⏰#دقایقی_با_کتاب📚
#برشی_از_کتاب
#کتاب_بی_برادر
#شهدایی
اخلاق جواد اینطوری بود. اهل حاضریزدن و رفتن نبود. هرجا که میرفت، منشأ تحول بود. با تمام وجودش کار میکرد. شاید بهخاطر همین بود که یک جا بند نمیشد. من میگویم جواد دنبال خوب کارکردن بود. اگر جایی اعتراض میکرد و میگفت این کارتان اشتباه است، به خاطر همین بود. میخواست کارها خوب پیش برود. خوب پیش برود که انقلاب قوی بشود؛ آنقدر قوی که مو لای درز کارهایش نرود. جواد دنبال تمامشدن نبود. اینکه برود سر کار و برگردد خانه، راضیاش نمیکرد. من میگویم خدا به این کارهایش نگاه کرد و شهادت را روزیاش کرد. انگار خدا هم میخواست جواد تمام نشود. خوب که فکر میکنم، میبینم شاید آن شوخیها و شیطنتهایش هم ردگمکنی بود! مثل ویترینی که گذاشته بود جلوی چشم همه تا باطنش معلوم نباشد، تا اخلاص و دویدنهایش فقط برای خدا باشد؛ همان ویترینی که پشتش اردوهای جهادی، خادمیها، نوکریهایش توی هیئت و دویدنهایش برای خدا پنهان بود؛ از آن ویترینهایی که خیلیهایمان نداریم و همین فاصلهٔ ما از جواد است.
📚@Ketabe_Mahya