eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
866 دنبال‌کننده
18هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌷شهیدعلی‌شفیعی🌷
۴۴ 🍃🌸 🌷حسین شریف آبادی مسعول اعزام پادگان امام حسین(ع) بود. چندبار تقاضای اعزام به جبهه را داده بود. چندین نامه برای من نوشت که از بخواهم با اعزام او موافقت کند. به چه مکافاتی توامستم او را به جبهه منتقل کنم. اولین بار وارد طرح و عملیات لشکرشد. ما در طرح و عملیات یک جمع ۱۷_۱۸ نفره داشتیم. هنه شان کارآمد پ باتقوا. میرحسینی بود، ، رحیمی، کازرونی و... علی میگفت من معاون آخرین نفرهستم. علی تاامکانات را جفت و جور نمیکرد، دست به کار نمیزد. برای خودش سینه سپر نمیکرد ولی برای بچه ها حان میداد. حاضرنبود تارمویی از کسی کم شود، آن هم به دلیل عدم هماهنگی و کمبودها. این روحیه نظر فرماندهان را جلب کرد و موقعیت رزمی او را تغییر داد. مرتب مسعولیت عوض میکرد. شد پل بین فرماندهان لشکر و فرماندهان گردانها. برای خودش جمع کوچکی داشت. شامل:بسیم چی، پیک، نیروی اطلاعاتی، مهندسی و لجستیکی. چادر میزد، سنگر میساخت و عملیات را هدایت میکرد. چنین نیرویی سلاح بر نمی دارد و نمی جنگد. بسیاری از افراد او را نمی شناسند، شاهد فعالیتهای او نیستند، بنابراین گمنام باقی می مانند. حضور او در سراسر جبهه مشهود است اما نه به چشم. یک حضور نامرئی است و نمی توان حذفش کرد. ۸: 🌷منطقه برای عملیات آماده شد، بدون کوچکترین مشکلی. یک هفته مانده به شروع عملیات، فرماندهان گردانها را خواستیم و آنها را فرستادیم تا از نزدیک با منطقه آشنا شوند. آنها باید محل استقرار گردان خود و دیگران را می دانستند، از نقطه حرکت تا نقطه تثبیت گردانها را شناسایی میکردند، از جا و مکان درمانگاه و تدارکات و تجهیزات مطلع می شدند و... دوسه روز مانده به شروع عملیات، فرماندهان گروهانها را هم فرستادیم. علی و امثال او با همه آشنا شدند و هماهنگی لازم را به عمل آوردند و ماند تا شب عملیات. همراه با ورود فرماندهان، علی هم وارد منطقه شد. نیرو را با کامیونهای سربسته از جنگل اهواز حرکت دادیم و از آبادان گذشتیم و رسیدیم به نهرهای معروف. شب قبل مشکلی پیش آمده و نیرو را از آبادان برگرداندیم. @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#صفحه۴۴ 🍃🌸 🌷حسین شریف آبادی مسعول اعزام پادگان امام حسین(ع) بود. #علی چندبار تقاضای اعزام به جبهه ر
۴۵ 🍃🌸 💕 … 🌷 این داستان: 🌺راوی: (همرزم شهید) 💠 🍂❣ 🌾هوا بارانی بود و می غرید. آب گِل آلود بود. ابتدا به آن طرف اروند رسیدند. قرار بود آنها با نور چراغ قوه علامت بدهند تا نیرو حرکت کند. با اولین قایق به آن سوی اروند رسید. عراقیها متوجه شدند و چراغ زدند و چندقایق را طرف خود کشاندند و عده ای از بچه های مارا شهیدکردند. حرکت فریب آنها لو رفت و قایق ها پشت سر یکدیگر به مقصد رسیدند. زمین چسبنده بود و حرکت بچه ها را کند میکرد. از زمین و زمان آتش می بارید. هدف رسیدن به جاده استراتژیک بود. یکی از ایستگاههای عملیات بود. بچه هاباید آنجا به یکدیگر ملحق میشدند. نقطه بعد جاده البحار یا بصره بود. علی بود. عده ای از عراقیها نتوانسته بودند عقب نشینی کنند. بنابراین بین نیروهای ما محاصره شده بودند. اطراف کارخانه نمک نبردی سخت و تن به تن در گرفت. حسین خزاعی یکی از دوستان علی بعداز اشغال میدان قشله شهیدشد. علی روی الحاق کار میکرد و سخت درگیربود . بچه ها نمی توانستند خبر شهادت حسین را به او بدهند. آنها خیلی یکدیگر را می خواستند. وقتی خبرشهادت حسین را به او دادند، آشفته شد. اشک توی چشمانش حلقه زد، ولی خویشتن داری کرد. گفت میخواهم حسین را ببینم. ترس این را داشت که جنازه حسین در منطقه بماند. او که راه افتاد عده ای همراهش کردند. حسین را آوردند سه راه قشله. علی به سختی راه میرفت. حسین را بوسید. دلداریش دادیم و حرکت کردیم طرف پایگاه موشکی. پایگاه سقوط کرد. آنجا ماندیم. پ یزدانی با ما بودند. وقتی اذان مغرب را زدند، علی با آب قمقمه اش وضو گرفت. رفتیم میان سنگر که نماز بخوانیم. علی رفت بیرون و پشت سنگر جای خلوتی پیداکرد. پشت سرش استادم و نمازخواندیم. علی نشست برای دعای توسل. طوری دعا خواند که طاقتم تمام شد. 👇👇👇