eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
866 دنبال‌کننده
18هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
تبسمی کرد وبا لبخند گفت : باید از ناگفته ها ، ازشهدا گفت . واز جزیره مجنون و حماسه های خونینی که به
وقتی تعداد ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد ! آن روز سه ناشناس سوار بر ترکِ موتور سمت ما می آمدند . چفیه ها راکنار زدند ، نور ازبچه های اطلاعات عملیات مجنون بودند ونفرسوم بنام محرابی.. جوان ناشناس اما محجوب که خواب دیده بود وبه اصرار تمام آمده بود هرسه آماده بودند . به علی گفتم یکدست لباس نو به محرابی بدهد . آن شب کلی گپ وگفت داشتیم به یاد عملیات های گذشته .. وبعد هرکدام از ها در دل تاریک شب به کنجی خزیده ومشغول نجوا ..
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
وقتی تعداد #غواص ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد #مقدسی! آن روز سه ناش
نامه آمده بود که باید برگردند پولکی وحمیدی نور به واحد اطلاعات عملیات دزفول و به .. نمیدانستم چطورباید به آنها بگویم چهره های نور بالای آنها ... چادر از ها خالی شد که صدای انفجاربلند شد . دوبار از میان کوه . بمب های خوشه ای و مداوم ، پناه گرفته بودیم و صدای کسی درنمی آمد .. کریم فریاد میزد: .. سیدرضا رادیدم که را روی پایش گذاشته ،غرق درخون وترکش آرام جان داد . آن طرف تر بچه ها زده بودند دور کسی وبرانکارد میخواستند جلو رفتم یک لبخند با عینک شکسته روی بود و که .. احساس گنگی داشتم وبه رفتن محرابی رشک ورزیدم ... دنبال نور گشتم میدانستم بعدازنماز کنارنیزار میرود . آنجا پیکری بی سر افتاده بود ... یکدفعه بوی پیچید وصدای فریادها و گلوله ها و آن گشت رویایی و اخرین شناسایی قبل از و های طولانی حمیدی نور .. یکی زد یک سر اینجاست . دویدم سمتش ودیدم چشم های حمیدی نور سمت آسمان خیره است سر کنار یک بوته ی آرام گرفته بود . و ما هنوز همان هفتاد ودونفر بودیم.. راوی✍ 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
زمانی که گردان حاج ستار در ۵ به پایان رسید و میخواستند برگردند، فرمانده گردان بعدی به علّت پاتک دشمن شهید شد و به همین خاطر، ستار برای ادامه ، آن گردان بعنوان جایگزین فرمانده انتخاب شد. او در کانال، میکرد که ترکش به سرش خورد و به درجه ی نائل آمد. برای این که دشمن، جنازه ی او را نبرد؛ بچه ها جنازه اش را به عقب آوردند. رادیوی ، پس از شهادت حاج ستار اعلام کرد که ستار ابراهیمی کشته شده است. از این رو حاج هژیر، فرمانده گردان ۱۵۵ لشکر ( ع) در تاریخ ۱۲ اسفند ۶۵ در ۵ منطقه شهید شد. 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#ستار_ابراهیمی در مدت حضور پرثمرش در جبهه در اکثر عملیاتها #شجاعانه شرکت داشت که از جمله آنها میتوان
در کربلای۴ از یک گـروه هفت نفری که با قایق به آن طرف اروند رفته بودند، تنها حاج‌ستار توانست جانِ سالم بِدَر ببرد و به عقب برگردد ، و اکثر آنها از جمله صمد برادرِ حاج ستار شهید شدند ... وقتی که از حاجی پرسیدیم : « حاجی، تو که می‌توانستی جنازه‌ی را با خود بیاوری ، چرا این کار را نکردی ؟» در جواب گفت : « همه بچه هـا برادر من هستند ؛ کدامشان را می آوردم؟ 🌹 فرمانده‌گردان۱۵۵_لشکر۳۲انصارالحسین 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
