🔺 امام حسین (ع) مرز نمیشناسد
✳️ خانهی یک خانواده شیعه در آمریکا برای عزاداری محرم الحرام
@Kashkulll
شب عاشورا هر کسی سخنی می گفت، تو بنی هاشم وقتی همه ساکت شدند، یه وقت قد رعناش را بلند کرد، سیزده ساله امام حسن علیه السلام، عرض کرد: عمو جان من هم فردا به شهادت می رسم، صورت قاسم را بوسید، پسر کریم باید کریمانه حرف بزند، فرمود مرگ در ذائقه تو چگونه است، شا گرد علی اکبر است، گفت: احلی من العسل، فرمود :فردا به بلایی عظیم گرفتار می شوی.
مقابل دشمن رسید فریاد زد
ای قوم استغا ثه ما خاک و آب نیست بابای من مگر پسر بو تراب نیست
این جان و تن به نیزه و شمشیر تشنه است در زیر سم اسب نیازی به آب نیست
این دل به جز برای ولایت نمی تپد غیر از غم وصال الهی شتاب نیست
این سینه را برای عمو آفرید ه اند چسبیده تر ز سینه صافم کتاب نیست
در قتل صبر از پدرم ارث برده ام یک ذره از بلای عظیمم عذاب نیست
این استخوان سینه من یاورت عمو بهتر از این لشکر تو فتح باب نیست
خط پدر به بازویم از بس شکسته شد یک حرفم نوشته از آن سطر ناب نیست
جسمم درست مثل علی قطعه قطعه شد خواهی ببر کنار تنش بی ثواب نیست
ابی عبدالله بغلش کرد قاسم که پایش به رکاب نمی رسید سینه به سینه حسین پا هاش کشیده می شد. @Kashkulll
السلامُ عَلَیکَ یا أبا عبدالله و عَلی الأرواح الَّتی حَلَّت بفَائِکَ عَلَیک مِنّی سلامُ اللهِ أبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ الَّیلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهدِ منّی لزیارَتکُم السَّلام عَلی علیََّ بنِ الحُسین وَ عَلی ألادِ الحُسین وَ عَلی أصحابِ الحُسین.
امام حسین(ع) یک سرباز سیزده ساله دارد. این سرباز یتیم امام حسن(ع) است. آمد نزد امام حسین(ع) عرض کرد: عموجان! اجاز بده بروم میدان! امام(ع) هم اجازه اش نداد. فرمود: تو یادگار حسنم هستی. تو پسر برادرم هستی. قاسم خیلی پافشاری کرد، اما فایده ای نداشت. این آقا زاده رفت به خیمه اختصاصی اش و زانوهایش را در بغل گرفت. با خودش حرف می زد. به خودش گفت: قاسم! دیدی لایق نبودی. دیدی امام زمانت حسین(ع) در تو لیاقت ندید، اجازه ات نداد تا بروی خونت را قاطی خون شهدا کنی. یک مرتبه یادش آمد که بابایش امام حسن(ع) یک چیزی در پارچه ای کرده و به بازویش بسته است. یادش آمد که پدرش به او فرمود: قاسم جان هر وقت تمام غمهای عالم آمد و دلت را گرفت این بازوبند را باز کن. هر چه در آن نوشته عمل کن. بازوبند را باز کرد، کاغذی از آن در آورد. دید بابایش نوشته: پسرم! عمویت را تنها نگذار. پسرم! عصر عاشورا حسین(ع) را کمک کن! راه افتاد آمد در خیمه، صدا زد: عمو! اجازه بده بروم. فرمود: نمی شود عموجان! نمی گذارم بروی. صدا زد: عمو! بابایم می گوید: برو! پدرم فرموده برو! تا چشم امام حسین(ع) به خط برادرش افتاد قاسم را در بغل گرفت. این پسر با یک حالی به سوی میدان آمد. بگذار تشریح کنم. آقایان! این پسر کفن پوشیده، عمامه به سر گذاشته و سوار بر اسب شده است. سیزده سال بیشتر ندارد. پایش به رکاب اسب نمی رسد. شمشیر را به دست گرفت، زره پوشید و به میدان آمد.
گوهر دُرج حسن از خیمه گاه آمد برون یا زپشت ابر تیره، قرص ماه آمد برون
وقتی چشم عمر سعد به این آقا زاده افتاد، گفت: می گویم: داغ این بچه را امروز به دل مادرش بگذارند. این بچه با چهار هزار سوار روبرو است. یکی یکی پسرهای ارزق را کشت و جلو می رفت. ارزق سوار بر اسب شد و با غضب آمد، گفت: به خدا قسم تا او را نکشم بر نمی گردم. زینب(س) می گوید: یک دفعه دیدم رنگ حسین(ع) پرید. سرش را بلند کرد طرف آسمان صدا زد: خدایا! پسر برادرم را نگه دار! زینب(س) صدا زد: برادر! چه خبر است؟ فرمود: آن اسب سوار با این وضع دارد به طرف قاسمم می آید.
تا این اسب سوار جلو آمد قاسم گفت: تو این همه ادعا داری ، ولی آمدن به میدان جنگ را بلد نیستی . گفت :من؟ گفت: بله . گفت: چطور؟ گفت: کسی که می گوید من در میدان جنگ بزرگ شدم و آدم ها کشته ام ، باید وقتی سوار اسبش می شود تنگ اسبش را ببندد. تا نگاه کرد ببیند تنگ اسبش را بسته است یا نه؟ قاسم بن الحسن با شمشیرش ضربه ای بر میانش زد و چون خیار به دو نیم شد.
خدایا ! دیگر نگویم چه شد. آقایان ! لشگر دور بچه را گرفتند. یک وقت دیدند حسین (ع) سوار ذوالجناح شد و دارد به طرف میدان می آید . دنبال قاسم می گردد. یک وقت دید آقازاده روی زمین افتاده ، عمربن سعد ازدی روی سینه اش نشسته و می خواهد سر قاسم راجدا کند . امام حسین (ع) دید بچه صدا میزند : عمو جان ! مرا دریاب !آقا به این نا نجیب حمله ور شد. یک وقت دید صدای ناله ی قاسم می آید : عمو! بدنم زیر سم اسبها است .
« الهم صل علی محمد و آل محمد، أمن یجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء. »
@Kashkulll
منم قاسم حسن را نور عینم برادر زاده مولا حسینم
منم قاسم ز آل مصطفایم فروغ دیدگان مجتبایم
اگر چه خسته جان و تشنه کامم کجا من دست بردار از امامم
عمو بده دیگر اذن جهادم که افتاد است شوری در نهادم
نمی خواهم دگر این زندگانی به امید شهادت سخت شادم
همی خواهم چو اکبر کشته گردم چه می شد می رسیدم بر مرادم
حمید بن مسلم نقل می کند : از خیام حسین نوجوانی به سوی میدان آمد که چهره اش مانند نیمه قرص ماه می درخشید ، شمشیری به دست داشت و پیراهن بلند پوشیده بود .
ابی عبدالله عمامه اش را دو نصف کرد ، نیمی از آن را مانند کفن بر تن قاسم نمود و نیمی دیگر را بر سر قاسم بست ،رفت میدان مشغول جنگ بود آخر الامر، عمروبن سعد چنان شمشیر بر سر مبارک قاسم زد .
سر شکافته شد قاسم با صورت به روی زمین افتاد ، یک مرتبه فریاد زد : یا عَمّاه ادرکنی (عمو جان به دادم برس ).
وقتی صدای قاسم به گوش امام رسید، مانند عقابی که از بالا به زیر آید صفها را شکافت دشمن متفرق کرد اما پیکر نازنین قاسم زیر سم ستوران قرار گرفت، وقتی گرد و غبار فرو نشست دیدند امام حسین کنار بالین قاسم است قاسن در حال جان کندن استای خود را به زمین می کشانید ، سر قاسم روی دامن عمو ، عزیز فاطمه فرمود :
« سوگند به خدا بر عمویت سخت است که او را بخوانی ، به تو جواب ندهد . یا اگر جواب دهد به حال تو سودی نداشته باشد 1 ».
