『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹شهیدجانباز #حاج_مصطفی_طالبی🌹 تاریخ ومحل تولد: 2/3/1339 ملایر تاریخ ومحل شهادت: 31/4/1374بیمارستان آ
🌸🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂
🍃
🌹 #شهیدمصطفی_طالبی🌹
🌺 #خاطرات
#عملیات_کربلای5 کانال پرورش ماهی #قسمت_دوم
🍃🌷🍃
🌷بعداز گذشت ساعاتی #حاج_مصطفی برادر بشیر صفی خانی که یکی از فرماندهان گروهانها را جهت حرکت به سمت خاکریزهاي دشمن توجیه کرد و به او گفت از این مسیر با نیروهایت حرکت کن و سعی کن سیم تلفن جنگی را پیدا کنی و دنبال آن را بگیري و بروي تا به موانع و میدان مین دشمن بر خورد نکنی ، ایشان دوبار با نیروهاي تحت امرش فاصله بین خاکریزنیروهاي خودي تا موانع و سیم هاي خاردار احداث شده توسط دشمن را پیمود ولی موفق به پیدا کردن سیم جنگی ومعبر پاکسازي شده نشد و هر بار به سیمهاي خاردار و میدان مین دشمن برخورد میکرد و بر می گشت.یگان همجوار لشکر #انصارالحسین در این مرحله از عملیات ، #لشکر 25کربلا بود ، در همین حین و بین سردار حاج مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25کربلا که به اشتباه فکر می کرد حاج مصطفی طالبی ، یکی از فرماندهان گردانهاي تحت امر لشکر ایشان است یقه حاج مصطفی را چسبیده بود و تکان می داد که چرا با نیروهایت جلو نمی روي وداد و فریاد می کرد ، وقتی متوجه شدیم که او اشتباه گرفته ، هر طوري که بود به او حالی کردیم که ما از گردان هاي تحت امر لشکر انصارالحسین (ع) هستیم ، و حاج مصطفی فرمانده گردان است والآن یکی از گروهانهایش را به سمت خاکریز دشمن فرستاده و دارد یکی یکی بقیه گروهانهایش را به سمت خط دشمن می فرستد ، که اومتوجه اشتباه خود شد.☺️
در نهایت وقتی که نفوذ به مواضع دشمن از این سمت خاکریز ممکن نشد ، دستور داده شد از سمت پائین خاکریز جایی که گردان #حاج_ستارابراهیمی حضور داشتند اقدام کنیم.
🌸....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹شهیدجانباز #حاج_مصطفی_طالبی🌹 تاریخ ومحل تولد: 2/3/1339 ملایر تاریخ ومحل شهادت: 31/4/1374بیمارستان آ
🌸🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂
🍃
🌹 #شهیدمصطفی_طالبی🌹
🌺 #خاطرات
#عملیات_کربلای5 کانال پرورش ماهی #قسمت_سوم
🍃🌷🍃
🌷فرمانده لشکر #حاج_مهدي_کیانی درتماس با #حاج_ستار و #حاج_مصطفی گفتند چند نفر هستید ؟ گفتند حدود 12نفر ، ایشان گفتند با همین نیروهایی که در اختیار دارید بروید قرارگاه دشمن را بگیرید.
حاج ستار و حاج مصطفی بروي #خاکریز رفته و در حالی که تیربارهاي دشمن مدام بر روي خاکریز ما آتیش می ریختند به دنبال حرکت از مسیر مناسبی بودند تا از آن طریق خود را به خاکریز دشمن برسانیم ، کم مانده بود بخاطر طولانی شدن ایستادن آنها بر روي خاکریز به خاطر احساس خطري که براي جان آنها می شد پاي آنها را گرفته و به عقب بکشم. که ناگهان #حاج_ستار از خاکریز به سمت دشمن سرازیر شدو شروع به دویدن نمودند ، و ما نیز با ستون یک که نفر بعدي ستون #حاج_مصطفی بود ، رفتیم. فاصله بین دو خاکریز نیروهاي خودي و دشمن حدود 300تا 400متر بود که طی شده بود و حالا داشتیم مسیر پشت خاکریز دشمن رادر جهت طول خاکریز می دویدیم و مسافتی نمانده بود تا وارد کانالهاي دشمن شویم ، چیزي حدود 10تا 15متر امتداد خاکریز قطع می شد و دوباره امتداد پیدا می کرد. که ناگهان یک گلوله #کاتیوشا در نزدیکیهاي ما منفجر شد ، بر اثر موج ناشی از #انفجار این گلوله در حالی که #حاج_ستار ابراهیمی نفر اول ، #حاج_مصطفی طالبی نفر دوم وتعدادي از افراد ستون با شکم بر خاک افتادند که از جمله آنها برادر #حاج_مصطفی طالبی فرمانده گردان در حالت بی هوشی بود و از ناحیه مچ دست خیلی شدید آسیب دیده بود.