...! 🌷در ۵، تازه مجروح شده بودم؛ آن هم روز دوم ؛ ۶۵/ ۱۰ / ۲۱. یک پایم شده بود و دست راست و سر و سینه ام ترکش خورده بود. پس از اعزام به کشور آلمان، پایم را بدون زانو پیوند زدند و با ۴ - ۳ پیچ، ران را به استخوان ساق وصل کردند. مانده بودم که با یک پای بدون زانو و سیخ مانند، چگونه نماز بخوانم، بنشینم، دراز بکشم و.... 🌷قبلش در ۴، یک شب موقع عملیات که تا صبح مشغول جنگ و گریز بودیم و اصلاً جز خون و و.... چیزی نبود، و نماز صبح داشت قضا می شد. برای اولین مرتبه، نماز صبح را در حال راه رفتن و با تیمم - آن هم از کنار جاده - خواندم. 🌷برای سجده و فقط کمی سر را خم می‌کردیم و سنگ از قبل برداشته شده را به پیشانی می‌ساییدیم و تازه وقتی به بازگشتیم، از فرمانده و روحانی گردان پرسیدیم که وضعیت نماز صبح مان چه جور است؟! 🌷....با خود فکر می‌کردم حالا چکار کنم. بعضی دادند که همان‌‌طور نشسته ادامه بده و نماز نشسته هم قبول است، ولی تصمیم گرفتم که ایستاده نماز بخوانم. برای اولین مرتبه ایستادم و موقع سجده چون پای چپم زانو نداشت، به جای اینکه هفت جای بدنم روی زمین باشد، شش جای بدنم روی زمین بود و مانند کارها پایم را می‌چرخاندم و می‌نشستم. و حالا مدت‌هاست که این گونه نخوانده ام، ولی این نماز هم مانند آن نماز صبح کلی کیف دارد. راوی: رزمنده دلاور، جانباز غلامرضا عابد مسلک 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
بهترینها👇👇 ۴خرمشهر محل عروج . اولین بار بود اینجا رو رفتم البته زیاد رفته بودم اما این منطقه تابحال نرفته بودم.. وقتی راوی از میگفت یهو به شرایط سختی که بعد از لو رفتن این عملیات پیش اومده بود اشاره کرد.. اینکه چقدر بچه ها در این منطقه دچار سختی شدند.. میدونید خیلی عمیق و وحشی است و بسیار سرد و بی رحم با سرعت بالایی آب در جریان است که بچه های ۴ باید ساعت 10 شب به دل این آب می‌زدند و وارد خط دشمن می‌شدند تا بتوانند بر دشمن غلبه کنند.. اما متاسفانه لو میره و بچه ها در دام دشمن می افتند... فقط یک نمونش رو اشاره کنم که جگر سوز است و من بعد از شنیدن از درون ذوب شدم و بحال این شهید والا مقام غطبه خوردم... وقتی تیر میخوره و درحال تحمل درد در اثر اصابت داد و ناله می‌کشیده.. یهو صدا میزنه بچه ها صداتون درنیاد هنوز خیلی از بچه و رفقا گیر نیفتادن اگر اینطور ناله بکشید ممکنه برای اونا هم سخت بشه و کشته شوند.. تا این دستور صادر میشه این شهید عزیز و بزرگ سرش رو داخل کنار فرو میبره تا صداش در نیاد و در همون حال بشهادت میرسه... از این ایثار.. 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ۴
* * 🔶دانشجوی بسیجی ،با وجود سن کمش یک نمونه کامل بود. شجاعت ایشان در شب ،‌ فرشتگان و ملائکه را به تحسین وا داشت که با آن که جوان بود، اما از مرگ سرخ نهراسید. *با اصرار در گروه ویژه 408 شرکت میکند و جزو غواصان خط شکن می شود.*مادرش میگوید← علاقه فراوانی به شهدا داشت. همیشه پنج شنبه ها به می رفت و آن قدر برای شهادت لحظه شماری می کرد *که دوستانشان را سر یکی از که کسی در آن دفن نشده بود، می برد و آن ها را وادار می کرد که به نام خودش، فاتحه ای بخوانند.* 🔷آنقدر عاشق بود *که در هنگام خواب تنش را در سختی قرار میداد* تا جسمش عادت نکند که روحش پایبند آسایش و لذت دنیا گردد*سرانجام او در شبی که جزء خط شکن شب عملیات ۴ میشود در همان شب مرغ جانش به سوی معبود پرواز میکند🕊️ *و پیکر پاکش در سن ۱۸ سالگی بعد از یک ماه بودن آن را با تور از جزیره فاو میگیرند و به وطن باز میگردد به گوش موج‎ها خواندند شب حمله: "کجا دانند حالِ ما سبک‎بارانِ ساحل‎ها" ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
