*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۴ 📜
توی راه بابا اصلا حرفی نزد،رسیدیم خونه بابا ماشینو برد پارکینک منم زودتر رفتم خونه که برم تو اتاقم
چشمم به سجاده مامان افتاد
که اون شب جمع نکرده بودم
رفتم نشستم کناره سجاده
قفل زبونم باز شد :
اینقدر بد بودم که حتی صدامو نشنیدی؟، به حال روزم نگاه نکردی ؟من که از تو چیز زیادی نخواستم!
من که قول داده بودم که دختره خوبی میشم
چرا صدامو نشنیدی
دیگه نمیخوامت
دیگه نیازی به تو ندارم
تمام زندگی من الان زیر خاکه ،دیگه هیچ نمیخوام ازت
شروع کردم به جیغ و داد کردن سجاده رو پرت کرد اونطرف تر ،تسبیح مادرمو پاره کردم
بابا شنیدن صدام خودشو رسوند داخل خونه
اومد کنارمو بغلم کرد: سارا جان اروم باش بابا
- چه جوری اروم باشم بابا
مامان دیگه نیست پیش ما
بابا عشقت الان زیر خاکه
بابا رضا اشک میریخت و چیزی نمیگفت
اینقدر تو بغلش گریه کردم که از حال رفتم
نفهمیدم چی شد که از حال رفتم و چشممو باز کردم توی اتاق بودم
نرگس جون کنارم بود،به دستم سرم زده بودن
نرگس جون: سلام سارا جان ،بهتری؟
- بابام کجاست ؟
نرگس جون : رفته مراسم ، میخواست بونه پیشت ولی ما نزاشتیم زشت میشد اگه نمیرفت ،بابا رضا هم گفت نمیخواد تو بیای مراسم ،شاید باز حالت بد بشه
یه هفته گذشت و بابا اجازه نمیداد تو هیچ مراسمی شرکت کنم حتی سر خاک هم منو نمیبرد ،میترسید حالم بد بشه ،،ولی حال خودش از من خراب تر بود ،نیمه های شب صدای گریه هاشو از تو اتاقم میشنیدم به خودم میگفتم بابا جون تو چقدر صبوری
منم توی اتاقم بودم و با عکس مامانم حرف میزدمو گریه میکردم
در طول روز نرگس جون و خاله زهرا میاومدن بهم سر میزدن
بعد یک ماه بابا اومد تو اتاقم: بابا سارا آماده شو بریم سر خاک
( من چقدر خوشحال بودم که بلاخره میتونم برم سر خاک مامان فاطمه ) سریع اماده شدم و رفتیم
رسیدیم بهشت زهرا ،دسته بابا رو گرفته بودمو همراهش میرفتیم
رسیدیم به سنگ قبر مامان پاهام سست شد نشستم کناره قبر
سرمو گذاشتم روی سنگ
سلام مامان قشنگم
ببخش که دیر اومدم پیشت
چقدر دلم برات تنگ شده بود ،چقدر زود از پیش ما رفتی
بعد کلی درد و دل و گریه همراه بابا به سمت خونه حرکت کردیم*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
ادامـــــــه. دارد......