به این ترتیب تعدادي از مجروحین به اتفاق ما به عقب برگشتند و آقاي کائید هم #حاج_مصطفی را به پشت خاکریز خودي آورده بود.
طبق اطلاع و به گفته سرهنگ #پاسدارمحمدباقراحمدیان ، #حاج_ستارابراهیمی وارد مواضع تسخیر شده #عراقیها توسط نیروهاي خودي شده و با خوشحالی می گوید: "ماشاءالله این مواضع را بچه هاي ما آزاد کرده اند..."
که بنا به گفته ایشان(احمدیان) #حاج_ستار در انتهاي کانال پرورش ماهی با شلیک #تانک دشمن از ناحیه سمت راست صورت و فک مورد اصابت ترکش قرار گرفته و به #شهادت می رسند.🌹
بنا به گفته برادرانی از گردان که در زمان #پدافند 48ساعته در آن قسمت از منطقه حضور داشته اند براي اینکه نیروها بتوانند پدافند بهتري انجام دهند با صلاحدید فرماندهی لشکر از قسمتی از مواضع تسخیر شده عراقیها درشب عملیات 1365/12/12عقب نشینی به خاکریز دو جداره قبلی انجام می شود و خاکریز دو جداره به خط پدافندي تبدیل می شود ، گردان 151 #مسلم_ابن_عقیل (ع) تا ساعت 11صبح 1365/12/13در خاکریز دو جداره پدافند انجام می دهد و بعد از ساعت 11 به مدت 48ساعت خط پدافندي را به گردان دیگري می سپارد و مجدداً 48ساعت دیگر خط پدافند به گردان تحویل می گردد....
🌺راوی:همرزم #شهیدمصطفی_طالبی
پایان
🌸....
@Karbala_1365
🌸🍃
🍃
💦 #ماموریت_روی_آب
روایت رزمندگان #لشکرانصارالحسین(ع)
#همدان ازعملیات #کربلای۴
🍂🌾🍂
قسمت دوم
💧 #موج_اول_بعدازغواصان
🌺 راوی: #خلیل_احمدوند
🍃💦
🌷 گردان ما برای عملیات #کربلای۴ آماده بود.
دوسه ماه اموزش دیده و ورزیده شده بود. #حاج_ستارابراهیمی تو منطقه مسئول دسته ها را جمع کرد تا برایشان صحبت کند. اول از حمله و عملیات گفت و کاری که پیش رو داشتیم. بعد هم حرف های خودمانی و سرانجام کلام آخر را درمیان گذاشت. لابه لای حرفهایش گفت که شاید اینجا آخرین دیدارمان باشد و دیگر همدیگر را نبینیم. دست آخر حلالیت خواست و همه را حلال کرد.
بچه ها طور دیگری شده بودند. انگار هیچکس مال خودش نبود. بعداز حاج ستار , فرمانده لشکر صحبت. امیدپیروزی داد و بعد برای عملیات حرکت میکنیم.
ما موج اول بودیم. پشت سرِ #غواصها که می زدند به خط باید وارد عمل می شدیم. از مقر که راه افتادیم , بعد از پیاده روی کوتاهی رسیدیم به ساحل خودمان. سوار قایق ها شدیم. طبق قول و قرار باید خیلی زود می زدیم به خط , ولی چون دشمن مقاومت کرده بود مجبور شدیم حدود پنج ساعت در قایق ها , لب ساحل بمانیم , در این مدت , در هوای تاریک , هواپیماهای عراق ساحل #اروند را بمباران میکردند. بااینکه مشخص بود از چندی پیش از حمله مان باخبر بودنذ و با آتش سفت و سختی هم تهدیدمان میکردند , اما به خواست خدا تلفاتمان کم بود.
🌸🍃
🍃
💦 #ماموریت_روی_آب
روایت رزمندگان #لشکرانصارالحسین(ع)
#همدان ازعملیات #کربلای۴
🍂🌾🍂
قسمت ششم
💧 #تکه_های_مبهم_یک_پازل
🌺 راوی: #خلیل_افشاری
🍃💦
🌷روی عملیات #کربلا۴ ،خوب کار شده بود.
تجربه ی عملیات های قبل مثل #فتح_المبین ، #بیت_المقدس ، #والفجر۸، #رمضان و #محرم از نظر حفاظتی هم حواسمان را جمع تر کرده بود و آب دیده تر شده بودیم.
