✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔸 حضرت ابوالفضل علیهالسلام نیز با آن فداکاریهایش[١] میخواست به آنان بفهماند که محبت خدا و محبت دوستان خدا چیز دیگری است که تحمل هرگونه دشواری و ناگواری و سختی در راه رسیدن به آن، سهل و آسان و شیرین است.
📚 رحمت واسعه، ویراست سوم، ص٧۶
🔻 پینوشت:
[1]. امام سجاد علیهالسلام در بیان فداکاریها و مقامات عمویش، حضرت عباس علیهالسلام، به عبیداللهبنعباس فرمود: «خدا عباس علیهالسلام را رحمت کند، ایثار کرد و بلا دید و جانش را فدای برادرش کرد تا دستانش قطع شد و خدای عزوجل در عوض دستانش، دو بال، مانند جعفربنابیطالب علیهمالسلام، به او داد که با فرشتگان در بهشت پرواز میکند و عباس نزد خدای تبارکوتعالی مقامی دارد که روز قیامت همۀ شهدا به آن غبطه میخورند»؛
امالی صدوق، ص462.
📚 @ketab_Et
🌾#رمان_واقعی_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #بیست_و_نهم
اصلا نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد …
علی کار خودش رو کرد .. اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهن دیگران، چیزی در نمی اومد …
با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد … حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد … قبل از من با زینب حرف می زدن…
بالاخره من بزرگش نکرده بودم …
وقتی هفده سالش شد … خیلی ترسیدم … یاد خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد …
می ترسیدم بیاد سراغ زینب … اما ازش خبری نشد…
دیپلمش رو با معدل بیست گرفت …
و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد …☺️👌
توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود …
پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود …
هر جا پا می گذاشت…
از زمین و زمان براش خواستگار میومد …
خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرت تمام دخترهای اطراف بود …
مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جواب رد داد … دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید …
اما باز هم پدرم چیزی نمی گفت … اصلا باورم نمی شد …😇
گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن …
زینب، مدیریت پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود …
سال 75، 76 … تب خروج دانشجوها و فرار مغزها شایع شده بود …
همون سال ها بود که توی آزمون تخصص شرکت کرد… و نتیجه اش …
زینب رو در کانون توجه سفارت کشورهای مختلف قرار داد …
مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران … پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید …
هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری … پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد …
ولی زینب … محکم ایستاد … به هیچ عنوان قصد خروج از ایران رو نداشت …😊✋
اما خواست خدا … در مسیر دیگه ای رقم خورده بود … چیزی که هرگز گمان نمی کردیم …👌
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
📚 @ketab_Et
[ راهیان علقمه ]
📙 معرفی کتاب👇
✳️ از کتابهایی که با موضوع ماه محرم بسیار تاثیر گذار است، کتاب «راهیان علقمه» است.
این کتاب در سال قبل، با قطع پالتویی و طرح جلدی زیبا، برگرفته از مناره حرم منتشر شد.
📙در این کتاب ماجرای چهل شهیدی که عاشق قمر بنی هاشم علیه السلام بودند همراه با تصاویر شهدا به زیبایی مطرح شد و در طلیعه هر داستان، یک حکایت تاریخی از کرامات آقا اباالفضل بیان شده است.
✅ در یکی از قسمتها ✂️می خوانیم
«مرحوم حاج آقا الطافی از عرفای بزرگی بود که در همدان مشغول لحاف دوزی بود. پسری داشت که عاشق قمر بنی هاشم بود.
پسرش در سال ۱۳۶۵ به شهادت رسید. در حالی که لحظه شهادت، چند بار نام زیبای «یا اباالفضل» را زمزمه کرد...
✅ایشان میگفت: پسرم را در عالم رویا دیدم و علت بردن نام آقا در لحظه شهادت را سوال کردم. پسرم گفت: من طبق علاقه ای که در دنیا داشتم، آقایم را صدا کردم. اما بار دیگر وقتی مولا را صدا کردم که دیدم ایشان بالای سرم هستند و سرم را به دامن گرفتند.
💐عجب لذتی دارد، شهادت در آغوش مولا...».