@Kashkulll
Karimi-Shab-06-Moharam-92-alhadi-04.mp3
6.63M
گفت قاسم به فغان ای عمو اذن به میدانم بده
دستِ خطِ پدرم گیر و شمشیر به دستانم بده
تا کنم قربان، جانم ای جانان
من مهیای جهادم تو فرمانم بده
این منم یل پسره فاتح عرصه ی جنگ جمل
من به فرمان تو ام رو در روی خیل بَل هُم اَضَل
شیر میدانم، ای عمو جانم
جان سپاری شده بهر تو اهلا مِن العسل
تا کنم قربان، جانم ای جانان
من مهیای جهادم تو فرمانم بده
ای که عالم ز ازل گشته فرمانبر چشمان تو
آمدم تا بگیرم حرز زهرا از دستان تو
هستم از هستت، می بوسم دستت
این منم آیه ای از یاسین قرآن تو
زد به میدان بتل هاشمیون قرص ماه حسین
گفت ای قوم منم قاسم فانی راه حسین
اشجع الناسم، دستِ عباسم
او حبیب منو و من هم خاطرخواه حسین
جان کنم قربان، در ره جانان
من مهیای جهادم تو فرمانم بده
زد به میدان چنان گویی در عرصه حیدر آمده
شیر نر در جمل و حیدر در بدر و خیبر آمده
می دید از خیمه، عمو و عمه
نیزه خوردست و به پهلو مادر آمده
ای عمو جان کمکم کن که من افتادم از صدر زین
مادرم فاطمه و بابایم با امیرالمومنین
پهلو شکسته، ابرو شکسته
بیا جان دادن من با لب عطشان ببین
. تعجیل در فرج حضرت صاحب صلوات.@Kashkulll
ای مرگ احلی من عسل در باور تو
بنگر عمو گریان نشسته در بر تو
ای بسمل عطشان در خون آرمیده
با من بگو اخر چه شد بال و پر تو
تو چشم تیز نیزه ها را خیره کردی
جانم فدای پهلوی افسونگر تو
دیدم عدو مویت میان پنجه دارد
با خنجر افتاده به جان حنجر تو
غارتگرانه چشم بر جسم تو دارند
همچون غنیمت گشته گنج پیکر تو
گفتم نقابت را مزن بالا که این قوم
دزدند و می دزدند رخشان گوهر تو
گویا ز جنگ سنگ بر گشتی عمو جان
این جای سنگ کیست مانده بر سر تو
این گرگهای تشنه خون یتیمان
جمعند از چه جملگی دور و بر تو
ای کاش نجمه در حرم نشنیده باشد
آوای مردم یا عموی آخر تو. @Kashkulll
آمدم جان عمو اشک فشان در بر تو
تا کنم رفع عطش از دم جان پرور تو
مادرم کرده کفن پوش مرا جان عمو
خرمن زلف مرا شانه زده خواهر تو
پدرم نامه نوشته است که در کرببلا
جای او شهد شهادت خورم از ساغر تو
اذن جنگم بده ای یوسف زهرا که سرم
به سر نیزه شودچون سر سوداگر تو
اکبرت رفت از او فاطمه خواهد پرسید
که چه شد پور حسن همدم و همسنگر تو
شرح آن کوچه شنیدم که به زهرا چه گذشت
ای فدای رخ نیلی شده مادر تو
پدرم چشم براه است که بیند تن من
پاره پاره چو تن و فرق علی اکبر تو. @Kashkulll
10.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #فتوکلیپ
دیشب از طعم خوش مرگ و عسل میگفتی
ظهرِ امروز در این معرکه معنا شدهای
🔘 مرثیه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
▪️حجت الاسلام و المسلمین بندانی نیشابوری
#محرم
#امام_حسین
▪️◾️🔳◾️▪️
کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️@Kashkulll
25.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #زمینه #روز_پنجم #محرم
دیگه واسه چی بمونم حالا که تو بی سپاهی
تو رگام میجوشه خونم حالا که تو قتلگاهی
دیگه واسه چی بمونمحالا که تو بی سپاهی
تو رگام میجوشه خونم حالا که تو قتلگاهی
من عازم میدونم نمیتونم که بمونم
خودمو تو گودال به عمو جونم میرسونم
من عازم میدونم نمیتونم که بمونم
خودمو تو گودال به عمو جونم میرسونم
ضربان قلب من یا حسن یا حسین
آسمونا هم میگن یا حسن یا حسین
ضربان قلب من یا حسن یا حسین
آسمونا هم میگن یا حسن یا حسین
عمو حسین عمو حسین ببین بریده نفسم
عمو حسین عمو حسین زنده بمون تا برسم
ضربان قلب من یا حسن یا حسین
آسمونا هم میگن یا حسن یا حسین
یه تنه زدی به میدون پسرتو جا گذاشتی
توی خیمه ها عمو جون سپرتو جا گذاشتی
یه تنه زدی به میدون پسرتو جا گذاشتی
توی خیمه ها عمو جون سپرتو جا گذاشتی
تو همه ی دنیامی همه ی آرزوهامی
تو دوای دردامی نفسامی تو بابامی
تو همه ی دنیامی همه ی آرزوهامی
تو دوای دردامی نفسامی تو بابامی
یتیم برادرت اومده یا حسین فدایی آخرت اومده یا حسین
یتیم برادرت اومده یا حسین فدایی آخرت اومده یا حسین
🎤 #محمود_کریمی. @Kashkulll