به همه ی نیروها کارت تردد داده بودند و رفت وآمد بدون کارت مشکل بود ،سخت می گرفتند. از آن طرف هم عراقی ها کمین کرده دنبال سرنخی بودند تا سروگوشی آب بدهند وچیزی دستگیرشان بشود. هر ده پانزده روز یک بار مانوری می دادند و تقلایی می کردند تا نشان بدهند که خواب نیستند. آشکارا از حمله و عملیات می ترسیدند ومی دانستند که تلفات سنگینی روی دستشان می گذاریم. آن جا برایشان خیلی مهم بود. شبه جزیره ی #فاو را گرفته بودیم وآن ها به شدت نگران #بصره بودند. شک نداشتند که اگر دست به حمله بزنیم ،بی بروبرگرد هدفمان بصره است. ترسشان از همین بود. دستشان آمده بود که ایران هر سال یک عملیات پدرومادر و وسیع در برنامه دارد. حاضر بودند به هر قیمتی شده ،سراز کارمان دربیاورند.
همه ی نیروهای آموزش دیده و سراپا آماده ی حمله بودند. مأموریت #گردان۱۵۴ «گردان حضرت علی اکبر (ع)»پشتیبانی از #گردان۱۵۵ بود. می شد گفت که (گردان احتیاط حضرت علی اکبر«ع» بودیم.)
فرمانده ی گردان ما
« #زرگر»بود وفرمانده (گردان حضرت علی اکبر «ع») #حاج_ستارابراهیمی بود.
یکی دو روز قبل از حمله با ماکت ونقشه ،منطقه را شناختیم و توجیه شدیم. #شب_چهارم_دی_ماه سال #شصت_وپنج در #خرمشهر بودیم. #خط_شکنها رفته بودندوپشت سر آن ها گردان ۱۵۴ راهی شده بود.
🌾 پای بی سیم بودیم ومنتظر پیام حرکت. هیجان داشتیم که زودتر دست به کار شویم و برویم کمک بقیه. سکوت بی سیم نشان می دادعملیات به مشکل برخورده است.
نمازصبح را پای بی سیم ها خواندیم. خبری نشد ،تا اینکه آمدند وگفتند باید بریم #شلمچه. گفتند«دشمن سرش از این طرف گرم است ،باید ضربه ی کاری را از آنجا به او بزنیم!»
بعدها فهمیدیم عراقی ها از همه چیز خبر داشته اند. حتی می دانسته اند که با چند نفر نیرو می خواهیم برویم به جنگشان. بعضی ها می گفتندکسانی در این وسط #خیانت کرده اند ونقشه را به عراقی ها فروخته اند. از طرفی ،حرف های دیگری هم به گوشمان رسید وقضیه بیشتر برایمان روشن شد. چون آن جبهه خیلی برایشان مهم بود و می خواستند هر طور شده بصره را حفظ کنند ،حاضر به هر کاری شده بودند. شرق وغرب هم طبق معمول کمکشان کرده بودند. دستگاه های #استراق_سمع مدرنی در اختیارشان گذاشته بودند.
پیام ها وخبر های مارا بی مشکلی می شنیده اند ، #رادار های «رازیت» پیشرفته هم همه ی حرکت ها ورفت آمد نیروهای مان را ثبت می کرده اند. تردد خودروها وتدارکاتمان را می دیده اند.
🍃با همه ی اینها ،عراقی ها در دو خط اول تا دندان مسلحشان ،موقع حمله تاب نیاوردند وجا زدند. بچه ها با همان تعداد کم از پس آن ها بر آمدند و زهر چشم گرفتند. همین بود که ماتشان برده بود و انگشت به دهان مانده بودند!
#ادامه_دارد...
🌸…..
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
... 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #
...
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_دهم
#صفحه۲۰
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌾پس از دوازده روز تمرین در #اروند و حتی حمله به دشمن فرضی، پیکی از فرماندهی آمد و نامهای به دستم داد که دستور حرکت به سمت #خرمشهر و استقرار در #کوی_آریا بود.
در کوی آریا در یک هتل مخروبه مستقر شدیم که فاصله چندانی با اروند نداشت و #نقطه_رهایی #غواصان ما برای شب عملیات بود. چپ و راستمان نیرو بود. اجازه خارج شدن از ساختمان را به بچهها ندادم. حالا همه می دانستند به جایی که باید برای عملیات به آب بزنند، همینجاست ساحل #اروندرود سمت چپ رودخانه کارون، مقابل یال چت جزیره عراقی #ام_الرصاص.
فقط اجازه داشتم معاونان و مسئول دستهها را برای توجیه از روی دیدگاه و همان ماکتی که قبلا دیده بودم، ببرم. آنجا #حاج_محسن_ترکاشوند، فرمانده #گردان_حضرت_قاسم_ابن_الحسن _۱۵۳_ و #حاج_ستارابراهیمی فرمانده #گردان_حضرت_علی_اکبر _۱۵۵ _هم بامسئولان دسته ویژه غواصی شان به حد و خط عملیاتی که راست ما بودند، توجیه شدند.