📚 @ketab_Et
شهادت نامه امام حسین علیه السلام
📙معرفی کتاب👇
✍️ دراین کتاب تلاش شده تا زوایای مختلف زندگانی امام حسین علیه السلام به تفصیل مورد بررسی و پژوهش قرار گیرد.
✍️ امام حسين عليه السلام در ميان شيعيان و عموم مسلمانان و حتى ديگر جوامع، بيشتر با حادثه عاشورا كه درخشان ترين بخش زندگى ايشان است شناخته شده است. با توجه به حساسيت و بزرگى حادثه عاشورا، ايجاب كرد كه نسبت به آن مقطع، بررسى علمى و پژوهشی جامع انجام گيرد تا بتواند تاريخ زندگى نورانى و افتخارآميز حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام و بويژه حماسه كربلا را هر چه كاملتر، دقيقتر و با شيوه هاى علمى به خوانندگان گرامی منتقل نمايد.
✍️ کتاب حاضر تالیف آیت الله محمدی ری شهری و با همکاری جمعی از پژوهشگران در دو جلد و در 8 بخش تدوین شده است.
▫️بخش اول:مهمترین مباحث مربوط به حماسه عاشورا
▫️ بخش دوم:زندگی خانوادگی امام حسین علیه السلام
▫️ بخش سوم:پیشگویی درباره شهادت امام حسین علیه السلام
▫️ بخش چهارم:از خروج امام حسین علیه السلام از مدینه تا ورود ایشان به کربلا
▫️ بخش پنجم:از رسیدن امام حسین علیه السلام به کربلا تا شهادت ایشان
▫️ بخش ششم:پس از شهادت
▫️ بخش هفتم:بازتاب شهادت امام حسین علیه السلام و فرجام کسانی که در کشتن امام عیه السلام و یارانش نقش داشتند
▫️ بخش هشتم:عزاداری و گریه برای امام حسین علیه السلام
📚 @ketab_Et
✨﷽✨
🏴گریه بر امام حسین علیه السلام
✍امام زمان در زیارت ناحیه مقدسه درباره عاشورا و امام حسین میفرمایند: اگر روزگار مرا به تاخير انداخت و از ياري تو (در روز عاشورا) باز داشت، هر آينه من صبح و شام بر تو ندبه (گریه) ميکنم و به جاي قطرات اشک، بر تو خون گريه ميکنم
امام صادق میفرمایند: هیچ گریه کننده ای بر او (امام حسین) نَگِریَد مگر آنکه فاطمه(س) را صِله کرده و حقّ ما (اهل بیت) را ادا نموده.
📚 کتاب کامل الزیارات، 81، باب 26
💥پس هرگاه مومن در مصیبت امام حسین بگرید، حقّ امامی که بعد از آنحضرت باقی مانده را در آن فاجعه ادا کرده چون این کار موافقت نمودن با امام و تَسلّی دل اوست.
📚 @ketab_Et
آذرخشی دیگر از آسمان کربلا
📙معرفی کتاب👇
🔹مطالب این كتاب حاصل نگارش دوازده جلسه سخنرانى حضرت استاد میباشد که به قرار ذیل است👇
🔸در جلسات اول و دوم با عنوان «شبهاتى پیرامون عاشورا و بزرگداشت آن» استاد به این شبهات پاسخ می گویند.
🔹در جلسات سوم، چهارم، پنجم و ششم، استاد درباره زمینههاى قیام عاشورا بحث كردهاند.
🔸در جلسات هفتم و هشتم از هدف قیام عاشورا سخن گفتهاند.
🔹در جلسات نهم و دهم، بحث پایانى جلسه هشتم، یعنى امر به معروف و نهى از منكر، ادامه مى یابد و مباحثى مانند گستره امر به معروف و نهى از منكر به صورت عام و خاص، گستره معناى جهاد، مصادیق امر به معروف و نهى از منكر به معناى عام (تعلیم جاهل، تذكر و موعظه، برخورد اجتماعى با توطئه ها، مقابله با تهاجم فرهنگى و جهاد در راه خدا) مطرح مىگردد.
🔸در جلسه یازدهم بحث در زمینه «وظیفه حكومت و مردم در شرایط حاضر» است.
