روزها درد کمر دارم ولی شب بیشتر
ما کتک خوردیم بابا، عمه زینب بیشتر
خنجر و سرنیزه و سنگ و سنان و چکمه ها
عطر تو دارند اینها، نعل مرکب بیشتر...
#یا_ابتاه_من_الذی_ایتمنی💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روضه تصویری جانسوز در مسیر پیاده روی اربعین....
یا رقیه(س)... 😭
#حدیث_دل🍁
YEKNET.IR - shoor - 2 safar 1441 - abozar biuokafi.mp3
5.64M
🏴 #شور احساسی
سینه زنا دوباره جمع شدن
صدای ناله غریب میاد
#ابوذر_بیوکافی
🍂🏴
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (۴۱) 📝 ................ نارنجکی آماده کردم و همان طور خوابیده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (۴۲) 📝
..............
کلاش را گرفتم طرفش و شلیک کردم و چندجای بدنم گُر گرفت و سوخت و سنگین شدم و باصورت افتادم روی باتلاق.
آمدم دست راستم را ستون تنم کنم و بلند شوم که یک نارنجک آمد افتا کنار زانوی چپم ، توی گِل.
فقط توانستم صورتم را برگردانم و صدای انفجار را بشنوم و آن گر گرفتگی باز بیاید.
حالا از مچ پا تا کتف را ترکش شکافته بود.
آسمان و زمین و خط سرخ تیرها و آتش ، دور سرم می چرخیدند ومن به خودم می گفتم چیزی نیست و صلوات می فرستادم و بو می کشیدم , تا باز بوی 🍃#نعنا🍃 بیاید.
که آن هم آمد و من فکر کردم نکند همه چیز دارد تمام میشود و خیلی آنی و حتی بلند گفتم:نه.
گفتم:نمی گذارم...
تیر می آمد میخورد به گِل های دور و برم و می پاشیدشان به صورتم و من به بچه ها، به آنها که لای سیم خاردار تیر می خوردند می گفتم:بیایید بیرون. بیایید این طرف....
تیربار عراقی هنوز آتش می ریخت و من بی اختیار و معلوم نبود به کی ، فریاد می زدم:خاموشش کن!
شاید اغراق باشد و نشود باور کرد. اما تیربار درست همان لحظه خاموش شد و من درست در همان لحظه , زیر نور منور چندتا از بچه ها را دیدم وخندیدم , آن هم با همه زخم و درد و تیر و بوی 🍃نعنایی🍃 که داشت دیوانه ام می کرد.🌹
گفتم به خودم:این هم از خط اول.
وحس کردم حالا درد کشیدن راحت تر است...🌸
🌸.....
@Karbala_1365
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (۴۳) 📝
..............
💦گفتم:چیکار میکنی؟
ندیدم کیست. چشم باز کردم دیدم صورت بی نورش به علی #منطقی می زند.
برای همین بود که سعی کردم هشدار بدهم بگویم:علی!
گفت:جان بخواه !
انتظار داشتم که بگوید:کیه که بدهد. 😅
اما دست انداخت زیر بغلم که بلندم کند.
گفتم:آ...ی. آ...ی ، مدی. چیکار میکنی پسر؟
گفت:خیلی پنچری؟
گفتم:کم نه . فقط دستم ...همین دست راستم سالم مانده.
گفت:یعنی بلند هم نمی توانی بشوی؟
گفتم:اگر مواظب باشی.....
علی بند کلاشش را انداخت دور گردنش و دست های سردش را برد زیر کتفم و محکم کشیدم بالا.
گفت:حاجی! تو هم که خیلی ورزشکاری. زورم بت نمی رسد. چیکار کنم؟
وبیشتر زور آورد و گفت:غلط نکنم یک تانکر آب اروند را زده ای تو رگ.💧
میخواستم نبازم , حتی به قیمت گفتن حرفی که ممکن بود همین پنج دقیقه پیش خونم را به جوش بیاورد.
گفتم:هوف ف ف.
گفتم:کم بلبلی کن, بگو ببینم از بچه ها چه خبر؟
گفت:همه سلام دارند خدمتتان . قرار است نامه هم براتان بنویسند. تلفن که ...می بینید...نمیشود..ولی خب...☺️
اخمم را لابد در نور منور دید که گفت:خب بابا. بچه که زدن ندارد.