۴۱ ثارالله از جمله گردان‌های خط شکن بود که با موفقیت‌های خود پیروزی را رقم می‌زد. اولین فرمانده این گردان سردار شهید بود. این لشکر به فرماندهی قاسم در ۴ حضور پیدا کرد.... ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🏊‍♂ خط شکن وحماسه ساز زنجانی و آدربایجانی گردان حضرت # ولیعصر(عج) استان زنجان در های کربلایچهار وپنج ۱۳۶۵_کنار_رودخانه (قجریه) ۳۱عاشوار ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『 خاطرات‌شهدا..؛ 』 ...• بچه که بودیم می‌شنیدیم برای دیدن امام زمان [عج] باید خود را به آب و آتش زد. همیشه برایم سوال بود. اتش را می دانستم اما اب مگر چه ویژگی دارد؟ من بچه بودم ونمی‌فهمیدم. بزرگتر که شدم در روایتی دیدم [کسی که در آب شهید می‌شود، اجر دو شهید را دارد.] هرکس اگر دوست دارد معنی این حرف را بفهمد، باید شب والفجر ۸ را به خوبی لمس کند. غواصی کاری مشکلی است. خیلی ترس دارد. اگر کسی در آب مجروح شود دستش به چیزی بند نیست. نمی‌تواند یک گوشه دراز بکشد و پناه بگیرد. آن هم آب که پر از ... سرما و آتش دشمن را هم باید به آن اضافه کرد. آیا تا به حال دست زخمی تان را در آب یخ برده‌اید؟! باید عمیق ترین زخم‌ها را در آب سرد زمستان تحمل می‌کرد. قبل از آغاز والفجر ۸، بچه‌های اطلاعات عملیات، شب های سختی را پشت سر گذاشتند. ساکت و آرام تا خط دشمن شنا می کردند. زیر نور منور ها اگر سرشان را بالا می آوردند، نصف را از دست می‌دادند! بیرون آب، یک نفر زیپ لباس ها بود! می‌دانید چرا؟! آنقدر آب اروند سرد بود که انگشتان غواص یخ می‌زد و توان حرکت نداشت. بعضی از غواص‌ها از سرما فکشان جا به جا می‌شد و کارشان به اورژانس می‌کشید. شب ۸ بود، بچه‌های موج دوم، وقتی به خاک دشمن رسیدند، می گفتند معبر، آسفالت شده بود. کدام لباس رنگ آسفالت است؟! بچه های یکی یکی روی زمین غلطیدند تا راه برای بقیه باز شود. آن ها آن روز جلوی گلوله ایستادند تا امروز ما روی پای خود بایستیم. [ ان‌الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا ] را آنها تفسیر کردند. شهدا خیلی من بودند. امروز هم اگر این همه سراغ شهدا می‌آیند به خاطر آن است که از نامردی ها خسته شده‌اند... عبدالله‌ضابط.• ؛ ...(:🌊🖤 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
تبسمی کرد وبا لبخند گفت : باید از ناگفته ها ، ازشهدا گفت . واز جزیره مجنون و حماسه های خونینی که به
وقتی تعداد ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد ! آن روز سه ناشناس سوار بر ترکِ موتور سمت ما می آمدند . چفیه ها راکنار زدند ، نور ازبچه های اطلاعات عملیات مجنون بودند ونفرسوم بنام محرابی.. جوان ناشناس اما محجوب که خواب دیده بود وبه اصرار تمام آمده بود هرسه آماده بودند . به علی گفتم یکدست لباس نو به محرابی بدهد . آن شب کلی گپ وگفت داشتیم به یاد عملیات های گذشته .. وبعد هرکدام از ها در دل تاریک شب به کنجی خزیده ومشغول نجوا ..