🔹در جلسه دوازدهم، باز هم موضوع امر به معروف و نهى از منكر در قرآن، بررسى مى شود.👈 در این زمینه موضوعاتی همچون معناى اصطلاحى امر به معروف و نهى از منكر، مراتب امر به معروف و نهى از منكر، احساس مسئولیت در قبال دیگران و دلیل تعبیر منافقان در مقابل مؤمنان در زبان قرآن كریم، مطرح مى شود.
📚 @ketab_Et
🌾 #رمان_واقعی_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #سیام
💤علی اومد به خوابم …
بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین …
– ازت درخواستی دارم … می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته … به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه… تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی …
با صدای زنگ⏰ ساعت از خواب پریدم …
خیلی جا خورده بودم…و فراموشش کردم … فکر کردم یه خواب همین طوریه …پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود …
چند شب گذشت …
💤علی دوباره اومد … اما این بار خیلی
ناراحت…😒
– هانیه جان … چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ … به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه …
خیلی دلم سوخت …
– اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو … من نمی تونم …زینب بوی تو رو میده … نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم… برام سخته …با حالت عجیبی بهم نگاه کرد …
– هانیه جان … باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره …اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای … راضی به رضای خدا باش …
گریه ام گرفت … ازش قول محکم گرفتم … هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم …
دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود …همه این سال ها دلتنگی و سختی رو… بودن با زینب برام آسون کرده بود …
حدود ساعت یازده🕚 از بیمارستان برگشت … رفتم دم در استقبالش …
– سلام دختر گلم … خسته نباشی …با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم …😃
– دیگه از خستگی گذشته … چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم … یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم …
رفتم براش شربت بیارم …
یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد…
– مامان گلم … چرا اینقدر گرفته است؟ …
ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم …
یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم … همه چیزش عین علی بود …
– از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ …
خندید …😃
– تا نگی چی شده ولت نمی کنم …
بغض گلوم رو گرفت …😢
– زینب … سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟…
دست هاش شل شد و من رو ول کرد …😧
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
📚 @ketab_Et
[ تشنه لبان ]
📗 معرفی کوتاه کتاب👇
کتاب حاضر در واقع از کتابهای «مقتل» به شمار می رود که در آن وقایع کربلا و حماسه آفرینان عاشورا با ذکر نام و شیوه شهادت و شرح مطالب بیان شده است. هم چنین شعرهایی با بیت هایی متناسب با مطلب از شاعران مختلف چون حافظ انتخاب که در کتاب آمده است.
📖 قطعهی✂️ کوتاه کتاب
افق آرام آرام رنگ می بازد از سیاهی به سپیدی و نیلوفر نور است که جان گرفته و بر اندام تیره شب می پیچد بینالطلوعین است دل در سینه خورشید نیست. دل ندارد دلهره دارد امروز. دل نگران است و دل¬زده می نالد: ” الیس الصبح بقریب؟ صبح، نزدیک نیست؟ آری این جا کربلاست. کرب و بلا وادی رنج و اندوه، نینواست. اینجا بیابانی خشک و غریب و غم زده است. و تا چشم کار می¬کند، رمل است و ریگ و خار مغیلان؛ و آسمانی صاف و نرمه بادی گرم از تَف خورشید. ازاین سو، بوی گلاب آید و از آن سوی دشت، بوی چرکاب. در این سو خیمه¬هایی است تنگاتنگ هم، ریسمان در ریسمان و گره در گره، پشت داده به خندقی هلال...
📚 @ketab_Et
امام حسین و عاشورا در شعر فارسی
📙معرفی کتاب 👇
متون ادبی، به ویژه شعر شاعران هرگز از نام و یاد پیشوای شهیدان بی بهره نبوده و این یادکرد هنرمندانه، همیشه بخشی از آثار مکتوب و ماندگار را به خود اختصاص داده و صفحات درخشان و فراوانی را برای ما در تاریخ ادبیات به یادگار گذاشته است.
محمد صحتی سردرودی، «امام حسین علیه السلام و عاشورا در شعر فارسی» را در سال 1390 نگاشته است و در مقدمه خود آورده است:«در این کتاب با دیدی تحریف شناسانه به گزینش آثار و اشعار پرداخته شده و از زبان حال هایی که مفهوم آنها با زبان قال های امام حسین علیه السلامو یارانش در تضاد بود و یا حاوی اخبار ساختگی و تحریف های شناخته شده بود، به شدت روی برتافته شده است.»
این کتاب که در دو جلد نوشته شده است، دارای یک مقدمه و دوازده فصل و یک خاتمه است. به این ترتیب که نخست در مقدمه، تاریخ و تطور مرثیه سرایی در شعر ارسی از قرن چهارم تا نیمه نخست قرن دهم، نشان داده شده است که شامل بیست شاعر از کسایی مروزی تا فهمی استرآبادی است و سپس متن کتاب به ترتیب تاریخ و زندگانی امام حسین و فاجعه عاشورا و پیامدهای آن تالیف گردیده است.
📚 @ketab_Et
* #امام_حسین
🔺حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری:
🔻از معجزاتي كه ما بايد به آن توجه كنيم دعای حضرت اباعبدالله (عليه السلام) در گودال قتلگاه است. ایشان يك دعايي دارند که حدود چهار خط است.
🔸لحظه هاي آخري كه حضرت اباعبدالله (عليه السلام) در گودي قتلگاه افتاده بودند، اين مناجات را كردند و اين معجزه است. اين رقم الفاظ و اين رقم معاني بلند در آن حال واقعا معجزه است. در آن حال، اين طور ارتباط با خداي متعال برقراركردن و اين كلمات زيبا را گفتن واقعا عجیب است:
🔹« اللهُمَّ أنتَ مُتَعالي المكانِ، عظيمُ الجبروتِ، شديدُ المِحال غنيٌّ عَنِ الخلائقِ، عريضُ الكِبْرياءِ، قادرٌ علَى مَا تشاءُ، قريبُ الرَّحمةِ، صادِقُ الوَعْدِ، سَابِغُ النِّعمةِ، حَسَنُ البلاءِ، قريبٌ إذا دُعِيتَ، مُحيطٌ بما خَلَقْتَ، قابِلُ التوبةِ لمن تابَ إليكَ، قادرٌ على ما أَرَدْتَ، مُدرِكٌ ما طَلَبتَ، شَكورٌ إذا شُكِرتَ، ذَكورٌ إذا ذُكِرتَ، أدعوكَ مُحتَاجاً وأرغبُ إليك فَقيراً، وأفزَعُ إليك خائِفاً، وأَبكِي مَكروباً، وأستعينُ بكَ ضَعِيفاً، وأتَوَكَّلُ عَليكَ كَافِياً. اللهُمَّ احكُمْ بَينَنَا وبينَ قومِنَا، فإنَّهم غرُّونَا وخَذَلُونَا، وغدَرُوا بِنَا وقتلونا، ونحنُ عِترةُ نبيِّكَ، وَوِلدُ حبيبِكَ محمَّدٍ الذي اصطفيتَه بالرسالةِ، وائتمنتَهُ على الوحيِ، فاجعَل لنَا من أمرِنا فرَجاً ومخرَجاً يا أَرحم الراحمينَ".
دعاي خيلي زيباييست.
🔶 @Nahj_Et
# فرصت علم آموزی
🌺قالَ مولانا امیرالمومنین علیهالسلام:
🌸بادِرِ الفُرصَةَ قبلَ أن تكونَ غُصّةً
🌼امام علی عليه السلام:
🌸فرصت را درياب پيش از آنكه [با از دست رفتن] سبب اندوه شود
📚غررالحکم، حدیث ۴۳۶۲
📚 @ketab_Et
[ عزادار حقیقی ]
📙معرفی کتاب👇
اینکه داغی که عاشورا در قلبِ تاریخ، برجای گذاشته؛ از حرارت نمیافتد و بعد از ۱۴ قرن، هنوز تاریخ جزئیاتِ واقعهی عاشورا را به یاد دارد؛ جاودانگیِ یک تراژدی دردناک نیست!
💢 عزاداری؛ خود یک #سلوک است، که عزادار را از مرتبهی اول (نازل) به مرتبهی پنجم عزاداری (روح انتقام و معیّت با حسین زمان) سوق میدهد!
اینکه با این تنها نردبان سلوکی، صرفاً بعنوان یک مراسم عزاداری سالیانه روبرو شویم؛ خسارتی است که به فقرِ باطن انسانی، و ضعف معنویِ جامعهی بشری منجر شده است.
کتاب عزادار حقیقی؛ سعی دارد مراتب عزاداری را مفصّلاً شرح داده، و صعود به قلّه آنرا که رسیدن به مقام "أن یرزقنی طلب ثاری مع امامٍ هدیٰ" است، برای عزادار، آسان نماید.
📚 @ketab_Et
[ خون خدا ]
📙 معرفی کتاب👇
🔸کتاب خون خدا در نظر دارد قطرهای از دریای معنویت حضرت سیدالشهدا امام حسین(علیهالسلام) به تصویر کشاند.
این کتاب برای گروه سنی نوجوان نوشته و در گروه عناوین «گنجشک های جمکران» چاپ شده است.
📚 @ketab_Et
[ کشتی نجات ]
📙معرفی کتاب👇
این مجموعه با کمک به والدین و مربیان ، باعث آشنایی کودک با برخی از مفاهیم هدف قیام اباعبدالله (ع) شده و در دنیایی داستان گونه، مخاطب کودک را وارد ماجرا می کند و سپس با بازی های حرکتی و هنری، هدف داستان و بازی را در ذهن او ماندگار می سازد.
این بسته متناسب با ایام محرم و صفر ، همراه با قابلیت استفاده در سایر ایام طراحی شده است و بازی ها و ماجراداستان هایی را به مخاطب خود معرفی می کند تا لحظات حضور کودکان در مکان هایی مانند هیئت ها، مجموعه های فرهنگی تربیتی، کلاس ها و ... را پربار سازد.
📚 @ketab_Et
🌾 #رمان_واقعی_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #سی_و_یکم
دست هاش شل شد و من رو ول کرد …
چرخیدم سمتش …صورتش بهم ریخته بود …
– چرا اینطوری شدی؟ …
سریع به خودش اومد … خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم
گرفت …😃😋
– ای بابا … از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره … شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره … از صبح تا حالا زحمت کشیدی …
رفت سمت گاز …
– راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم … برنامه نهار چیه؟… بقیه اش با من …
دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست … هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه … شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم …
- خیلی جای بدیه؟ …😥
– کجا؟ …😊
– سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده …😥
– نه … شایدم … نمی دونم …🙁
دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم …
– توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده … این جواب های بریده بریده جواب من نیست …😥😧
چشم هاش دو دو زد … انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه… اصلا نمی فهمیدم چه خبره …
– زینب؟ … چرا اینطوری شدی؟ … من که …
پرید وسط حرفم … دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد …😭
– به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو … همون حرفی که بار اول گفتم … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم … نه سومیش، نه چهارمیش … نه اولیش … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم …
اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون… اون رفت توی اتاق …
من، کیش و مات … وسط آشپزخونه …
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
📚 @ketab_Et
[ روضه ابوالفضل ]
بریده ای✂️ از کتاب
به اصرار همسرم و هاشم در کنکور دانشگاه شرکت کردم. با آنکه در آمریکا درس خوانده بودم اما وقتی برگشتیم ایران؛ قصد ادامه تحصیل نداشتم. همسرم اصرار داشت درس بخوانم. هاشم تا شب کنکور برایم مسائل ریاضی را توضیح میداد؛ لگاریتم، الگوریتم و... . وقتی خستگیام را میدید میگفت: «دل به درس نمیدی ها!». با داشتن دو بچه خیلی انگیزه درس خواندن نداشتم اما هاشم میگفت: «بچههایت را نگه میدارم. تو برو درس بخوان». بیولوژی قبول شدم. میثم و یاسر روزها و ساعتهای خوشی را با هاشم گذراندند. سه سال بچهها را میگذاشتم خانه مامان و هاشم نگهشان میداشت تا بروم دانشگاه.
📚 @ketab_Et
[ بابا رجب ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب بابا رجب قصه زندگی رجب محمدزاده معروف به بابا رجب است. او نانوایی در مشهد بود و البته یک بسیجی نانوا. سال ۱۳۶۴ به جبهه رفت تا دوشادوش سایر ایثارگران انقلاب و دفاع مقدس، بجنگد و دشمن را به واهمه اندازد.
این دفاع ادامه داشت تا اینکه سال ۱۳۶۶ فرا رسید. او به همراه سه همرزم، در سنگری بودند که خمپاره ای در نزدیکی شان منفجر شد. دو نفر شهید شدند و یکی دیگر یک دست و یک پای خود را از دست داد. حکایت نفر چهارم اما شاید حکایتی منحصر به فرد در تاریخ دفاع مقدس ما باشد.
گزیده✂️کتاب
در حیاط تمام سعی ام را کردم تا الهه و حمید نزدیک پنجره بمانند. هر دو را روی زانوهایم نشاندم تا بهتر توی دید رجب باشند. چند لحظه ای گذشت، به حدی سرگرم بچه ها شدم که رجب را از یاد بردم. موهای الهه بلند شده بود و مدام توی صورتش می ریخت. هر چند کلمه ای که حرف می زد، صورتش را تکان می داد تا موهایش کنار بروند. از این کارش خوشم میآمد. بی اختیار توی بغلم گرفتمش و صورتش را بوسیدم.
📚 @ketab_Et
[ زندگی با تمام وجود ]
📙معرفی کتاب👇
✍زندگی با تمام وجود کتابی نوشته برنه براون نویسنده نامآشنای حوزه رشد فردی و موفقیت در زندگی است. زندگــی کــردن بــا تمــام وجــود، یعنــی عملــی کــردن ارزش هایــی کــه بــه آنهــا اعتقــاد داریـد.
🔷زندگی با تمام وجود یعنـی پـرورش شـهامت، همدلـی و ارتبـاط، به نحـوی کـه وقتـی صبـح از خـواب بیـدار میشـوید، فکـر کنیـد: امـروز چـه همـهی کارهایـم را انجـام دهـم و چـه نیمـه کاره باقــی بماننــد، بــاز هــم خــوب و بــاارزش هســتم. یعنــی وقتــی شــب بــه رخت خــواب می رویـد، بـا خودتـان فکـر کنیـد: بلـه، مـن کامـل نیسـتم، آسـیبپذیر هسـتم و گاهـی هـم می ترسـم. ولـی ایـن باعـث تغییـر ایـن حقیقـت نمی شـود کـه هـم شـهامت دارم و هـم ارزش دوسـت داشـته شـدن و داشـتن حـس تعلـق را دارم.
✨تاکید بروان در این کتاب بر پذیرش کاستیها است؛ این که کاستیهای خود را بپذیریم تا بتوانیم به موفقیتهای بیشتری برسیم. او اعتقاد دارد کمالگرایی باعث ایجاد مشکلات جدی در زندگی میشود و در نهایت انسان را به درماندگی میرساند.
📖برشی✂️ از این کتاب
⚡️ما از لحاظ بیولوژیکی، شناختی، جسمی و معنوی برای دوست داشتن، دوست داشته شدن و تعلق داشتن برنامهریزی شدهایم. در صورت برآورده نشدن این نیازها، عملکردی را که باید داشته باشیم نداریم. درهم میشکنیم، متلاشی میشویم، بی حس میشویم، درد میکشیم، دیگران را میرنجانیم.
📚 @ketab_Et
[ پس از ده سال ]
بریده هایی✂️ از کتاب
۱-مهربانی، خصیصه بارز حمید بود. همه از مهربانیهای او خاطره دارند. در خدمت همه بود. من و خواهرم ازدواج کرده بودیم و همسرانمان به جبهه میرفتند. گاهی که پیش آمد و دست بر قضا حمید خانه بود و همسران ما جبهه بودند؛ به ما و بچههایمان خیلی میرسید. بازی با بچهها را خیلی دوست داشت. حوصلهاش زیاد بود. مدام پیگیر امورات ما بود و لحظهای از بچهها غافل نمیشد.
۲-برادر بزرگترم سال ۶۰ از دنیا رفت. با آن که حمید شده بود تنها پسر خانواده، اما پدر و مادرم مخالف رفتن او به جبهه نبودند. اصلاً نبودن حمید برایشان مسأله نبود. یک امر معمولی و ساده بود. انگار حمید رفته مدرسه و تا ظهر برخواهد گشت. مادرم صبور و مقاوم بودند. همین صبر و استقامتشان روی ما هم تأثیر گذاشته بود. پدرم اما احساساتیتر بودند.
📚 @ketab_Et