❤️ #و_خدا_خواست_تو_هم_عزیز_مردم_باشی...
عزیز دلها دیگر آرزوی مرگ نکن تو باید باشی هنوز انتقام حاج قاسم را نگرفته ای ، ما به فدایت به فدای پاکی و صداقت و جان فشانیت....
ما تا آخر پشت شما و سپاه خواهیم ماند این را همه بدانند تمام حزب بادی ها و تمام دشمنتان بدانند ، جانمان فدایتان…
#سردارحاجی_زاده_سلیمانی_دوم_ماست…
#شهیدزنده😍
#انتقام_سخت
@Karbala_1365
هدایت شده از 🌷شهیدعلیشفیعی🌷
#صفحه۴۸
🍃🌸
🌷خوب، #علی هم در مرحله آماده سازی عملیات #والفجر۸ بود، هم در مرحله عملیات و هم تثبیت. از پاییز ۶۴ تا تابستان ۶۵. بیست ساله بود اما سرشار از تجربه. برنده علی بود. ظاهری شاد و شوخ و پر جنب و جوش و مردم دار و پرجاذبه و درونی پرآشوب و غمگین. روزها شاد جلوه میکرد و شبها گرفته. علی را باید با تلاوت قران شناخت، سر دعای توسل و ندبه و زیارت عاشورا و نماز. صوت جلیل او نشان میداد چگونه مردی است.
#فاو را گرفتیم و تثبیت شدیم که شنیدیم عراق برای بار دوم #مهران را گرفته و صدام اعلام کرد، مهران در برابر فاو. تابستان آن سال مهران آزاد شد. از مهران همین را بگویم که جنگ گوشت و آهن بود.
بعداز خاتمه عملیات #کربلای۱ ، #علی زمزمه ازدواج را سرداد. متعجب شدم آخر گفته بود بعداز جنگ عروسی خواهد کرد. دلیلش هم این بود که شهیدخواهد شد، پس چرا دختر مردم را غمگین کند.
گفتم خودم میروم خواستگاری. کسی را نشان دارم که لنگه اش در زمین نیست.
پرسید:چه کسی را؟
گفتم:خاله ام.
خوشحال شد و بناکرد پرس وجو.
گفتم:خانه دار است، اصل و نسب داراست، مومن و متقی است و زیبا عین پنجه آفتاب.
علی دیگر در پوست خود نمی گنجید و دم به ساعت دورم می گشت و پرس وجو میکرد. گفتم:طاقت داشته باش تا پایمان به کرمان برسد. رفتیم #کرمان. چندروز استراحت کردیم و به اتفاق علی رفتیم منزل خاله مان. دوسه نفردیگر هم همراهمان بودند. هرقدر پافشاری کردم که گل و شیرینی بخرد، به شیرینی اکتفا کرد. رسیدیم کوچه خاله مان و در به روی آقا داماد و همراهان بازشد و پیرزنی پیشواز آمد. همین که گفتم سلام خاله ، علی از خنده روی پایش نشست.😂
گفت:خیلی جالب بود. به این میگویند پاتک شوخی.
با بگوبخند چای و شیرینی خوردیم و برگشتیم. چندروز بعد #حاج_قاسم_سلیمانی گفت که دختر آقای کیانی را برای علی در نظر گرفته. با او صلاح و مصلحت کردیم. راضی بود. مادرعلی را خبر کردیم. گفت هرچه قسمت باشد.
من بودم و #سردارسلیمانی و حاج آقامحمدی و علی و چندنفر دیگر. #سردار گفت:علی #شهیدزنده است. از مال دنیا چیزی ندارد، اما جوان صادق و باغیرتی است. اگر راضی به وصلت هستید، بسم الله.
شیرینی را خوردیم. اشک شوق می ریختم. علی را سالها میشناختم و حالا شاهد سروسامان گرفتنش بودم.💞
🌾تااینکه بحث عملیات #کربلای۴ پیش آمد.
#ادامه_دارد…
@Karbala_1365