eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
869 دنبال‌کننده
18هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃🌸🍃 ❤️سعادتی به جهان مثل دوست داشتنت نیست... ✨❤️✨ 🌸..... @Karbala_1365
🌷🍃🌷🍃 🍃 🍃🌷🍃 🌷🍃 🍃 🍂💔 یاد یاران 💔🍂 🍂 🍂 🍃🌹🍃 🌾 انسانی که در اوج و در اوج اخلاص و تقوا بود که حتی خانواده اش هم اطلاع نداشتند که او در مشکل ترین جای بسیج و جنگ است. به دور از خودنمایی و غرور و تکبر , جبهه اش را میرفت و درسش را هم می خواند و با بچه ها عیاق بود و ورزشش را هم میرفت . کارهایش را هم انجام می داد و نکته دیگری که ویژگی همه بچه های بسیج و شهدا بود, عدم خودنمایشان بود یعنی هیچ وقت برای خودنمایی و اسم و رسم کاری نمی کردند و ودر اوج گمنامی هرکدامشان قهرمانی بودند . وچه کارهای بزرگی که کردند. 🌺راوی: @shohadayemalayer
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸 چهار برداشت کوتاه از زندگی که پاکتش را به می بخشید... 🍃 🔰 ... 👈از وعاظ لوطیه قدیم بود. یکی از شبهای بعد از منبرش ، به راننده گفت برو خیابان لاله زار، راسته ی کاباره ها، راننده متعجب و مشکوک شد به حاج آقا. زن فاحشه ای کنار خیابان منتظر بود، سید مهدی رفت جلو سلام کرد، پاکتی را به زن داد و گفت: این مزد یک دهه روضه خوانی منه!جان (س) تا وقتی پول این پاکت تمام نشده از خانه ات بیرون نیا... 🍃 👈 سال بعد سید مهدی درکربلای معلا حرم سیدالشهدا علیه السلام مشغول زیارت بود،آقایی صدایش کرد، حاج آقا خانمم با شما کار دارد، زن پوشیه زده از زیر چادر با گریه می گفت: من همان خانمی هستم که آن شب پاکتی را...از برکت همان پاکت خوشبخت شده بود، کرده بود و زندگی شیرینی قسمتش شده بود... 🍃 👈 یکی از بازاریان مومن و معتمد شبی سید مهدی را دیده بود که طوله سگی در بغل دارد، از او سوال کرده بود این طوله را کجا می بری؟ جواب داده بود مادرش گرسنه است ، شیر هم ندارد به این زبان بسته بدهد، سر گذر مادرش با گریه از من خواست طفلش را نگهداری کنم... 🍃 👈 حاج آقای بازاری سید مهدی را بعد از فوتش در خواب دیده بود که همان طوله را در آغوش دارد، از سید پرسیده بود احوالت در آن دنیا چگونه است؟ سید مهدی در حالیکه در خواب هم آن طوله را در بغل داشت به آن طوله و خودش اشاره ای کرده بود و گفته بود:" خدا سگی را به سگی بخشید... 🍃 مردان خدا مشهورند حتی در 📙برداشتی آزاد از زندگی واعظ معروف سید مهدی قوام
"پلاڪش" را برای ما جا گذاشت تا روزی بدانیـم از جنس ما بود. "هویتش" خاکے بود، اما "دلش" را به "آسمان" زد #گمنامے راز عجیبے است
به دنبال است که برچسب گمنامی دارد! اما همه روزهای عمرش را برای ، دست و پا زده است! در دنیا ، را تمرین کنیم ... ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
‍ ‍ شهید قبل از اذان صبح برگشت. پیکر شهید هم روی دوشش بود. خستگی در چهره اش موج می زد. برگه مرخصی را گرفت. بعد از نماز به همراه پیکر شهید حرکت کردیم. خسته بود و خوشحال. میگفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم. فقط همین شهید جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف کرد و توانسستیم اورابیاوریم. خبر خیلی سریع رسیده بود تهران. همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعد، از میدان خراسان تهران تشییع باشکوهی برگزار شد. می خواستیم چند روزی در تهران بمانیم اما خبر رسید عملیات دیگری در راه است. قرار شد فردا شب از جلوی مسجد حرکت کنیم. بعد از نماز بود. با ساک وسایل جلوی مسجد ایستاده بودیم. با چند نفر از رفقا مشغول صحبت و شوخی و خنده بودیم. پیرمردی جلو آمد. او را می شناختم. پدر شهید بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود. سلام کردیم و جواب داد. همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید اما! لحظاتی بعد سکوتش را شکست. آقا ابراهیم ممنونم. زحمت کشیدی، اما پسرم ! پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است! لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب! بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود. صدایش هم لرزان و خسته: دیشب پسرم را در خواب دیدم. می گفت: در مدتی که ما گمنام و بی نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات حضرت زهرای نام به ما سر می زد. اما حالا! دیگر چنین خبری برای ما نیست. می گویند شهیدگمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا( س) هستند. پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود. به ابراهیم هادی نگاه کردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط می خورد و پایین می آمد.می توانستم فکرش را بخوانم. ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود؛ منبع کتاب چاپ سی ام،ص۱۹
چھ گفت: 🌱 ✨دیروز دنبـال‌ بودیم و امروز مواظبیم گم نشود... جبھھ بوے مےداد و اینجا بومےدهد... @Karbala_1365
پیکر شهید نیاکی که نخستین دست بسته ای بود که پیکرش پس از ، و شناسایی شد ، 🕊🌾🕊🌾🕊🌾🕊 همه را در اندوهی غرق کرد . این نوزده ساله و همرزمانش ، چقدر مظلوم شده بودند. برادرش در توصیف اخلاق و رفتار منصو می گفت با وجود آنکه سن زیادی نداشت، خصوصیاتش کم نظیر بود .نماز را مرتب می‌خواند و اول وقتش ترک نمیشد ✨✨✨🌸🌸🌸🌸 . صبور و با ، نمونه کامل یک مؤمن واقعی. او به خاطر حضرت زهرا(س) خودش هم به گمنامی‌ علاقه داشت و مدت‌ها هم بدون مزار مفقود ماند. 📎📎📎 پیدا شدنش هم شاید برای ثبت مظلومیت رزمندگان اسلام در تاریخ بود. در فعالیتهای درسی و آموزشی ، هنر خوشنویسی و نقاشی و هنرهای رزمی و موفق بود. با شانزده سال سن، راهی شد و جان شیرینش را بر سر پیمان گذاشت. منصور که از لشکر ۲۵ کربلا بود، سرانجام در عملیات ۴ به فیض رسید. 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
... تنها برای |•شهدا•| نیست می‌تونی زنده باشی و حضرت زهرا «س» باشی اما ‌یه شرط داره باید فقط برای خدا کار کنی نه ریا 🌹 ⌠ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
☘☘☘🌸☘☘☘ از نترس!:) از اینکه اسم و رسمی نداری، از کارهای کرده ات به نام دیگری، از بی تفاوت بودنِ آدم ها، از تنهایی ات در عین شلوغی ها.... غمگین مباش که گمنامی، اولین گام برای رسیدن اسٺ!🥀🌚🌙 [ ❤️ ] روزتون شهدایی🌹 ☘☘☘🌸☘☘☘
، راز عجیبیست ... . گمنامی یعنی مثل سی و دو سال نا معلوم باشی... . گمنامی یعنی کمیل و حنظله.... . گمنامی یعنی ۳تا داداش مثل ها که هیچ کدوم جنازه شون برنگشت ... گمنامی یعنی روزنامه نویسی به شهدای مظلوم ما بگوید : « !!!» گمنامی یعنی بدن نیمه جان بچه های هویزه که زیر شنیِ تانکها له شوند و وحسرت یک را بر دل دشمن بگذارند ... گمنامی یعنی بدن های نازنینی که درکوه های منجمد شدند ... گمنامی یعنی شبانه به فقرا نان و خرما بدهی و نفرین و ناسزا تحویلت دهند ... گمنامی یعنی"به فرزند جانباز ۷۰ درصد بگن با رفت دانشگاه... گمنامی یعنی نه تنها که و را نیز فدای حضرت دوست نمایی... بر گمنامان خوشنام باذکرصلوات
✵─ஜई🍃🌸🍃ईஜ─✵ یعنی درد... دردے ... یعنے با یڪے شدن... یعنے اثبات اینکه از همه چیزت براے گذشتے... یعنی فقط را دیدی و او را خواستی نه تعریف و را گمنامی یعنی ....... اے کاش همه ے ما گمنام باشیم …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🍃شرط سکوت است. نه فریاد خوبی ها... هرگــز نـه معـطل پر پـروازند نه چشـم به‌راه فرصـت اعجازند مردان خدا، براے زیبا رفتـن هربـار مسـیر تازه‌اے می‌سازند 🍃هرجا که باشی میتونی ، به شرط اینکه ... ⊰❀⊱ ۴ ⊰❀⊱ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🍃شرط سکوت است. نه فریاد خوبی ها... هرگــز نـه معـطل پر پـروازند نه چشـم به‌راه فرصـت اعجازند مردان خدا، براے زیبا رفتـن هربـار مسـیر تازه‌اے می‌سازند 🍃هرجا که باشی میتونی ، به شرط اینکه ... ⊰❀⊱ ۴ ⊰❀⊱ …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
