؛کاتوره
مدرسهی آبجیم کلی جشن و هدیه برای روز دانش آموز داشتن ، بعد واسه ما نصیری پشت میکروفن گفت روزتون مبا
امروز برامون جشن گرفتن جبران دیروز که هوا خوب نبود . نصیری حلال کن قضاوتت کردم .
اومدیم سر کلاس گفتیم نه بابا جشن اینا حال نداد ؛ خودمون یکیو فرستادیم بالای میز معلم وایساد آهنگ خوند هر ردیفم یه نوازنده با میز و نیمکت و بقیه هم وسط کلاس 😂😂
؛کاتوره
اومدیم سر کلاس گفتیم نه بابا جشن اینا حال نداد ؛ خودمون یکیو فرستادیم بالای میز معلم وایساد آهنگ خون
منم بلدم کِل مجلسی بکشم هر دفعه که میکشیدم بچه ها برگاشون میریخت که داش عجب قابلیتی داری🤣
صبح معاون پرورشی گفت نیمساعت آخر زنگتونو بیاید اتاق مدیریت جلسه شورا داریم
همونجا خداروشکر کردم که شورا شدن حداقل به پیچوندن کلاسام کمک میکنه🤣🤣
؛کاتوره
صبح معاون پرورشی گفت نیمساعت آخر زنگتونو بیاید اتاق مدیریت جلسه شورا داریم همونجا خداروشکر کردم ک
بعد رفتیم نشست خبری طور نشستیم همه سیس گنگ 🤣🤣
تا معاون پرورشی اومد گفتم خانم اول عکس بعد شروع جلسه!
بنده خدارو مجبور کردم از تمام زوایا عکس بگیرهشنشومشاشجش
بعد هزار تا فرم و برگه و امضا و اثر انگشت آخرش یکی از بچه ها گفت خانم دیگه امضا نمیدم اصرار نکنید :)))
حالا وسط برنامه ریزی معاون پرورشی برای کارای فرهنگی مدرسه ، یهو نصیری اومد داخل گفت به به شوراهای عزیز امسال ، انشالله که با کمک همدیگه قراره -
یه صف صبحگاه مرتب با برنامه ورزشی داشته باشیم
ما :😀😐
؛کاتوره
حالا وسط برنامه ریزی معاون پرورشی برای کارای فرهنگی مدرسه ، یهو نصیری اومد داخل گفت به به شوراهای عز
بابا زن ول کن این صبحگاه لعنتیو دیگههه_
ساعت آخر حوصلم سر رفته بود سرمو گذاشته بودم روی میز معلم گفت عسل خسته ای مگه؟
بچه ها : خانوووم منظورتون چیههه عسل جلسه شورا داشته معلومه که خستهس🤣🤣🤣🤣
از اینکه امسال آخرین سالیه که قراره این کارای دانش آموزیو تجربه کنم ناناعتم ولی :]
؛کاتوره
خانواده راهی مشهد شدن و من موندم و یه دنیا اشک ..
من چون این چند روز تنها میموندم فرستادنم خونهی دوست خانوادگی نزدیکمون
و یجوری منو مثل دختر خودشون میدونن که کلا توی اکلیل غلت میزنم
؛کاتوره
من چون این چند روز تنها میموندم فرستادنم خونهی دوست خانوادگی نزدیکمون و یجوری منو مثل دختر خودشون م
باباشون [ همه بهش میگن حاجی ] طوری هوامو داره که از شدت شیرین بودنش میخوام کلمو بکوبم به دیوار 😭😂
برای صبحونه مدرسم رفته برام شکلات صبحونه گرفته :))) کلی سفارش کرده تغذیه با خودم چیا ببرم :)) سر سفره تا همهی غذاهارو خالی نکنه تو بشقابم ولم نمیکنه :)) ظهرا زنگ میزنه به خانومش که عسل از مدرسه اومد غذاشو گرم کن بده بخوره :))
؛کاتوره
برای صبحونه مدرسم رفته برام شکلات صبحونه گرفته :))) کلی سفارش کرده تغذیه با خودم چیا ببرم :)) سر سفر
حتی خاله که میخواست بره خرید هزار بار بهش زنگ زده بچه رو چرا خونه تنها گذاشتی بنده خدا خریداشو سریع انجام داده بیاد خونه پیش من میگه حاجی بفهمه تنهات گذاشتم غوغا میکنه😭😭🥺😂