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۵ 📜
رسیدیم خونه منم مستقیم رفتم توی اتاقم
بعد نیم ساعت بابا رضا اومد داخل
تو دستش یه نایلکس بود
نشست کنار تختم
بابا رضا: سارا جان ،خودت میدونی که مامان فاطمه هیچ وقت دوست نداشت رنگ مشکی بپوشی
از داخل نایلکس یه شال صورتی که لبه اش با مروارید کرم دور دوزی شده بود با یه مانتوی سرمه ای ،
چشمام تو چشماش بود بغض تو چشماش داغونم میکرد
بغلش کردمو فقط گریه کردم
حالم روز به روز بهتر میشد،عاطفه یکی از بهترین دوستم که از بچگی با هم بزرگ شدیم هر از گاهی میاومد خونمون با شوخی هایی که میکرد حالمو خوب میکرد ( بابای عاطفه با بابا رضا دوستای دوران جنگ بودن ،بابای عاطفه ،حاج احمد
جانباز بود،عاطفه بچه اخر خانواده بود ۳ تا داداش و یه خواهر بزرگ تر از خودش داره ،،بابا رضا بعد از جنگ عاشق مامان فاطمه میشه از همون موقع به خاطر مشکل قلبی که مامان داشت تصمیم گرفتن بچه دار نشن ولی بعد ده سال خدا منو به اونا هدیه میده )
صدای زنگ گوشیم میاومد ولی اتاقم اینقدر ریخت و پاشیده بود که نمیتونستم پیداش کنم
اخر زیر تخت پیداش کردم
عاطفه بود
- سلام عاطی خوبی؟
( صدای جیغ و خنده اش با هم قاطی شده بود)
چیشده دختر ،مثل دیونه ها چرا جیغ میکشی
عاطی: وااییی سارا قبول شدی
- خوب الان کجاش خوشحالی دارن
عاطی: دختره بی ذوق ،رشته برق قبول شدی خنگه ،مهندس خانم
( تا گفت مهندس ،یاد مامانم افتادم چقدر تو خونه صدام میکرد مهندس خانم)
عاطی: الو سارا غش کردی ؟
من این چیزا حالیم نیست دارم میام اونجا بریم بیرون ،بهم شیرینی بدی ،،بوس بای
( دختره خل اصلا نزاشت حرف بزنم )
بلند شدم و لباسی که بابا برام خریده بود و پوشیدم واقعن قشنگ بود ،خیلی بهم میاومد
یه دفعه صدای زنگ آیفون اومد ،دستشو از روش بر نمیداشت*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۶ 📜
رفتم پایین نگاه به صفحه نکردم گوشیو برداشتم: هووووییی دختره خل و دیونه ،آیفون سوخت
یه دفعه دیدم دایی حسین اومد جلو تر: دسته شما درد نکنه الان ما خل و دیونه هم شدیم پس
- واییی خدا مرگم بده شمایین
( گوشی و گذاشتم سر جاش رفتم دم در درو باز کردم،از خجالت سرخ شده بودم ،نرگس جونم همراه دایی حسین بود)
- سلام
دایی حسین : علیک سلام
نرگس جون اومد بغلم کرد: سلام عزیزم خوبی
- مرسی، ببخشید من فک کردم عاطفه اس
دایی حسین ( اومد جلو و دماغمو کشید) : اره منم باور کردم
نرگس جون: ععع حسین اقا ،اذیتش نکن ،اینجور که تو دستتو از رو زنگ بر نداشتی حاجی هم بود همینو میگفت
- چرا نمیاین داخل ؟
دایی حسین: قربون دستت ،باید برگردیم کرج ،تا الانم قاچاقی مرخصی بودم
نرگس جون: سارا جان اومدیم که بهت بگیم همراه ما بیا بریم خونه ما
- خیلی ممنون،نمیتونم بیام ،بابا تنهاست
دایی حسین ( بغلم کرد) :قربون اون دلت برم من،هر موقع دوست داشتی بیای بگو بیام دنبالت
- باشه چشم
نرگس جون هم بغلم کرد خدا حافظی کرد ،و آروم زیر گوشمم گفت :داری دختر عمه میشی
از خوشحالی اشک تو چشمم جمع شده بود ،آخه بعد ۱۳ سال بچه دار شده
- الهیی قربونتون برم ،مبارکتون باشه
سرمو داخل ماشین کردم و به دایی حسین گفتم : دایی جون یه شیرینی بدهکاری به مناااا
دایی حسین: به روی چششششم یه سارا که بیشتر نداریم
دایی حسین اینا که رفتن،منم رفتم داخل که درو ببندم دیدم یکی داره بوق میزنه
درو یه کم باز کردم از لای در نگاه کردم عاطفه اس
رفتم بیرون و نگاهش کردم
- عاطی تویی؟
عاطی: نه عممه
- ماشینو از کی گرفتی؟
عاطی: از شاهزاده رویاهام
- عع چه خوب یه شاهزاده واسه ما هم پیدا کن پس
عاطی: نه خیر تو اخلاقت گنده هر کسی نمیاد سمتت
- بی مزه ،بگو از کی گرفتی
عاطی: حاج بابا گرفتم ،گفتم میخوام دختر دوستشو ببرم هوا خوری یه بادی به اون کله بی مغزش بخوره ،سویچو دودستی تقدیمم کرد
بپر بالا بریم
- صبر کن برم کیفمو بردارم میام*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
ادامـــــــه. دارد......
