کنار باشگاه یه زمین خاکی خیلی خیلی بزرگه که وسط یه کعبهی ماکتطور گذاشتن و انگار برای تئاتری نمایشی چیزی بوده ، بعد هر موقع اونجا بحثمون میشه من میگم همین کعبه بزنه به کمرتون🤣🤣
دو تا ده تایی میشمرد و باید جاخالی بدون وقفه میرفتیم و تموم که کرد سرم گیج رفته بود همون ثانیه داشتم میوفتادم
بعد که حرکات ترکیبیا رو سرعتی کرد و باید با ضرب شمردنش جلو میرفتیم ،
اومد جلوم وایساد و با ذوق بهم لایک نشون داد و بعدشم گفت کارت درسته عسللللل [😭]
هدایت شده از داوش فندک داری؟
از خفنیش نگم براتون :))))
من همینجوری حریفمو تصور میکردم و ضربه میزدم و واقعا >>>>>
آخرش زمان اضافه داد و هرکی کار خودشو میکرد
من داشتم ضربه هارو روی هستی نمادین تمرین میکردم
هستی میگفت مربی کل زمانو داشت بهت نگا میکرد و لبخند میزد😭😭😭😭
هدایت شده از داوش فندک داری؟
یکی از بچههای کلاس اومد به مربی بگه من میتونم فلان حرکتو رو حریف انجام بدم؟
مربی : اره بابا حریف مال توعه هرکاری دوست داری بکن🤣
بچه ها یه حرکت یاد داد که اصلا : ) ) ) )
خلاصهش اینه که شکم حریف که از ضربه شل شد سرشو میگیری و محکم میکشونی پایین و با زانوت میزنی تو صورتش و فاتحه : )
بعد موقع رفتنی یکی از خانوما گفت من میرسونمتون ولی فقط تا پایانه میتونم چون خودمون برای اون یکی شهرک ایم اشکال نداره؟
مسئولمون : نه بابا اینا بعد کلاس میرن یللی تللی :))))))
رسیدیم اول رفتم خونه هستی فلشمو بگیرم سریال ریخته بود برام
بعد میخواستم اجازشو بگیرم بریم یللی تللی [😔] مجبور شدم عهدنامه امضا کنم که حواسم به هستی هست و نظارت کامل داشته باشم روش
حالا وقتی مامانش اجازه داد و رفتیم بیرون
من هر ثانیه : هستی موهاتو بده تو . شالتو بیار جلوتر . صاف راه برو . با ادب باش .
؛کاتوره
بچه ها جدی سخنگوی اکیپمون منم
هرجایی بریم چیزی بخوایم بگیریم فاطمه و هستی میکشن عقب من باید صحبت کنم
رفتیم بستنی بگیریم هستی یه لحظه زل زد به من گفت چی باید بگم؟
و من اینجوری بودم که بگو کباب میخوام