عصر همان روز برای توجیه و آشنایی با لشکر های مجاور به همراه حاج مهدی کیانی(فرمانده لشکر) سیدمسعودحجازی(مسئول طرح و عملیات) #علی_چیت_سازیان(مسئول اطلاعات عملیات) ، به قرارگاه خاتم الانبیا رفتیم. همه فرماندهان عالی رتبه جنگ بودند از محسن رضایی فرمانده کل #سپاه تا علی شمخانی جانشین او و رحیم صفوی فرمانده نیروی زمینی سپاه و فرماندهان لشکر هایی که هرکدام قرار بود یک گردان غواصی برای عملیات #کربلای۴ آماده کنند. در آن جلسه، یک بار دیگر خط و حد لشکرها مرور شد ما فهمیدیم سمت چپ ما #لشکرالمهدی به فرماندهی جعفر اسدی است و سمت راست ما #لشکرنجف_اشرف به فرماندهی #احمدکاظمی عمل می کنند. با فرماندهان گردان های غواصی این دو لشکر هم آشنا شدیم.
#نقطه_رهایی_غواصان ما دقیقاً وسط منطقه عملیاتی #کربلای۴ بود.
از قرارگاه برگشتیم.
کانون توجه مسئولان و ارکان #لشکرانصارالحسین روی بچههای ما بود.
از دوستان قدیمی بچههای اطلاعات عملیات به ما سر میزدند و آنها محو حال و هوای معنوی بچههای #غواص ما می شدند. یک شب بهرام عطاییان و #علی_خوش_لفظ و عباس علافچی از بچه های محله های قدیمی، مهمانمان شدند. تکیه کلام هر کسی که غواص های آماده رزم را می دید، این بود: "التماس شفاعت."
حاج محسن که قبلاً کار آموزشی با بچه ها می کرد، اینجا آرام تر بود. اما حاج حسین بختیاری که مسئولیت پشتیبانی گردان را داشت، خیلی سرش شلوغ بود. همه می دانستند به تعدادی که او لباس غواصی تهیه کرده میتوانیم برای عملیات #غواص داشته باشیم برای کل گردان ۱۷۵ نفره ما، فقط ۷۲ دست لباس دست ما را گرفته بود.
به هر کدام از غواصها یک شماره دادم تا از طرفی معلوم شود چه کسانی لباس گرفتند و از سویی بتوانند این شماره ها را روی ساک شخصی خود که قرار بود به آن سوی #اروند بیاید، نصب کنند.
🍂____________________
پ.ن:
۱_بچه ها در اولین گام تابلوی کوی #آریا را به کوی #علقمه تغییر دادند.❣
۲_ترتیب آرایش لشکرها برای موج اول عملیات کربلای۴ از چپ به راست چنین بود لشکر ولیعصر لشکر المهدی و شکری انصارالحسین لشکر نجف اشرف لشکر کربلا و لشکر امام حسین(ع).
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
... 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧
.
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_یازدهم
#صفحه۲۲
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌾رأس ساعت ۹:۰۰ به نیزارهای پشت آب رسیدیم باورم نمی شد دوباره #علی_آقا(چیت سازیان) را آنجا ببینیم.😍 هر که او را با آن هیبت اسطوره ای در این لحظه دید، انرژی گرفت.☺️ #حاج_ستارابراهیمی هم کنارش بود. هر دو قران به دست ایستادند تا #غواصان را از زیر قرآن عبور دهند.
گاهی منوری بالا می رفت. ما پشت #نیزارها بودیم و هنوز پا به آب نگذاشته بودیم. زیر نور #منورها، ریش خرمایی رنگ علی آقا با آن چشمهای زیبای آبی اش، دیدنی بود. حرف هایش مثل گذشته رنگ #شوخی نداشت. او را گرم در آغوش گرفتم و شنیدم که گفت:
" #کریم_آب_را_به_حضرت_زهرا_قسم_بده."✨
آخرین بوسه را بر پیشانی علی آقا و حاج ستار زدم و به بچهها گفتم:
قبل از ورود به آب #استتار کنید.