*🍀﷽🍀
رمـان #نــگـــــاهخـــــــــــدا 👀🕋
#پارت۷ 📜
شامو که خوردم رفتم تو اتاقم ،گلو گذاشتم روزی کنار عکس مامان
رو تختم دراز کشیدم
گوشیم زنگ خورد شماره خونه مادر جون بود
- سلام مادر جون خوبین؟
مادر جون: سلام عزیز دل مادر تو خوبی؟
- خیلی ممنون آقاجون خوبه؟
مادر جون: خوبه ،ولی همش بهونه تو رو میگیره ،چرا نمیای یه سری به ما بزنی ؟
- الهی قربونتون برم ، چشم فردا حتمن میام
مادر جون: الهی فدات شم باشه منتظرت هستیم
اینقدر خسته بودم که بعد خداحافظی از مادر جون رفتم تو کما
صبح نزدیکای ساعت ۱۰ بیدار شدم رفتم دوش گرفتم
لباسامو پوشیدم رفتم سمت خونه مادر جون
زنگ در و زدم ،در که باز شد کل خاطراتم مرور شد
مادرم چقدر عاشق این خونه بود ،یه حوض وسط حیاط دور تا دورش گل و گلدونای قشنگ ، اطراف خونه هم پر از درخت
ده دقیقه ای به حیاط خیره شدم که با صدای مادر جون به خودمم اومدم
رفتم داخل خونه مادر جونو بغل کردم و صورتشو بوسیدم
- سلام مادر جون خوبین؟
مادر جون: سلام به روی ماهت ،خیلی خوش اومدی
- آقا جون کجاست ؟
مادر جون :بالا تو اتاقشه!
- پس من میرم پیش اقاجون
مادر جون:برو مادر ببینه تو رو خوشحال میشه
رفتم سمت اتاق آقاجون ،از لای در نگاهش میکردم و خیره شده به عکس مامان و گریه میکنه ( مامانمو اقا جون خیلی به هم وابسته بودن جونشون واسه هم در میرفت،تو فامیل همه میدونستن مامانم چقدر بابایی)
- سلام اقا جون
آقاجون : سلام سارای من
رفتم کنارش نشستم و سرمو گذاشتم روی پاهاش
اقاجونم دست میکشید رو موهامو میبوسید سرمو
( هر موقع حالم بد بود تنها جایی که ارومم میکرد پاهای اقا جونو ،دست کشیدن به موهام بود)
- آقا جون خیلی دلم براتون تنگ شده بود، شرمنده که دیر اومدم
آقا جون : اشکال نداره بابا ،تو هم حالت از ما بهتر نبود
شنیدم دانشگاه قبول شدی؟
سرمو بلند کردمو نگاهش کردم
شما از کجا خبر دارین ؟
آقا جون: دیروز حاج رضا زنگزد گفت ،بابا خیلی مبارکت باشه،موفق باشی
- الهی قربونتون برم من
صدای مادر جون اومد: اکه صحبتاتون تمام شده بیاین ناهار اماده است
بوی قرمه سبزی کل خونه رو پیچیده بود ،منم عاشق قرمه سبزی بودم
ناهارمونو که خوردیم ،سفره رو جمع کردم ،ظرفا رو شستم ،اومدم کنار آقا جون تو پذیرایی نشستم
،مادر جون از روی طاقچه یه چیزه کادو شده رو آورد
مادر جون: سارا جان این کادوی دانشگاهته امید وارم دوستش داشته باشی
کادو رو گرفتم بازش کردم چادر مشکی بود ،( من موقعی میخواستم چادر بزارم که مادرم سلامتیشو به دست بیاره ،وقتی خدا سر قولش نبود من چرا باشم)