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
وقتی تعداد #غواص ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد #مقدسی! آن روز سه ناش
نامه آمده بود که باید برگردند پولکی وحمیدی نور به واحد اطلاعات عملیات دزفول و به .. نمیدانستم چطورباید به آنها بگویم چهره های نور بالای آنها ... چادر از ها خالی شد که صدای انفجاربلند شد . دوبار از میان کوه . بمب های خوشه ای و مداوم ، پناه گرفته بودیم و صدای کسی درنمی آمد .. کریم فریاد میزد: .. سیدرضا رادیدم که را روی پایش گذاشته ،غرق درخون وترکش آرام جان داد . آن طرف تر بچه ها زده بودند دور کسی وبرانکارد میخواستند جلو رفتم یک لبخند با عینک شکسته روی بود و که .. احساس گنگی داشتم وبه رفتن محرابی رشک ورزیدم ... دنبال نور گشتم میدانستم بعدازنماز کنارنیزار میرود . آنجا پیکری بی سر افتاده بود ... یکدفعه بوی پیچید وصدای فریادها و گلوله ها و آن گشت رویایی و اخرین شناسایی قبل از و های طولانی حمیدی نور .. یکی زد یک سر اینجاست . دویدم سمتش ودیدم چشم های حمیدی نور سمت آسمان خیره است سر کنار یک بوته ی آرام گرفته بود . و ما هنوز همان بودیم.. راوی✍ ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#معرفی_کتاب 📚 عنوان کتاب: غواص دریا دل 🔻نیم‌نگاهی به زندگی #شهید_محمدعلی_معصومیان که پیکر او پس ا
مجروحیت شهید محمدعلی معصومیان: این بسیجی عاشق در عملیات‌های متعددی شرکت داشت. نظیر: عملیات قدس ۱ و ۲ ، ۸ و عملیات یا صاحب الزمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)، که در این با اصابت ترکش به ریه مجروح شد و بعد از بهبودی دوباره به جبهه شتافت و برای ۴، ‌آماده شد
🌹غواص شهید احمد عبدی🌹 شهید احمد عبدی ششم خرداد ۱۳۴۶ در روستای سُها از توابع شهرستان خدابنده زنجان به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود و ۳ پسر و ۲ دختر به غیر از احمد داشت. پس از چندی پا به مدرسه گذاشت و مقاطع تحصیلی را همز‌مان با کار در روستا یکی یکی با موفقیت پشت سر گذاشت و موفق شد مدرک دیپلم را اخذ نماید. احمد همزمان با آغاز انقلاب اسلامی به همراه چند تن از دوستانش به زنجان آمد و در شرکت می‌کرد ولی هنگام برگشت به روستا مردم را از وقایع انقلاب آگاه می‌ساخت هر چند سن بسیار کمی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی احمد به فعالیت خود در پایگاه‌های مسجد ادامه داد و به دفاع از انقلاب پرداخت. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، احمد نیز با ثبت‌نام در بسیج و سپری کردن آموزش‌های مقدماتی نظامی راهی منطقه جنوب کشور شد. و پس از چندی به عنوان پاسدار افتخاری به سپاه پاسداران پیوست. پس از آن احمد با سپری کردن آموزش غواصی به عنوان غواص در کربلای ۴ شرکت کرد و در سوم دی ماه ۱۳۶۵ در ادامه‌ی همین عملیات در منطقه‌ی بوارین بر اثر اصابت ترکش به سر و شکم به فیض شهادت نائل آمد. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
روی خورشیدی افتاد تا بقیه رزمندگان از روی او عبور کنند، قبول نمی کردند، بچه ها را قسم داد تا به خاطر عملیات این کار را بکنند و از روی تن زخمی اش رد شوند. 🔺اما شهید روی خورشیدی (خورشیدی شی ای که برای جلوگیری از عبور نیرو و قایق گذاشته می شد، شبیه قاصدک اما با میلگرد ساخته می شد و ابعاد آن به شعاع یک و نیم متر است) افتاد تا بقیه از روی او عبور کنند، رزمندگان قبول نمی کردند که این کار را انجام دهند، اما او بچه ها را قسم داد تا به خاطر این کار را بکنند و از روی تن اش آن هم از روی خورشیدی رد شوند. خدا می داند در هر پایی که روی او گذاشته می شد چه دردی را تحمل می کرد و شاید هر بار که پا رویش گذاشته می شد، یک بار شهید می شد اما دم نزد و آخ نگفت. 🔻برای عبور از باید پا روی آن بگذاری و رد شوی اما وقتی دشمن روبرو باشد نمی توان روی آن رفت چون دشمن می بیند و مانند یک سیبل متحرک ممکن است در تیررس قرار گیری و اینگونه بود که شهید عمادی روی آن قرار گرفت تا بقیه راحت بتوانند عبور کنند. 🔺نقل است از یکی از رزمندگان که گفت: وقتی صبح به همان قسمت عملیات برگشتیم، دیدیم میلگردها از پشت شهید عمادی بیرون زده است و خدا می داند بعد از عبور بچه ها از پیکر او، تا چه وقت جان در بدن داشته و چند ساعت نفس داشت و چه زجری کشید! اینها نشان می دهد امثال چه روح های بزرگی داشتند و چه انسان های ماورای بشری بودند، کاری که این شهید کرد واقعا عجیب بود و باورنکردنی. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
یادداشت یک غواص دوران دفاع مقدس؛ ♦️کسی چه می داند بر #غواص ها چه گذشت! 💢جانباز پاسدار «#مرتضی‌حق‌ن
وقتی تعداد ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد ! آن روز سه ناشناس سوار بر ترکِ موتور سمت ما می آمدند . چفیه ها راکنار زدند ، نور ازبچه های اطلاعات عملیات مجنون بودند ونفرسوم بنام محرابی.. جوان ناشناس اما محجوب که خواب دیده بود وبه اصرار تمام آمده بود هرسه آماده بودند . به علی گفتم یکدست لباس نو به محرابی بدهد . آن شب کلی گپ وگفت داشتیم به یاد عملیات های گذشته .. وبعد هرکدام از ها در دل تاریک شب به کنجی خزیده ومشغول نجوا ..