رازی است ... در ... که به هر کس نگویندشـ ... و ... رازداران درگاه خدایند ... که به دنبال آن ... آسمان ها را فتح کردند...❤️
ماجرای مدافع حرم که بعد شهادت محل جنازه اش را به دوستانش نشان داد.. 🔹️ پدر شهید سید میلاد مصطفوی درباره شهادت پسرش می‌گوید: ◇ در اوج درگیری بعد از رشادت‌های به یادماندنی در ۲۵ مهر ۱۳۹۴ در با اصابت گلوله قناصه به گلویش در جنوب حلب شد و به خواسته قلبی‌اش رسید اما پیکرش نیامد. ◇ آنقدر آتش دشمن سنگین بود که همرزمانش فقط توانسته بودند پیکرش را چندصد متر عقب بیاورند و در پستویی زیر شاخ و برگ درختان زیتون پنهان کنند. 🔹️ دو سه هفته‌ای از گذشت و خبری از جنازه پسرم نشد. ◇ شنیدم که یکی دو بار رفتند برای انتقال پیکر اما در جایی که نشان کرده بودند نبود تا اینکه دو شب متوالی به خواب همرزمش می‌آید و می‌گوید « دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم (س) بمانم اما بابام خیلی اذیت می‌شه فقط و فقط به خاطر بابا انشاءالله خیلی زود برمی‌گردم » و نام و نشان جایی که بود را می‌دهد. این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سید میلاد اما بی‌سر و بی‌دست و بی‌پا.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
ماجرای مدافع حرم که بعد شهادت محل جنازه اش را به دوستانش نشان داد.. 🔹️ پدر شهید سید میلاد مصطفوی درباره شهادت پسرش می‌گوید: ◇ در اوج درگیری بعد از رشادت‌های به یادماندنی در ۲۵ مهر ۱۳۹۴ در با اصابت گلوله قناصه به گلویش در جنوب حلب شد و به خواسته قلبی‌اش رسید اما پیکرش نیامد. ◇ آنقدر آتش دشمن سنگین بود که همرزمانش فقط توانسته بودند پیکرش را چندصد متر عقب بیاورند و در پستویی زیر شاخ و برگ درختان زیتون پنهان کنند. 🔹️ دو سه هفته‌ای از گذشت و خبری از جنازه پسرم نشد. ◇ شنیدم که یکی دو بار رفتند برای انتقال پیکر اما در جایی که نشان کرده بودند نبود تا اینکه دو شب متوالی به خواب همرزمش می‌آید و می‌گوید « دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم (س) بمانم اما بابام خیلی اذیت می‌شه فقط و فقط به خاطر بابا انشاءالله خیلی زود برمی‌گردم » و نام و نشان جایی که بود را می‌دهد. این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سید میلاد اما بی‌سر و بی‌دست و بی‌پا.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
بهترین چیدمان ، ست ، ساده دنیا که همیشه مشتری داره و تو همه نسل ها خاطر خواه داره درخواستش راحته فقط کاری کن   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
. ▪️ سال1345همزمان با سالروز تولّد امام جعفرصادق(ع) در روستاي اشـيک آغاسي محله جنوبي منطقه خطبه سراي تالش در يک خانواده مذهبي ومتديّن بدنیا اومد و اسمش رو گرفتند.جعفر  از سال ۱۳61 الي۱۳۶۴ در تمامي عمليات 25 کربلا شرکت داشت.جوان‌ترین گیلانی سپاه از فرماندهـان اطلاعات‌ و عملیـات و ۱۶ قدس شهید کـه شب و روز نمی‌ شنـاخـت همـواره زیـر آب گِل‌ آلـود و خـروشـان یا بین نخلستان‌ هـای سوزان و لابلای نیزارهای‌ باتلاقی‌ به‌عنوان فرمانده تیم‌ِ ویژه ردیابی‌و شناسایی مقرِ اصلی‌ دشمن بیـدار و آگاه به نا محسوس‌ ترین شکل ممکن درحال رصد اطلاعاتی دشمـن بود و سرانجام در ۲۱ بهمن ۱۳۶۴ در کنار رود ارونـد در عملیات والفجر۸ ، فاتحانه در حالیکه لباس به تن داشت بـه فیض شهـادت رسید. 🇮🇷🌷 .   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍂💔 یاد یاران 💔🍂 🍂 🍂 🌾 انسانی که در اوج و در اوج اخلاص و تقوا بود که حتی خانواده اش هم اطلاع نداشتند که او در مشکل ترین جای بسیج و جنگ است. به دور از خودنمایی و غرور و تکبر , جبهه اش را میرفت و درسش را هم می خواند و با بچه ها عیاق بود و ورزشش را هم میرفت . کارهایش را هم انجام می داد و نکته دیگری که ویژگی همه بچه های بسیج و شهدا بود, عدم خودنمایشان بود یعنی هیچ وقت برای خودنمایی و اسم و رسم کاری نمی کردند و ودر اوج گمنامی هرکدامشان قهرمانی بودند . وچه کارهای بزرگی که کردند. 🌺راوی: