[ زی طلبگی ]
📙معرفی کتاب👇
📝تعلیم و تعلّم، نیازمند حوصله نه بهانه برای تعطیلی
آیت الله اشتهاردی رحمه الله: «نکته ای که از داستان حضرت موسی و حضرت خضر علیهماالسلام می توان آموخت، این است که انسان، برای تعلیم و تعلم حوصله داشته باشد. اگر استاد از او عصبانی شد قهر نکند. فاضل دربندی صاحب اسرارالشهاده، جامع معقول و منقول بود، وقتی درس می خواند، بر استادش زیاد اشکال می کرد تا جایی که استاد به او می گوید: از این به بعد راضی نیستم در درس من شرکت کنی و او را از کلاس بیرون می کند مرحوم فاضل روز بعد پشت پنجره می ایستد و از آنجا درس را دنبال می کند این گونه درس خواندن ها برای فهمیدن است. نه این که هر روز به بهانه مختلف حلقه درس را قطع کند. درس خواندن و درس دادن، آداب و شرایط دارد.»
📚 @ketab_Et
⊰•🌲•⊱
.
🕊「کتاب بیست هفت روز یک لبخند」🕊
زندگینامہ شهید بابڪ نوࢪی
قسمت شانزدهم...シ︎
بعد از فوت پدر، برادر هایش که دایی های بابک میشوند به کمک پدرشان در رشت، مغازه پارچه فروشی باز کرده بودند، مادر و خواهر های خود را به رشت میبرند تا دیکر نکران تنها ماندن انها نباشند. دختری که تا چند روز پیش با صدای جیرجیرک ها و زوزه ی دور شغال ها به خواب میرفته و روزش با شنیدن اواز بلبل های جنگلی اغاز میشدهو چشم انداز صبگاهی اش سرسبزیو به بار نشستن درختان پر میوه بود، یک دفعه روز و شبش، غرق صدای ترمز و بوق ماشین ها شده است.
رفیقه خانم(مادر بابک) همراه مادر و خواهرش، رقیه که دوسالی از او کوچک تر است، در طبقه ی اول ساختمان سه طبقه ی برادرش ساکن میشود. دو خواهر، همیشه توی خانه، کنار و کمک دست مادرشان بوده اند.
یک روز برادر بزرگ تر می آید و میگوید(برای رفیقه خواستگار میخواد بیاد) مادر میپرسد کی پسر میگوید(پسر عموی عماد.) عماد، شوهرِ خواهر بزرگ شان است. رفیقه، هیچ وقت پسر عموی عماد را ندیده بود. همه داماد و خانواده اش را میشناسند جز عروس رفیقه خانم.
نظر خانواده، موافق است. داماد پاسدار است، و روز از جبهه می آید. رفیقه، مراسم را چندان بع یادش نمی آید. فقط پایه سفره ی عقد، وقتی قند روی سرش می سابیده اند، از گوشه ی چشم داماد را نگاه کرده.
خانواده داماد، یک اتاق خانه شان را در اختیار عروس و پسرشان میگذارند. داماد یک هفته بعد بر میگردد به جبهه
حالا رفیقه.......
📚 @ketab_Et
[ وقتی بابا رئیس بود ]
📙معرفی کتاب👇
«وقتی بابا رئیس بود» زندگی داستانی رئیس ساده زیست و پرتلاش آموزش و پرورش قم، شهید علی بیطرفان است. این کتاب با نثری روان و زبانی شیرین از زبان فرزند شهید به معرفی شهید میپردازد. در این کتاب مهدی فرزند شهید علی بیطرفان خاطراتش از پدر را روایت میکند. «وقتی بابا رئیس بود» مناسب سن نوجوان و به قلم تقی شجاعی نوشته شده است.
برشی از ✂️کتاب
بابا تریف میکند بعد از آنکه معلم شده، آقای اسماعیلی که الان رئیس باباست و سید است و با آخوندها دوست است و هرازگاهی میرود برایشان رُوزه میخواند، معلمها را جمع میکرده در خانه خودش و وقتی ساواک پرسیده چکار میکنید، میگفته که: «ما داریم درباره مشکلات دانشآموزان و مدرسه حرف میزنیم». آقای قرائتی را هم که یک آخوند است و بلد است خوب حرف بزند، صدا میکرده بیاید خانهاش تا به معلمها درس اخلاق بدهد. آقای قرائتی بدون تختهسیاه نمیتوانسته حرف بزند و به معلمها میگفته: «شما چطور معلم هستید که در خانهتان تختهسیاه ندارید؟ من که آخوندم در خانهام سهتا تختهسیاه دارم».
📚 @ketab_Et
[ ریسمان محبت ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب «ریسمان محبت»، سیری در حقیقت «صلوات» که در پنج فصل «معنای صلوات»، «ظرافتهای ذکر صلوات»، «حقیقت صلوات»، «وابستگی امت به نفس پیامبر اکرم»، و «آثار صلوات» به زیور طبع آراسته شده، حقیقتِ ذکرِ شریف صلوات و فلسفه تأثیرگذاری آن در نورانیت نفس انسان مورد بررسی و مداقه قرار گرفته و به سؤالاتی پیرامون این ذکر شریف، پاسخ داده شده است.