ظرف دو_سه دقیقه، تمام سر و صورتشان را با گِل و لجن پوشاندند.🦋
🕊🌹 #ساعت ۱۰:۳۰ شده بود و حتماً غواصهای سمت راست داخل آب رفته بودند و نوبت ما بود.❣
نسیمی آمد. نسیمی که گیسوان نیزارها را به صورت و بدن گِلین #غواصها میکوبید. نسیمی که بوی #نعنا داشت.🍃
از کنار نیزارها به لب آب رفتم. ستون بی صدا پشت سرم آمد. آرام تا سینه داخل آب نشستم و فین ها را به پا کردم👣 و آهسته مثل ماهی، داخل آب رها شدم.🌸 ۳۵ نفر پشت سرم بودند و ۳۶ نفر در یک ستون دیگر در سمت چپم، پشت سر حاج محسن جام بزرگ.
همه سرها بیرون از آب، از لب ساحل #اروند جدا شدیم
و به سمت مقابل فین زدیم.👣💧
آب در شرایط، نه #جزر و نه مد بود. یعنی ما باید صاف به سمت مقابل میرفتیم.
💧هنوز ۵۰ متر از مسیر هزارمتری اروند را نرفته بودیم که تَق تَقِ تک تیرهای پراکنده بلند شد. هیچکدام به طرف ما نبود. این نوع تیر اندازی در شبهای گذشته هم امری عادی و معمول بود؛ اما نه من و نه هیچ غواصی نمی دانستیم که در سمت مقابل مان انگشت ها روی ماشه اند و منتظر، تا ما هر لحظه به آنها نزدیک و نزدیکتر شویم و در تیررس کامل آنان قرار بگیریم.🌹
حدود ۱۰۰ متر از ساحل خودی جدا شده بودیم، که به آن #کشتی بزرگ نزدیک شدیم که احتمال میدادیم شاید کمین دشمن باشد. دو #بلدچی اطلاعاتی از ما جدا شدند. حرکتمان را کند کردیم. چند دقیقه بعد برگشتند و گفتند: کشتی خالیه. کمین توش نیست. هنوز کلمات آخر از دهان غلام جوادی و #محمدامینی(شهید) در نیامده بود که صدای رگبارهای ضد هوایی و انفجارهای سنگین از سمت راست ما، ولی با فاصله بسیار دور شنیده شد. آتش از آن سو به قدری زیاد بود که #غواصان ما برای لحظهای محو صدا و رد سرخ قطار گلولههایی شدند که شلیک می شد.
آیا عملیات لو رفته؟!
این سوالی بود که در آن لحظه به ذهن هر غواصی خطور کرد.
👥همه سرها بیرون آب و پاها درجا #فین میزدند و منتظر تصمیم و دستور من بودند. حاج محسن هم از سر ستون سمت چپ به طرف من آمد و گفت:کریم فکر میکنم عملیات لو رفته! این را که گفت برای یک لحظه حرف هایی که در جلسات هماهنگی لشکر بین ما رد و بدل میشد، در گوشم پیچید و یاد سخنان #فرمانده لشکر افتادم که تاکید میکرد #غواص های هر لشکر اگر کوتاهی یا غفلت کنند، باعث #قتل_عام لشکرها و یگان های مجاور خودشان خواهد شد.
حتی اگر این هشدارها در گوشم نمی پیچید میدانستم که #غواص های ۱۵۳ و ۱۵۵ به ساحل دشمن نزدیک تر از ما هستند و برگشت ما، یعنی قتل عام همه آنها...🥀🍂
🍂_____________________
پ.ن:
حاج ستارابراهیمی، در عملیات کربلای۵ به شهادت می رسد.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #راهکار_اشک…
💧
#قسمت_شانزدهم
#صفحه۳۵
🕊
🍂🍃🌾
🕊
هنوز یکی_دو روز از بستری شدنم در #همدان نگذشته بود که علی شمسی پور به عیادتم آمد. باورم نمی شد که او زنده مانده باشد.
وقتی او را دیدم، انگار همه بچه های غواصی را دیده ام. او هم با تن مجروح و البته بعد از ما به تنهایی از سمت دشمن، از ساحل #خرمشهر شنا کرده بود.
کاغذ و قلمی کنارم بود، نوشتم:
علی جان از بقیه بچه ها چه خبر؟ کدام بیمارستان هستند؟ کیا شهید شدند؟
علی که چند ساعت داخل آب بود و بسیاری از ماجراها را توی روشنایی روز دیده بود گفت:
خلاصه کنم. به غیر از سیدحسین معصوم زاده و #علی_منطقی که تو رو آوردند، هیچ کدام از بچه ها زنده برنگشتند.
باورم نمی شد که از جمع ۷۲ #غواص، فقط ما چهار نفر زنده مانده باشیم.
حسرت جاماندن از قافله بچهها، چشمانم را در اشک نشاند. #علی شمسی پور اسم یک یک آنها را می گفت که چگونه شاهد شهادتشان بوده است.
بعد از رفتن علی شمسیپور غمی به بزرگی #اروند، به سینه ام سنگینی کرد.
پیکر هیچ شهیدی برای خانواده اش نیامده بود و برخلاف عملیاتهای قبلی، خبری از تشییع پیکر شهدا نبود. قیافه های نورانی و سیمای دوست داشتنی یک یک بچه ها در خاطرم مرور شد؛ " حاج محسن جام بزرگ، #نادرعبادی_نیا،
#امیرطلایی، #مجیدپورحسینی، سیدرضاموسوی، #غلام_جوادی، #محمدامینی، قاسم بهرامی، #سیدمهدی_رهسپار و…"
و یاد شب رهایی و شماره هایی افتادم که به آنها دادم. شماره هایی که تا عدد یاران #سیدالشهدا رسید و ۷۲ نفر و حالا از این مقتل #کربلای۴ ، فقط ما چهار نفر آمده بودیم.
غرق در این افکار آغشته به #حسرت بودم که #حاج_ستارابراهیمی فرمانده گردان حضرت علی اکبر را آوردند، که مثل من مجروح شده بود. از ۳۲ غواصی که او به آب فرستاد هم خبری نبود و حتماً دسته غواصی گردان قاسم ابن الحسن هم همین سرنوشت را پیدا کرده بود.
حاج ستار ابراهیمی مثل یک قصه گو آنچه را که بر او و گردانش گذشته بود، همان جا در بیمارستان برایم تعریف کرد:
" خبر عقبنشینی به من رسیده بود. بسیاری از قایق ها را عراقی ها با دوشکا و پدافندهوایی و آرپیجی وسط #اروندرود زدند. من با هفت_هشت نفر، که یکی از آنها برادرم #صمد بود، داخل یک قایق، از میان سد آتش دشمن عبور کردیم و به جای رسیدیم که #غواصها خط را شکسته بودند. پیش روی و پاکسازی را به طرف خط دوم ادامه دادم،
اما تنها بودم. بیشتر بچه ها، از جمله برادرم صمد، پیش چشمم به #شهادت رسیدند.
با روشن شدن هوا و فشار دشمن و رسیدن آنها به سنگر های قبلی شان، ناچار شدم که بدون لباس غواصی به آب بیفتم
و داخل یک کشتی به گل نشسته پنهان شدم. یک روز و یک شب آنجا بودم. تا دو #غواص خودی از بچه های #لشکرالمهدی #شیراز به کمکم آمدند و مرا مثل تو در حالی که زخمی بودم روی آب کشیدند تا به ساحل #خرمشهر آمدیم. دسته غواص های گردان من و دسته غواص های گردان قاسم بن الحسن هم مثل غواص های تو، آن سوی آب، #غریب و تنها ماندند. مظلومانه جنگیدند و شهید شدند و شاید هم اسیر."
حاج ستار همین گزارش را به فرمانده لشکر داده بود و هنوز نه من و نه حاج ستار نمیدانستیم که همه لشکرها برای ادامه عملیات #کربلای۴ به #شلمچه رفته اند تا عملیات بزرگ #کربلای۵ را آغاز کنند.
کم کم سر و کله بچه های آبی_خاکی #گردان_جعفرطیار هم پیدا شد. همانان که اگر لباس غواصی به آنها میرسید و آن سوی آب می رفتند ، سرنوشتشان مثل بقیه غواصها میشد…
#ادامه_دارد…
🍂_____________________
پ.ن:
یک ماه بعد ، حاج ستار ابراهیمی در عملیات کربلای۵ ، در نخلستان های حاشیه نهر جاسم به شهادت رسید.
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
. 🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 #را
.
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #راهکار_اشک
💧
#قسمت_هفدهم
#صفحه۳۶
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌾💧کم کم سر و کله بچه های آبی_خاکی #گردان_جعفرطیار هم پیدا شد. آنها هم حال و روز خوشی نداشتند و از بذله گویی و شوخی های گاه و بیگاه و هیاهوی لذت بخششان خبری نبود.🍂 البته ازدحام بیش از حد این بچهها، مسئولان بیمارستان را مجبور کرد که کاغذی بنویسند و بالای سرم نصب کند که ایشان نمی توانند صحبت کنند. لطفاً بعد از ملاقات ظرف پانزده دقیقه اتاق را ترک کنید. همزمان که میرفتند خانواده هایی که خبر نیامدن بچه هایشان را شنیده بودند، گروه گروه با عکس بچه هایشان می آمدند و می پرسیدند:"بچه ما #غواص بوده. میشناسیش؟ ازش خبر داری؟ " آتش می گرفتم.💔😔
تقریباً همه را می شناختم اما خبری بیشتر از آنچه که #علی_شمسی_پور داده بودن نداشتم. پدران و مادران چشم انتظار همین سوال را از #حاج_ستارابراهیمی هم می پرسیدند. او هم مثل من بی پاسخ مانده بود و فقط نگاه می کرد.
هنوز از کش و قوس پاسخگویی به خانوادهها خلاص نشده بودیم که بچههای تعاون #سپاه آمدند.
من و حاج ستار باید بر اساس اطلاعاتمان گواهی #شهادت یا #اسارت بچه ها را در یک فرم مینوشتیم. قرار شد که کسانی را که مجروح بودند چه شهادتشان را به چشم دیده بودیم و چه ندیده بودیم به عنوان #شهید اعلام کنیم. چرا که معلوم نبود آیا صدام #غواص های اسیر را زنده نگه می داردیاخیر!👣
اما در مورد متاهل ها که تعدادشان زیاد نبود احتیاط کردیم. اگر شهادتشان را به چشم خودمان دیده بودیم به عنوان شهید اعلام کنیم، اما اگر احتمال اسارتش را می دادیم به خاطر موضوع متاهل بودنشان، آنها را زنده اعلام میکردیم. که به خاطر بحث همسرانشان در زندگی آینده، دچار مشکل نشوند.
یکی از متاهل ها، معاونم، حاج محسن جام بزرگ بود که چند ماه از ازدواجش می گذشت. #محمدعراقچیان، برادر همسر او بود که علی شمسی پور گواهی شهادتش را داد. اما از حاج محسن خبری نداشتیم.
تا اینکه عکس او را روی جلد یک مجله عراقی دیدیم که روی برانکارد با لباس غواصی خوابیده بود. دیدن این عکس، امیدوارمان کرد که شاید تعداد دیگری از بچههای #غواص هم اسیر شده باشند که چنین بود.((حدود ۱۰_۱۲ نفر از آنها درحالیکه همه شان مجروح بودند ، اسیر شده بودند. و جزو اسرای مفقودین بودند، که بعد از ۴سال به وطن برگشتند.🕊))
🍃آخرین روزهای بستری شدن در بیمارستان را میگذراندم که حاج حسین بختیاری با عده زیادی از بچه های گردان جعفر طیار به ملاقاتم آمدند و بیمارستان به قدری شلوغ شد که گفتند: آقای مطهری اگر شما برید منزل، هم ما راحتیم هم خودتان.😖
و بعد از دو هفته دارو و درمان، خانه جای بیمارستان را گرفت.
زن داداش و خواهرم و عزیز یکسره غذاهای مایع و مقوی درست می کردند و از راه سرنگ میفرستادند توی معده ام. پانسمان روی زخمم را هم باز میکردند و هر روز عزیز پمادی روی سوراخ گردنم می مالید که گوشت بگیرد و فرو رفتگی جای گلوله پرشود...🌸
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
آخرین تصویر تو با اشک هایم تار شد وقت دلتنگی همین تصویر مبهم کافی است بابا💔🍂 🌹🕊 🌹شهیدجانباز #حاجمص
🌸🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂
🍃
🌹 #شهیدمصطفی_طالبی🌹
🌺 #خاطرات
#عملیات_کربلای5 کانال پرورش ماهی #قسمت_دوم
🍃🌷🍃
🌷بعداز گذشت ساعاتی #حاج_مصطفی برادر بشیر صفی خانی که یکی از فرماندهان گروهانها را جهت حرکت به سمت خاکریزهاي دشمن توجیه کرد و به او گفت از این مسیر با نیروهایت حرکت کن و سعی کن سیم تلفن جنگی را پیدا کنی و دنبال آن را بگیري و بروي تا به موانع و میدان مین دشمن بر خورد نکنی ، ایشان دوبار با نیروهاي تحت امرش فاصله بین خاکریزنیروهاي خودي تا موانع و سیم هاي خاردار احداث شده توسط دشمن را پیمود ولی موفق به پیدا کردن سیم جنگی ومعبر پاکسازي شده نشد و هر بار به سیمهاي خاردار و میدان مین دشمن برخورد میکرد و بر می گشت.یگان همجوار لشکر #انصارالحسین در این مرحله از عملیات ، #لشکر 25کربلا بود ، در همین حین و بین سردار حاج مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25کربلا که به اشتباه فکر می کرد حاج مصطفی طالبی ، یکی از فرماندهان گردانهاي تحت امر لشکر ایشان است یقه حاج مصطفی را چسبیده بود و تکان می داد که چرا با نیروهایت جلو نمی روي وداد و فریاد می کرد ، وقتی متوجه شدیم که او اشتباه گرفته ، هر طوري که بود به او حالی کردیم که ما از گردان هاي تحت امر لشکر انصارالحسین (ع) هستیم ، و حاج مصطفی فرمانده گردان است والآن یکی از گروهانهایش را به سمت خاکریز دشمن فرستاده و دارد یکی یکی بقیه گروهانهایش را به سمت خط دشمن می فرستد ، که اومتوجه اشتباه خود شد.☺️
در نهایت وقتی که نفوذ به مواضع دشمن از این سمت خاکریز ممکن نشد ، دستور داده شد از سمت پائین خاکریز جایی که گردان #حاج_ستارابراهیمی حضور داشتند اقدام کنیم.
