eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
925 دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸امام على عليه السلام: ✨در شگفتم از كسى كه آفريده هاى خدا را مى بيند و باز در خدا شك مى كند عَجِبتُ لِمَن شَكَّ فِي اللّهِ وهُوَ يَرى خَلقَ اللّهِ 📚 نهج البلاغه، حکمت 126
روزها بے تو گذشٺ و غربتٺ تایید شد چون دعاے #فرج ما همہ با تردید شد بارها نامہ نوشتم ڪہ بیا اما حیف معصیٺ ڪردہ ام و #غیبٺ تو تمدید شد #دل_هواے_جمڪران_دارد❤️
✳️اگر مے خواهید تاثیر گذار باشید.. اگر مے خواهید بہ عمر و خدمت و جایگاهتون ظلم نڪردہ باشید مــا راهـــے بہ جــز اینــڪہ " یـــڪــــ شـــهـیـد زنــدہ " در این عصر باشیم نداریـم.. 💢«شهید احمد ڪاظمی»
#شهدا گاهے تمام خواهش های دنیا خلاصہ میشود در دو کلمہ: ای شهید من ... مرا دریاب ... 🌴🌷🌴🌷🌴
♥️🍃 نوشتهـ بود👇 همین الان بهش پـےام بده بگو:دوستٺـ دارمـ❤️ باور ڪن همہ چے درستـ میشهـ امامـ زمان! دو رڪعتــ نماز بخونمـ بگمـ دوسٺتـ دارم همهـ چـے درسٺ میشه؟😔 💔🌷💔🌷💔
🌷پدر شهیدی که هنوز پیکرش در دست است!❣ برخی آقایون هم فرزندانشان در اروپا و در حال تحصیل هستند که فردا بیان مسئول ما بشن...
🌹از راست #شهیداحمدرضااحدی 🌸.... @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹از راست #شهیداحمدرضااحدی 🌸.... @Karbala_1365
🌸 ..🌸 🌷مادرش میگوید: یکی از دوستان از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت پرسیدم احمدرضا کی بود؟ گفت: یکی از دوستانم بود پرسیدم چکار داشت؟ گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را در دانشگاه داد گفتم چی؟؟ گفت: می گوید دانشگاه رتبه اول را کسب کرده ای.... با خوشحالی من و پدرش گفتیم رتبه اول؟؟ پس چرا خوشحال نیستی؟؟ احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم در همان حال آستین ها را بالا زد گرفت و رفت مسجد... یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم: احمدرضا تو الان قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟ می گفت: می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند می خواهم سختی کارشان را لمس کنم. پ.ن: 🌷 رتبه یک رشته تجربی کنکور۶۴ دانشجوی نمونهٔ رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی تهران ✨وصیت نامه اش دو خط بیشتر نبود: «بسم الله الرحمن الرحیم» فقط نگذارید حرف امام به زمین بماند همین... حدود یک ماه روزه قرض دارم تا برایم بگیرید و برایم از همگی حلالی بخواهید والسلام کوچکترین سرباز امام زمان(عج) احمدرضا احدی❣ 🌸.... @Karbala_1365
📣سالگرد شهادت شهید #محسن_حججی 📅پنجشنبه ۱۸ مرداد ⏱ساعت ۱۷ 🗺 #اصفهان #نجف‌آباد یادمان شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍂 🔻ملاصالح قاری 2⃣7⃣ 👈 بخش سوم: مترجم صدام مأموران من را کشان کشان به اتاق رئیس زندان بردند. به شدت عصبانی بود و چوب دستی اش را در مشتش می فشرد. با چشمان از حدقه بیرون زده، با چوبش چنان ضربه ای به من زد که سوزشش تمام وجودم را گرفت و همه روزهای شکنجه و درد را دوباره جلوی چشمانم زنده کرد. فریاد میزد: - اخير طلعت خیانتک!؟ (بالاخره خیانتت برایمان رو شد) قلبم فروریخت, سرم گیج رفت. دهانم از تعجب باز مانده بود. نفسم تند میزد: - سیدی! گلی، انا شمسوي؟ (قربان! بگو من چه کار کرده ام؟) چشمانش مثل دو کاسه خون شده بود. فریاد زد: - باز هم می گویی چه شده؟! چکار کرده ای؟! رو به سرباز کرد و گفت: - روح جيبه!؟ (برو او را بیاور) سکوت کرده بودم و از شدت ترس و ناراحتی می لرزیدم و جای ضربه چوب خیزرانش را می ساییدم و قلبم به شدت می تپید. چشمم به در بود که ناگهان با دیدن آن سرباز خائن، نزدیک بود قلبم بایستد. با عجز نالیدم: دخیلک یا ربی! او داخل آمد و سلامی نظامی داد. صدای ضبط شده من را برای مأموران بعثی ورئيس استخبارات پخش کرد. دنیا دور سرم چرخید. زبانم بند آمده بود. دیگر نمی توانستم از خودم دفاعی کنم. روی زمین نشستم و سر به زیر انداختم. اعدامم را حتمی می دیدم و دیگر نای ایستادن هم نداشتم. خودم را به خدا سپردم. با فریادی که ابووقاص کشید، مأموران به طرفم یورش آوردند و بعد از ساعت ها کتک کاری از جا بلندم کردند و به سلول انفرادی بردند. در سلول تاریک به رویم بسته شد. انگار با بسته شدن در، تمام امید و آرزوهایم پر کشید. غمگین و ناراحت درون سلول تاریک سرم را بر زانو گذاشته بودم و باخدا نجوا می کردم. متحیر از فریبی بودم که آن خائن خودفروخته به من زده بود. باورم نمیشد آن ملعون جاسوس استخبارات قاطی اسرا آمده بود تا من را لو دهد. خدایا! حالا که دستم رو شده با من چکار میکنند؟! 🍂