『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#کتاب_عارفانه 💖(فوق العاده زیبا) #خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری #قسمت_چهاردهم4⃣1⃣ تاچشمم به رودخانه افت
❣﷽❣
#کتاب_عارفانه💖(فوق العاده زیبا)
#خاطرات_شهید_احمدعلی_نیری
#قسمت_پانزدهم5⃣1⃣
همین طور که اشڪ میریختم و با خدا مناجات میڪردم خیلے باتوجه گفتم؛
یاالله یاالله...🕊
به محض تکرار این عبارت یڪ باره #صدایے شنیدم ڪه از همه طرف
شنیده می شد.ناخودآگاه از جا بلند شدم و باحیرت به اطراف نگاه ڪردم.
صدا از همه #سنگریزه_هاے_بیابان
شنیده مے شد.
از#همه_ے_درخت_ها #و_ڪوه_و_سنگ_ها
صدا مے آمد‼️
همه مے گفتند؛ ↙️
💎💎 سُبّوحٌ قٌدوسٌ رَبُنا وَ رَبُّ الْمَلائِڪَةِ وَ الرّوح
(پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائڪه و روح) 💎💎↗️
وقتے این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خیره شدم.
ازادامه بازے بچه ها فهمیدم که آنها چیزے نشنیده اند❗️
✨✨✨
من در آن غروب با بدنے که از وحشت مے لرزید به اطراف میرفتم.
من ازهمه ذرات عالم این صدارا مے شنیدم❗️❣
احمـ🌹ـدبعد از آن ڪمے سڪوت ڪرد.
بعد با صدایے آرام ادامه داد؛
#از_آن_موقع ڪم ڪم #درهایــے_از_عالم_بالا به روے من بازشد!
احمـ🌹ــداین را گفت و از جابلند شد تا برود.
بعد برگشت و گفت؛
محسن ، این ها را براے تعریف ازخودم نگفتم.
گفتم #تا_بدانے انسانے ڪه گناه را ترڪ ڪند چه مقامے پیش خدا دارد.🌹🍃
بعد گفت تامن زنده ام براے ڪسے از این ماجرا حرفے نزن❗️