🌸....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
آخرین تصویر تو با اشک هایم تار شد وقت دلتنگی همین تصویر مبهم کافی است بابا💔🍂 🌹🕊 🌹شهیدجانباز #حاجمص
🌸🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂
🍃
🌹 #شهیدمصطفی_طالبی🌹
🌺 #خاطرات
#عملیات_کربلای5 کانال پرورش ماهی #قسمت_سوم
🍃🌷🍃
🌷فرمانده لشکر #حاج_مهدي_کیانی درتماس با #حاج_ستار و #حاج_مصطفی گفتند چند نفر هستید ؟ گفتند حدود 12نفر ، ایشان گفتند با همین نیروهایی که در اختیار دارید بروید قرارگاه دشمن را بگیرید.
حاج ستار و حاج مصطفی بروي #خاکریز رفته و در حالی که تیربارهاي دشمن مدام بر روي خاکریز ما آتیش می ریختند به دنبال حرکت از مسیر مناسبی بودند تا از آن طریق خود را به خاکریز دشمن برسانیم ، کم مانده بود بخاطر طولانی شدن ایستادن آنها بر روي خاکریز به خاطر احساس خطري که براي جان آنها می شد پاي آنها را گرفته و به عقب بکشم. که ناگهان #حاج_ستار از خاکریز به سمت دشمن سرازیر شدو شروع به دویدن نمودند ، و ما نیز با ستون یک که نفر بعدي ستون #حاج_مصطفی بود ، رفتیم. فاصله بین دو خاکریز نیروهاي خودي و دشمن حدود 300تا 400متر بود که طی شده بود و حالا داشتیم مسیر پشت خاکریز دشمن رادر جهت طول خاکریز می دویدیم و مسافتی نمانده بود تا وارد کانالهاي دشمن شویم ، چیزي حدود 10تا 15متر امتداد خاکریز قطع می شد و دوباره امتداد پیدا می کرد. که ناگهان یک گلوله #کاتیوشا در نزدیکیهاي ما منفجر شد ، بر اثر موج ناشی از #انفجار این گلوله در حالی که #حاج_ستار ابراهیمی نفر اول ، #حاج_مصطفی طالبی نفر دوم وتعدادي از افراد ستون با شکم بر خاک افتادند که از جمله آنها برادر #حاج_مصطفی طالبی فرمانده گردان در حالت بی هوشی بود و از ناحیه مچ دست خیلی شدید آسیب دیده بود.
به این ترتیب تعدادي از مجروحین به اتفاق ما به عقب برگشتند و آقاي کائید هم #حاج_مصطفی را به پشت خاکریز خودي آورده بود.
طبق اطلاع و به گفته سرهنگ #پاسدارمحمدباقراحمدیان ، #حاج_ستارابراهیمی وارد مواضع تسخیر شده #عراقیها توسط نیروهاي خودي شده و با خوشحالی می گوید: "ماشاءالله این مواضع را بچه هاي ما آزاد کرده اند..."
که بنا به گفته ایشان(احمدیان) #حاج_ستار در انتهاي کانال پرورش ماهی با شلیک #تانک دشمن از ناحیه سمت راست صورت و فک مورد اصابت ترکش قرار گرفته و به #شهادت می رسند.🌹
بنا به گفته برادرانی از گردان که در زمان #پدافند 48ساعته در آن قسمت از منطقه حضور داشته اند براي اینکه نیروها بتوانند پدافند بهتري انجام دهند با صلاحدید فرماندهی لشکر از قسمتی از مواضع تسخیر شده عراقیها درشب عملیات 1365/12/12عقب نشینی به خاکریز دو جداره قبلی انجام می شود و خاکریز دو جداره به خط پدافندي تبدیل می شود ، گردان 151 #مسلم_ابن_عقیل (ع) تا ساعت 11صبح 1365/12/13در خاکریز دو جداره پدافند انجام می دهد و بعد از ساعت 11 به مدت 48ساعت خط پدافندي را به گردان دیگري می سپارد و مجدداً 48ساعت دیگر خط پدافند به گردان تحویل می گردد....
🌺راوی:همرزم #شهیدمصطفی_طالبی
پایان
🌸....
@Karbala_1365