- لبخند زدمو : دستتون درد نکنه خیلی زحمت کشیدین
آقا جونم دست کرد تو جیبش ،یه سکه آورد بیرون : بیا عزیزم ،اینم کادوی من
پریدم تو بغلش و محکم بوسیدمش : من عاشقتونم دستتون درد نکنه
بعد نیم ساعت آقا جون رفت اتاقش یه کم استراحت کنه
مادر جون : سارا مادر ،میخوام یه چیزی بهت بگم که گفتنش برام خیلی سخته
- نمیدونستم چی میخواد بگه ،ولی دلم آشوب بود
مادر جون: حاج رضا که پدر و مادرش فوت شده ،تو دار دنیا یه برادر داره و بس
الان وظیفه ماست که این حرف و بزنیم
- چی شده مادر جون ،چرا اینجوری صحبت میکنین
مادر جون: هر مردی نیاز به همدم داره ، درسته که تو هستی کناره بابا ولی هیچ کس نمیتونه جای همسرو براش پر کنه
( اشک تو چشمام پر شد،دو ماه نگذشته چرا این حرف و میزنن )
- مادر جون چه طور راضی شدین این حرف و بزنین ،مگه مامان فاطمه دختر شما نبود ،چه طور میخواین خودتون با دستای خودتون واسه دامادتون زن بگیرین*
✍🏻فــــاطـــــمــه.ب
ادامـــــــه. دارد......
https://eitaa.com/joinchat/150339772Cadb6d5a415
رفقا...
این کانال ادمین لازم داره...!
هر کی میخواد،به این آیدی پیام بده
اجرکم عندالله!🖤
برداشتن آرم الله پرچم ایران توسط صفحه رسمی آمریکا
@DMkaSA_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معترضی که پس از فوت زنده شد😭😂
@DMkaSA_313
چادر مادر من فاطمه، حرمت دارد…
نه فقط شبه عبایی مشکیست
که سرت بندازی
و خیالت راحت
که شدی چادری و محجوبه!
@DMkaSA_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَِلَِےَِ تَِوَِ בَِاَِـَِבَِےَِ رَِاَِهَِمَِ❤️
@DMkaSA_313
شروع تبادلات پر جذب یاس💜🌿
ادمین تبادل کانال تون میشم:)🍓✨
آمار تون +⁶⁰🍶💗
آیدیـم جهت شرکت در تبادلات:
@CUKWHK
اطلاعات و شرایط تبادلات 👇🏻🐟💙
https://eitaa.com/joinchat/166920416Cc502712b28
ᴍᴀʜᴅɪʏᴀ:
🧡☁️◌⊰.𝐰𝐚ιтι𝐧𝐠 ғ𝐨𝐫 𝐩𝐞𝐚𝐜𝐞
«پر از چالش های خفن رو با ما تجربه کن» 🌸🗝
╭┈┈┈⋆┈┈
⋆ 𝐒𝐓:|•EIi•|🔖🍒
⋆ 𝐎𝐮𝐫𝐜𝐡𝐚𝐧𝐧𝐞𝐥: @isbqzmo🍔💕
⋆ 𝐂𝐑: 1401/8/17•|👧🏻🌱
╰┈┈┈┈┈┈┈┈┈─────────
جایزه هامونه کیوتم↭‹🍭💛›
پرداخت تم شارژ و...... ‹🐾🧃›
𝟎 ✈️ 𝟏𝟎𝟎⿻..!
بزن رو پیوستن کیوتم🛁🌸
رفیق!
تو دعوت شده ی عمه زینبی:)🚶🏻♀💔
https://eitaa.com/joinchat/1006502112C09e63de1e0
دلت میاد دعوتشو رد کنی:)
●دعای جذب روزی و کثرت دولت🌸👑
●دعای دستیابی به حاجات دنیوی و اخروی🌹
●دعاهای مجرب و قرآنی برای بهبودی امراض🌼
👈دعای بخت گشایی
👈دعای افزایش روزی
👈دعای ثروتمند شدن
👈ختومات مجرب حاجت روایی
و...