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
وقتی تعداد #غواص ها ، هفتادو دونفر شد همه بغض راه گلویشان را گرفته بود عجب عدد #مقدسی! آن روز سه ناش
نامه آمده بود که باید برگردند پولکی وحمیدی نور به واحد اطلاعات عملیات دزفول و به .. نمیدانستم چطورباید به آنها بگویم چهره های نور بالای آنها ... چادر از ها خالی شد که صدای انفجاربلند شد . دوبار از میان کوه . بمب های خوشه ای و مداوم ، پناه گرفته بودیم و صدای کسی درنمی آمد .. کریم فریاد میزد: .. سیدرضا رادیدم که را روی پایش گذاشته ،غرق درخون وترکش آرام جان داد . آن طرف تر بچه ها زده بودند دور کسی وبرانکارد میخواستند جلو رفتم یک لبخند با عینک شکسته روی بود و که .. احساس گنگی داشتم وبه رفتن محرابی رشک ورزیدم ... دنبال نور گشتم میدانستم بعدازنماز کنارنیزار میرود . آنجا پیکری بی سر افتاده بود ... یکدفعه بوی پیچید وصدای فریادها و گلوله ها و آن گشت رویایی و اخرین شناسایی قبل از و های طولانی حمیدی نور .. یکی زد یک سر اینجاست . دویدم سمتش ودیدم چشم های حمیدی نور سمت آسمان خیره است سر کنار یک بوته ی آرام گرفته بود . و ما هنوز همان بودیم.. راوی✍ ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🏊‍♂ خط شکن وحماسه ساز زنجانی و آدربایجانی گردان حضرت # ولیعصر(عج) استان زنجان در های کربلایچهار وپنج ۱۳۶۵_کنار_رودخانه (قجریه) ۳۱عاشوار ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
۴۱ ثارالله از جمله گردان‌های خط شکن بود که با موفقیت‌های خود پیروزی را رقم می‌زد. اولین فرمانده این گردان سردار شهید بود. این لشکر به فرماندهی قاسم در ۴ حضور پیدا کرد.... ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
برای یک را شنا کرد... 🔶در عملیاتی قرار بود نیروهایش را از عرض عبور داده و در نقطه خاصی در آن سوی اروند مستقر شود. سردار شهید قبل از ، خود 50 بار عرض اروند را برای سنجیدن میزان توفیق نیروهایش در این با لباس طی كرد. 🔶افرادی كه به این آشنایی دارند و اروند را می شناسند می دانند اروند چگونه رودی است، رودی كه 700 متر عرض و 70 كیلومتر سرعت دارد و با توجه به عمق زیادی که دارد، در آن پهلو می گیرند. سرعت زیاد آب آن موجب می شود تا شناگر خسته و از مسیر منحرف شده و اسیر امواج خروشان شود. ♦️همین ویژگیهای رود موجب شد كه این شهید بزرگوار در هیچیك از عبورهایی كه داشت در سوی دیگر رود از نقطه مورد نظر بیرون نیاید اما شگفت آنكه در شب نیروهایش را از رود عبور داده و درست از نقطه مدنظر خارج ساخت. نشان از دو چیز داشت : اول همت این شهید، كه در قرآن آمده كم نگذارید، كه در اینجا مخاطب عموم مردم هستند و حال آنكه اگر عالمید باید سنگ تمام بگذارید و این شهید ترجمان قرآن بود، فرماندهی كه سنگ تمام گذاشت تا تلفات جانی كمتر باشد. 🔻خود وقتی این خاطره را تعریف میكرد روی این نقطه انگشت میگذاشت كه در 50 بار نتوانستم ، اما شب عملیات با خدا از نقطه مورد نظر بیرون آمدیم و این یعنی كه عالم غیب به ما كمك كرد و نیز در قرآن به (ص) می فرماید 'گمان نكنید شما تیر انداختید بلكه خداوند تیر انداخت' و این بود كه در شهید مهدی كه در دامن علم و دانش و قرآن بزرگ شده بود وجود داشت. ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
تبسمی کرد وبا لبخند گفت : باید از ناگفته ها ، ازشهدا گفت . واز جزیره مجنون و حماسه های خونینی که به
『 خاطرات‌شهدا..؛ 』 ...• بچه که بودیم می‌شنیدیم برای دیدن امام زمان [عج] باید خود را به آب و آتش زد. همیشه برایم سوال بود. اتش را می دانستم اما اب مگر چه ویژگی دارد؟ من بچه بودم ونمی‌فهمیدم. بزرگتر که شدم در روایتی دیدم [کسی که در آب شهید می‌شود، اجر دو شهید را دارد.] هرکس اگر دوست دارد معنی این حرف را بفهمد، باید شب والفجر ۸ را به خوبی لمس کند. غواصی کاری مشکلی است. خیلی ترس دارد. اگر کسی در آب مجروح شود دستش به چیزی بند نیست. نمی‌تواند یک گوشه دراز بکشد و پناه بگیرد. آن هم آب که پر از ... سرما و آتش دشمن را هم باید به آن اضافه کرد. آیا تا به حال دست زخمی تان را در آب یخ برده‌اید؟! باید عمیق ترین زخم‌ها را در آب سرد زمستان تحمل می‌کرد. قبل از آغاز والفجر ۸، بچه‌های اطلاعات عملیات، شب های سختی را پشت سر گذاشتند. ساکت و آرام تا خط دشمن شنا می کردند. زیر نور منور ها اگر سرشان را بالا می آوردند، نصف را از دست می‌دادند! بیرون آب، یک نفر زیپ لباس ها بود! می‌دانید چرا؟! آنقدر آب اروند سرد بود که انگشتان غواص یخ می‌زد و توان حرکت نداشت. بعضی از غواص‌ها از سرما فکشان جا به جا می‌شد و کارشان به اورژانس می‌کشید. شب ۸ بود، بچه‌های موج دوم، وقتی به خاک دشمن رسیدند، می گفتند معبر، آسفالت شده بود. کدام لباس رنگ آسفالت است؟! بچه های یکی یکی روی زمین غلطیدند تا راه برای بقیه باز شود. آن ها آن روز جلوی گلوله ایستادند تا امروز ما روی پای خود بایستیم. [ ان‌الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا ] را آنها تفسیر کردند. شهدا خیلی من بودند. امروز هم اگر این همه سراغ شهدا می‌آیند به خاطر آن است که از نامردی ها خسته شده‌اند... عبدالله‌ضابط.• ؛ ...(:🌊🖤 ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
همونایی که الان هشتگ زن_زندگی_آزادی راه انداختن و مثلاً دلشون برای ما می‌سوزه... عملیات کربلای۴ را ل
غواصان زنده کربلای ۴ که جزو شهدا بودند+ در بین عکس غواصان عملیات «کربلای ۴»، عکسی مشاهده می‌شد که روی آن نوشته شده بود «عکسی نایاب از غواصان دست‌بسته، اندکی قبل از شهادت». در حالی که این غواصان به اسارت درآمده بودند و امروز راوی شهدای غواص کربلای ۴ هستند..... به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، عملیات «کربلای ۴» را با شهدای غواص و ۱۷۵ شهید و خط‌شکنی می‌شناسیم که هفت سال پیش پیکر با دست‌های بسته تفحص شد اما در بین عکس‌های منتشر شده از شهدای غواص عملیات «کربلای ۴»، عکس سه نفر از دست‌بسته مشاهده می‌شود که تا امروز فکر می‌کردیم این سه رزمنده غواص شهید شده‌اند اما وقتی پای گفت‌وگو با «پرویز حیدری» یکی از رزمندگان لشکر عاشورا نشستیم، وی عکسی از این غواصان را مقابل‌مان گذاشت و پرسید: «به نظرتان این غواصان شهید شده‌اند؟» با کمی تأمل گفتیم: «در فضای مجازی دیده‌ایم که گفته شده اندکی قبل از شهادت... پس شهید شده‌اند!». پرویز حیدری در ادامه عکس‌های اخیر این رزمندگان را نشان‌مان داد و گفت: «این غواصان کربلای ۴ زنده‌اند!» ! از سمت راست مصطفی کردی، حمزه صابری فر، عزیزالله فرج زاده در ادامه روایت رزمنده و جانباز دفاع مقدس «پرویز حیدری» درباره پیدا کردن این غواصان زنده عملیات «کربلای ۴» را می‌خوانیم. بنده در عملیات «والفجر۸» شرکت کرده بودم و فیلمی از این به دستم رسید که رزمندگان جلوی