همه شان افتاده اند تو کانال ها و دارند برای عراقی ها پپسی باز میکنند...
🌸.....
@Karbala_1365
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (۴۴) 📝
...............
🌾شانه ام هنوز از گِل جدا نشده بود وهنوز فکر می کردم بدنم باسیم خاردار یکی شده و به این سادگی جدا نمی شود.که نمی شدهم , درد نمی گذاشت.
گفتم:آخ.
گفتم:بس است دیگر.
گفتم:اصلا نمی توانم . باشدبعد.
علی گفت:کدام بعد؟
و رو چرخاند. انگار گفته باشد:مگر نمی بینی چه خبراست؟
گفتم:صبح ،به بچه ها بگو ...بیایند بابرانکار ببرندم...
گفت:اگر خیلی اذیت شدی ،می خواهی بگویم یک آمبولانس سفارشی از روی اروند بیاید ببردت؟....یک وقت خجالت نکشی آ ؟
گفتم:مزه نریز !... بلند شو برو با کلت منور به خرمشهر دو منور سبز و سرخ شلیک کرد تو آسمان و من زیر همان نور سبز و سرخ نماز صبحم را زیر لب خواندم و خواندم با صدای موتور قایق ها یکی شد که از دلتای کارون آمده بودند تو اروند.
گِل صورتم نمی گذاشت خوب ببینم . با پشت دستم گِل صورتم را گرفتم و خیره شدم به اروند و به آتش ضدهوایی که به جای هواپیماها می رفتند طرف قایق ها و....
چه بگویم....؟🌹😭
#ادامه_دارد…
🌸.....
@Karbala_1365
💕 #کربلای۴ یعنی عِشق و عِشق باعث شد که بر تَنم ، خورشیدی بجایِ میخِ دَر باشد....💕
🌹 #طلبه_شهیدرضاعمادی 🌹
شهادت عملیات #کربلای۴
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💕 #کربلای۴ یعنی عِشق و عِشق باعث شد که بر تَنم ، خورشیدی بجایِ میخِ دَر باشد....💕 🌹 #طلبه_شهیدرضاعم
🌸 #معرفی شهدا...🌸
🌸✨شهیدی که آخ نگفت...✨🌸
🌹طلبه وغواص شهید رضا #عمادی🌹
🌸" شهیدرضا #عمادی " اهل تفریجان. روحانی بزرگوار.
جایی که به سختی می توانستیم برویم و خورشیدی داشت , سیم خاردار داشت . نسبت به جاهای دیگر که بهتر می شد رد شد , ایشان مجروح شد به هر زور و بلایی بود خودش را روی خورشیدی ها انداخت.🌸
( خورشیدی میل گردهایی است که بهم جوش کرده اند با میل گردهای قطور که نوک آنها تیز است بخاطراینکه غواص و قایق نتواند از آنها عبور کند. )
بچه ها را قسم داد به جان حضرت زهرا س, که بیائید از رویم عبورکنید دارند بچه ها یکی یکی به شهادت می رسند . بیائید عبورکنید و بروید.🌸
بچه ها اولش امتنا کردند بعدا مجبور شدند از رویش رد شوند.🌹
حالا این میل گردها دارد در بدن رضا فرو می رود ولی
🌸رضا آخ نگفت...🌸
که نکند معامله اش عوض شود.🌹
یکی از بچه ها گفت: فلانی من شنیدم که استخوانهای " رضا " شکست ولی آخ نگفت...🌹
🌸راوی:آزاده جانباز سیدرضا #موسوی🌸
🌸روحش شادو یادش گرامی🌸
🌸.....
@Karbala_1365
🍃
جانانه بودن از این عشق بازیهاست ،
و #تو چه زیبا #عشق را هم عاشق کردی....✨
دانشجوی رشته پزشکی
#غواص_شهیدرضاساکی❣
شهادت عملیات #کربلای۴
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃 جانانه بودن از این عشق بازیهاست ، و #تو چه زیبا #عشق را هم عاشق کردی....✨ دانشجوی رشته پزشکی #غوا
🌸 #معرفی شهدا...🌸
🌸✨ #فرمانده ای که ، فرماندهی را در حق بچه هایش تمام کرد.✨🌸
🌹شهیدغواص #رضاساکی🌹
🌹یادی کنیم از #شهیدعلی_شمسی_پور:
علی شمسی پوری که همیشه خاطره " رضا " رو میگفت و به بچه ها میگفت : هواستان باشد ما یک رضایی داشتیم که یک همچین کاری کرد.🌹
🌸 من میگویم:رضاهایی داشتیم که این کار را کردند. رضایی که فرمانده دسته و گروهان بود, بخاطر اینکه نمیخواست بچه هاش به شهادت برسند و نمی خواست بچه هاش خدای نکرده از بین بروند, روی سیم خاردار خوابید و قسم داد بچه هایش را , که جان حضرت زهرا(س)، بیائید از روی من عبور بکنید و بروید و وارد کانال بشوید.🌸
رضاساکی خودش را روی سیم خاردار انداخت و بچه ها از رویش عبور کردند.🌹
🌸✨یعنی فرماندهی را در حق بچه هایش تمام کرد.✨🌸
🌷هرکس هرجا میخواهد یک مثالی بزند از یک فرد نخبه و یک فردی که تمام خصوصیت ها در وجودش هست از "رضای #ساکی" نام می برد و "رضای ساکی" را بعنوان الگو قرار می دهد.
🌸راوی:آزاده جانباز #سیدرضاموسوی🌸
🌸روحش شادو یادش گرامی🌸
🌸.....
@Karbala_1365
🍂❣
#شکسته_پهلوها
میگفت مگه میشه یکی تو اون شرایط سخت عملیات خودشو بندازه روی سیم خاردار و خورشیدی ها!!؟؟؟
جواب داد:
بله میشه!
وقتی بَراتِ شهادتت رو
بی بی امضا کنه و بدونی شهید میشی، سعی میکنی خیلی قشنگتر #پرواز کنی... شاید بخوای یکم ها ، فقط یکم مثل خود بی بی بشی...🕊
اگر شک کردی به این موضوع یکم روی #ولایت مداریت کار کن....🌱
کسی از خودش این روایتهارو نمیگه
ما این قهرمانهارو داریم مواظب باش حذفشون نکنن....
🍂❣
@Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴حرم خانم رقیه(س)
/حتماً با وضو ببینید چون به یه زیارت خاص دعوتید
/حاج محمود کریمی
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🏴حرم خانم رقیه(س) /حتماً با وضو ببینید چون به یه زیارت خاص دعوتید /حاج محمود کریمی
ڪنج خرابه رفته اے و باز شامیان
پایت اگر چه ڪرده ورم سنگ مےزنند
دیگر عروسڪ گلیت را بغل نڪن
اینها به دلخوشے تو هم سنگ مے زنند
#یارقیه
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸 #کربلاجاریست_تاشهادت...
🌸
🌸 راوی شهدا
ازکربلای #حسین(ع)تاشهادت،
#تنهاکانال_شهدای_عملیات_کربلای٤🌾
و پر از دلنوشته های ناب…❣
✨💧✨
آی دی جهت تبادل:
@goomnam_313
~~~
@Komiel_110
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
لینک عضویت👇
@Karbala_1365
~~~
http://eitaa.com/joinchat/4252303360C232b5f1967
کانال خودتون👆 رو به دوستان و گروه هاتون معرفی کنید..
🍃
🌸 🍃 🍃🌸🍃
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺حضرت صاحب الزمان(عج):
به شیعیان ودوستان مابگوئیدکه خدارابحق عمه ام #زینب(س)قسم دهندکه #فرج مرانزدیک گرداند💔
🌸دعای فرج هدیه بشهدا
بخصوص شهدای عملیات #کربلای۴
🌹🌾
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌺حضرت صاحب الزمان(عج): به شیعیان ودوستان مابگوئیدکه خدارابحق عمه ام #زینب(س)قسم دهندکه #فرج مرانزدیک
#جمعـہ اسـت و
خیـال بودنـت
مـرا چہ بی تاب کرده
ڪاش می دیـدمت و
جشن پاییــز را
با دستان گره شده تو میگرفتم ...
و رقص برگ ریزان را
با چشمان تو میدیدم ...
#پاییـز_دلواپس_نبودن_توست ...
#السلام_علیک_یامهدی(عج)❤️