و حاج حسین بختیاری دو دسته را در خط #شلمچه برای عملیات برد و من صد متر عقب تر، کنار دسته سوم برای احتیاط عملیات ماندم.
عملیات #کربلای۸ از نیمه شب پیش آغاز شده بود.
دو لشکر مثل #لشکرمحمدرسول_الله و #لشکرکربلا از این سوی کانال پرورش ماهی، به آن سوی کانال رفته بودند و به جایی به نام #کانال_زوجی رسیده بودند.
حضور بچه های ما، نه برای ادامه عملیات که برای جلوگیری از دورخوردن نیروهای خودی در کانال پرورش ماهی بود، که اتفاقاً همین حادثه هم رخ داد.
شبی که بچه ها در خط مستقر شدند، آتش سنگین دشمن، متر به متر زمین را شخم زد و در آن آتش، نیروهای پیاده برای دور زدن کانال پرورش ماهی و محاصره آن به حرکت درآمدند. من عقب تر از خط بودم، اما از آتش تیربار و شلیک #آرپیجی بچهها به سمت تانکهای دشمن، فهمیدم که جنگ تمام عیاری آن جلو برپا شده است.
بچه ها حتی فرصت تماس با عقب هم نداشتند و از طرفی آتش آنچنان دوروبر ما می ریخت که مجالی برای جلو رفتن و دیدن صحنه درگیری نبود.
صبح که شد، نیروهای جایگزینی به جای بچههای ما در خط آمدند و نیروهای لشکرمحمدرسول الله و لشکرکربلا هم نتوانسته بودند در آن سوی کانال پرورش ماهی بمانند و مجبور به عقبنشینی به این سوی کانال شدند. دشمن هم با تمام تلاشی که کرد، توانسته بود عقب کانال را دور بزند. بچهها در این سوی کانال، جانانه مقاومت کرده بودند و از گوش تعدادی از آنها به خاطر #شلیک پی در پی آر پی جی خون جاری بود. تعدادی از نیروهای گردان ۱۵۸ و #تخریب و غواصی هم به #شهادت رسیدند...🕊🌹
#ادامه_دارد…
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
#عاشقانه_های_شهدا
#بزرگ_مردان_کوچک
#نوجوان_شهید
#رضا_میزائی
تیم #تخریب رفت که یه معبر باز کنه تا نیرو های گردان بتونن یه تک شبانه به دشمن بزنن...
از سیم خاردار که گذشتن و وارد میدان مین شدن پای یکی از بچه ها رفت روی مین #منور...
مین #منور منطقه رو روشن میکرد و باعث میشد همه عملیات لو بره،از طرفی بیش از هزار درجه سانتیگراد حرارت داره و حتی کلاه آهنی رو #ذوب میکنه...
حتی نمیشه بهش نزدیک شد
تا بقیه رفتن فکری کنن دیدن این #نوجوان غیرتی که سوختن رو از مادر یاد گرفته خودش فورا دست به کار شد...
کلاهش رو انداخت روی مین و خوابید روش
شکمش آب شد، بدنش میجوشید...
#پلاکش هم آب شد
اشک گوشه ی #چشم ما و #لبخند گوشه ی لب او...
معبر زده شد و #عملیات با موفقیت انجام شد...