وارد کانال دعا خانه شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/928448720Cc5cea22c1a
پــࢪۆف قــشــنــگ مـے خواے ولـے ندارے 🤯🌾.↭.
ݩـــڱـࢪان نـبـاش اٻـن کــانــــاݪ کــݪے پــࢪۆف ۆ ۆالپـیــپـر ھاے قشنــڱـ دارھ پــࢪۆف 📕⃟🎒¦⇢
پـࢪۆف دخـــٺـࢪانـھـ
https://eitaa.com/joinchat/2762735790Cdf09d7473c .
🌸📜.↭.
پـࢪۆف پـــســࢪۆنــھ
https://eitaa.com/joinchat/2762735790Cdf09d7473c
👐🏻🤖.↭.
پــࢪۆف طــبـٻـ؏ٺ ! .
https://eitaa.com/joinchat/2762735790Cdf09d7473c
🌿💚.↭.
پــࢪۆف مــذهــبــے
https://eitaa.com/joinchat/2762735790Cdf09d7473c.
🧕🏻🥢.↭.
https://eitaa.com/joinchat/2762735790Cdf09d7473c
پــࢪۆف ݩظإݥے
👩🏻🌾🍧.↭.
https://eitaa.com/joinchat/2762735790Cdf09d7473c.
زۆد باشـٻد هــمــھ ؏ضــۆ شــٻـد🌸📜.↭.
﷽
دنبال یه کانال گاندویی ک داخلش پست های
گاندویی
طنز گاندویی
پروف گاندو
کلیپ از گاندو
سکانس های گاندو
عکس و کلیپ از بازیگرای گاندو
پروف
کلیپ مذهبی و ... میگردی ولی پیدا نمی کنی؟
این که غصه نداره یه کانال تو ایتا هست ک همه ی اینارو می ذاره.تازه اگر اعضا برن بالاتر یه رمان جذاب گاندویی هم میذارن🌚🙈
پس عجله کن و عضو شو😉👇🏻
@gandoyeeha
فقط ورود آقایان ممنوع و حرام است❌
کامݪترینکانال ایتا📿!
پستاۍمذهبیمیخواۍ؟!🌿😄
https://eitaa.com/joinchat/1762787545C328243bf1a
پستاۍانگیزشۍ؟!🎈💚
https://eitaa.com/joinchat/1762787545C328243bf1a
پروفایݪامامزمانۍ؟!🔏🌱
https://eitaa.com/joinchat/1762787545C328243bf1a
استورۍمذهبی؟!🕶🎞
https://eitaa.com/joinchat/1762787545C328243bf1a
بزنروپیوستن🖋🍃!
#ڪپی؟!آزاااد
من همون دختریم که
حتی اگه ببازم جوری رفتار میکنم به بردت شک کنی ˇˇ💚
منبع پست هـاے حـاݪ خـۅب ڪن😎
https://eitaa.com/joinchat/2407399611C9c07a00221
پاتـۅق دخـتراے هدفـدار👩🏻🎓
https://eitaa.com/joinchat/2407399611C9c07a00221
بیـو گرافـے هـاش مـنو ڪشتـہ😻
https://eitaa.com/joinchat/2407399611C9c07a00221
پسـٺ هاے انگیزشے ڪہ دوسـٺ دارےاینجاسـٺ🤤
https://eitaa.com/joinchat/2407399611C9c07a00221
یہ چنل #رنگۍرنگۍ و قشنگ🌧🍭!
وایبش خیلۍ #خوبھ💛🕶𓏲𓏲
منبـ؏ #ایـھ هاۍ ناز #دخترونہاس☝️🏼🧡᭕
⁵⁰⁰ تا عضو ثابٺ دارھ💜⛲️✌️🏼༄
𖥸╏ https://eitaa.com/joinchat/2031091899C5e9190b94f ╏𖥸
موج هاۍ #رنگۍ و پادڪسٺ هاۍ قشنگش و #ایدھ هاۍ دخملونہ جاذابشہ ڪه عاشق ڪانالش شدم🌪🍒╻╹
مـدیرش واقعـا خوش سلیقـست🍬🥛╿
#رگـبارۍۍۍجویݩبدھ💆🏼♀🍦!