دوربین حاضر می‌شدند و خودشان را معرفی می‌کردند. من هم اسامی این رزمنده‌ها را به همراه شماره تماس‌هایشان می‌نوشتم که با آن‌ها در ارتباط باشم. در این فیلم دیدم که رزمندگان استان قزوین خودشان را معرفی کردند؛ «عزیزالله فرجی»، «حمزه صابری‌فر» و «مصطفی کردی». با آن‌ها تماس گرفتم تا جویای احوالشان باشم. «صابری‌فر» یک عکسی از دست‌بسته را برای من فرستاد که روی آن نوشته شده بود «عکسی نایاب از غواصان دست‌بسته، اندکی قبل از شهادت». بعد از مشاهده عکس، از وی درباره آن سؤال کردم و گفت: «این سه نفر من و عزیز‌الله و مصطفی هستیم». پرسیدم: «به عکس دقت نکرده بودم و نمی‌دانستم این عکس متعلق به شماست و تا الان فکر می‌کردم این غواصان شهید شده‌اند!». صابری‌فر برایم تعریف کرد که «با شما در عملیات ۸ بودیم. بعد از شما از طریق لشکر ۸ نجف اشرف به فرماندهی شهید احمد کاظمی در عملیات کربلای ۴ شرکت کردیم و در جزیره بوارین به اسارت بعثی‌ها درآمدیم. این عکس ما سه نفر است که هر سه ما زنده‌ایم». غواصان زنده کربلای ۴ که جزو شهدا بودند! باورم نمی‌شد اما واقعیت داشت. بعد از مدتی از دفتر سردار امین شریعتی تماس گرفتند و از این سه غواص دعوت کردند تا آنچه که گذشته است را روایت کنند. بنده از تکاب به سمت قزوین رفتم و برای اولین بار بعد از ۳۱ سال، همرزمان را در عوارضی قزوین ملاقات کردم. بعد هم در جلسات متعددی با حضور فرماندهان دفاع مقدس شرکت کردیم که این غواصان راوی ۴ و غواصان شهید این شدند.
یادمان شهدا والفجر ۸ اروند کنار بندر  شهری در شهرستان آبادان از توابع استان خوزستان است. این شهر در انتهای جزیره آبادان واقع شده و واپسین بندر ایران در کرانه اروندرود است که در مرز عراق قرار دارد. عملیات غرور آفرین ۸ و حماسه بی نظیر نیروی دریایی سپاه و ارتش و ضربه مهلک به تاسیسات نظامی و نفتی عراق در بندر فاو از جمله فتوحات والفجر ۸ می باشد
🌹غواص شهید احمد عبدی🌹 شهید احمد عبدی ششم خرداد ۱۳۴۶ در روستای سُها از توابع شهرستان خدابنده زنجان به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود و ۳ پسر و ۲ دختر به غیر از احمد داشت. پس از چندی پا به مدرسه گذاشت و مقاطع تحصیلی را همز‌مان با کار در روستا یکی یکی با موفقیت پشت سر گذاشت و موفق شد مدرک دیپلم را اخذ نماید. احمد همزمان با آغاز انقلاب اسلامی به همراه چند تن از دوستانش به زنجان آمد و در شرکت می‌کرد ولی هنگام برگشت به روستا مردم را از وقایع انقلاب آگاه می‌ساخت هر چند سن بسیار کمی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی احمد به فعالیت خود در پایگاه‌های مسجد ادامه داد و به دفاع از انقلاب پرداخت. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، احمد نیز با ثبت‌نام در بسیج و سپری کردن آموزش‌های مقدماتی نظامی راهی منطقه جنوب کشور شد. و پس از چندی به عنوان پاسدار افتخاری به سپاه پاسداران پیوست. پس از آن احمد با سپری کردن آموزش غواصی به عنوان غواص در کربلای ۴ شرکت کرد و در سوم دی ماه ۱۳۶۵ در ادامه‌ی همین عملیات در منطقه‌ی بوارین بر اثر اصابت ترکش به سر و شکم به فیض شهادت نائل آمد. ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🏊‍♂ خط شکن وحماسه ساز زنجانی و آدربایجانی گردان حضرت # ولیعصر(عج) استان زنجان در های کربلایچهار وپنج (قجریه) ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