📚 @ketab_Et
[ محرمانه های زنانه ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب محرمانه های زنانه به قلم سیدعلیرضا تراشیون است که در این کتاب تلاش کرده است که چهل نکته از رازهای زندگی زن موفق، را با بهره گیری از آیات و روایات، بیان کند.
یکی از دغدغههای همیشگی و مهم در زندگی خانوادگی این است که گاهی زن و مرد جایگاه خود را فراموش میکنند؛ بدین معنا که برخی زنان در جایگاه زن، و گروهی از مردان در جایگاه مرد، در خانه به ایفای نقش نمیپردازند. سبک زندگی امیرالمومنین(ع) و فاطمه زهرا(س) نشان میدهد که زهرای مرضیه(س) در زندگیشان در جایگاه یک بانوی خانه و امیرالمومنین(ع) در جایگاه یک مرد و شوهر قرار داشتند؛ در حالی که امروزه بسیاری از زنان، به جای اینکه زن باشند و نقش زنانگی و همسری خود را به خوبی ایفا کنند، دچار تناقض رفتاری شده و مثلاً برای شوهر خود نقش مادر را ایفا میکنند؛ در واقع نسبت به شأن و جایگاه خود آگاهی کافی ندارند.
📚 @ketab_Et
202030_654386628.pdf
1.1M
📚 عنوان کتاب : عظمت خود را دریابید
✍️نویسنده: وین دایر
📝 مترجم : محمدرضا آل یاسین
📖موضوع : روانشناسی
📄تعداد صفحات : 75 صفحه
📚 @ketab_Et
[ موعود ]
📗 معرفی کوتاه کتاب👇
ماحصل تلاش مولفی که به گفته خود سالها در میان اهل تسنن زندگی کرده و تجربههای خود را در نگارش کتاب به کار بسته است و در تلاش است تا تحولات قبل از ظهور را به صورت ریشهای و با توجه به مستنداتی از کتب اهلتسنن و تشیع برسی نماید. این اثر در شش بخش به تحولات قبل از ظهور پرداخته است.
📖 قطعهی✂️ کوتاه کتاب
امروز مسیر تاریخ، مسیر ظلم است؛ مسیر سلطهگری و سلطهپذیری است؛ یک عده در دنیا سلطهگرند، یک عده در دنیا سلطهپذیرند. اگر حرف شما ملت ایران پیش رفت؛ اگر شما توانستید پیروز شوید [و] به آن نقطهی موعود برسید، آنوقت مسیر تاریخ عوض خواهد شد؛ زمینهی ظهور ولیامر و ولیعصر(عج) آماده خواهد شد؛ دنیا وارد یک مرحلهی جدیدی خواهد شد. این بسته به عزم امروز من و شماست، این بسته به معرفت امروز من و شماست. (امام خامنهای حفظهالله)
📚 @ketab_Et
[ لوطی و آتش ]
بریده ای✂️ از کتاب
نمیدانی چه سرنوشتی در انتظارت است. به خانهای کوچک و کلنگی میرسی. درِ چوبیاش باز است و سر در را چراغانی کردهاند. امروز سالروز تولد امام حسین (ع) است. تو انتظار داری صدای جشن و سرور بشنوی، اما از خانه صدای ناله میآید. صدای نالهٔ زنی جوان! کالسکهای از راه میرسد. مردِ جوان همسرش را به طرف کالسکه میآورد تا زود به مریضخانه برساند. حالا تو آن همه ترس را فراموش کردهای. چرا که فکر میکنی به زودی ترس بزرگتری به سراغت خواهد آمد، اما صدای اذان میآید. ناگهان دریچهٔ سخاوت آسمان گشوده میشود، رعدی میآید و برقی و... باران!
فرش سفید خیابان به زلالی اشک جاری میشود در جویها. آنگاه صدای ونگ نوزاد با رعد در هم میآمیزد و تو تازه میفهمی وقتی بیم و امید به هم بیامیزد، چه پدیدهٔ زیبایی رخ مینماید!
تو تازه میفهمی در این کوچه میخواهند درسی به تو بدهند به نام بشارت و انذار...
#شهید_حسن_باقری 🕊🌱
📚 @ketab_Et
یک بغض و هزاران مشت
📗 معرفی کوتاه کتاب👇
این کتاب که تحقیق آن توسط جمعی از محققان تاریخ شفاهی در شهرهای مختلف صورت گرفته و تدوین آن برعهده علیرضا اشرفی نسب بوده است، در ۱۲۰ صفحه، شمارگان هزار و ۲۰۰ نسخه و قیمت ۳۰ هزار تومان توسط انتشارات «راه یار» به چاپ رسیده است و علاقهمندان میتوانند این کتاب را علاوه بر کتابفروشیها، از اینجا تهیه کنند.
📝 برشی ✂️از کتاب
«نه جنگ و جبهه را دیده بودند و نه علاقهای به آن داشتند. حجاب هم که بیشتر برایشان شوخی بود. زمانی که رفتم سوریه، تیکه انداختند که چندگرفتی رفتی؟» یا «چرا با آمریکا درمیافتین و چرا همهش حرف از جنگ میزنین؟» حالا بعد از شهادت سردار زنگ میزدند و گریه میکردند که «چرا کاری نمیکنین؟ چرا موشک نمیزنین؟ مگه خون حاج قاسم الکیه؟»
📚 @ketab_Et