مجله کتاب زندگی
🔷 ماجرای در و پنجره
من دلباختهی در و پنجرهام. کلا هر چیزی را که فرصت فرار به من بدهد، دوست دارم. در، پنجره، گربهرو، دودکش شومینه. این عکس را بار آخری که مشهد بودم گرفتم. گمان کنم یک جایی بود نزدیک خیابان باباطاهر. با تهرانی و دشتی رفته بودیم ناهار و داشتیم پیاده برمیگشتیم. بعد از جلوی این در رد شدیم. من هم به عادت، ازش عکس گرفتم. دیشب بعد از یک سال عکس را باز کردم. همه چیز خوب بود، الا اینکه یک آدم الدنگ، موتور وسپای سورمهای کثیفش را پارک کرده بود کنار دیوار. گند زده بود به عکس. حقیقت کثیف وسپا. اینطور مواقع من یک سلاح کثیفتر دارم به اسم کراپ. بریدن. با فوتوشاپ دور عکس را بریدم و فقط در و پلاک 96 بالای آن را گذاشتم بماند. به همین راحتی. حذف حقیقت کثیف وسپا.
کراپ، سلاح ناجوری است که عکاسها و فوتوشاپکارها و قصهگوها و خیلی آدمهای دیگر از آن نان میخورند. در واقع درست مثل گرفتن رگههای چربی از گوشت است. درست مثل همین کاری که من و خیلی آدمهای دیگر در اینستاگرام میکنند. بخش کراپ شدهی زندگیمان را فرو میکنیم توی حلق آدمهای دیگر. بخش حسرتبرانگیزش را و نه کل حقایق زندگیمان را. همه وسپای کثیف زندگیشان را کراپ میکنند. چون هیچ کس جرات نشان دادنش را ندارد. ما موجودات بینقصی هستیم که زشتی محلی از اعراب در وجودمان ندارد.
نمونهی بدتر، کثیفتر و فراگیرترش را رسانهها اجرا میکنند. کلا منکر وسپاهای کثیف جامعه میشوند. تصویر را کراپ میکنند و حقایق را به صورت انتخابی سوا میکنند و به خورد همان جامعه میدهند. با کمی چاشنی باورپذیری. از روز ازل هم همین بوده و مرز جغرافیایی هم نمیشناسد.
قسمت مضحک ماجرا این است که عموما من باور هم میکنم. باور میکنم که آدمهای توی اینستاگرام اصلا وسپا ندارند. جهان هم وسپا ندارد. اصلا الان که دارم عکس خودم را نگاه میکنم، یادم نمیآید که وسپا بود یا نبود؟ گمانم اصلا از اول هم وسپا نبود. وسپا کلا یک توهم است.
بریدن انتخابی حقایق، فریب ترسناکی است که دائم مشغول به آن هستیم. همان اصطلاحی که میگویند دروغ نمیگوییم، فقط از حقیقت حرفی نزدیم. کراپ ابزار خطرناکی است که با آن میشود همه کار کرد. زنده باد کراپ هدفمند.
✏️ فهیم عطار
#تصویر_زندگی
@Ketab_Zendegi
17.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا دروغ میگوییم؟ چطور بفهمیم دیگران دروغ میگویند؟
این انیمیشن جذاب TED، به شما خواهد گفت.
🎥 #فیلم_زندگی
@Ketab_Zendegi
🌿زنده بودن به نفس کشیدن نیس که !
به همنفس داشتنه!
خلاص !
#تصویر_زندگی
@Ketab_Zendegi
🌸🍃🌸🍃🌸
من خیلی خوشبختم!
دیروز در جلسه مصاحبه استخدام پرسیدم: شغل پدر؟
گفت: شغلشان آزاد است.
گفتم: یعنی چه؟
گفت: مقداری زمین کشاورزی دارند و در کار ادوات کشاورزی هم هستند.
گفتم: یعنی فروشنده ادوات کشاورزی هستند؟
گفت: نه! متعلق به خودشان است.
گفتم: متوجه نمی شوم!!
گفت: تراکتور دارند.
گفتم: همه اینها که گفتی ، یعنی این که پدر کشاورز هستند؟
گفت: بله.
گفتم: خوب چرا از اول نمی گویی پدرم کشاورز است؟! خوب من هم بچه کشاورز هستم. این را با افتخار بگو!
یادم افتاد چند وقت قبل در موسسه با یکی از خانم های جوان منشی صحبت می کردم .
پرسیدم: پدر چکار می کنند؟
با شعف و افتخار گفت: پدرم پیک موتوری است.
منزلمان دور است. من هر روز صبح ترک موتور پدر می نشینم و یک ساعت طول می کشد تا به محل کارم برسم.
بعد خندید و گفت: من خیلی خوشبختم؛ به نظرتان چند تا دختر هستند که هر روز صبح قبل از کار این امکان را داشته باشند که یک ساعت تمام پدرشان را بغل کنند؟
اشک در چشمانم جمع شد و آرام گفتم:
آفرین دخترم! آفرین! خدا پدرت را حفظ کند!
#یک_لحظه_تامل
@Ketab_Zendegi
ای که برداشتی از شانهی موری باری
بهتر آن بود که دست از سر من برداری
ظاهر آراستهام در هوس وصل، ولی
من پریشانترم از آنم که تو میپنداری
هرچه میخواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمیدارم اگر بگذاری
موجم و جرأت پیش آمدنم نیست، مگر
به دل سنگ تو از من نرسد آزاری
بیسبب نیست که پنهان شدهای پشت غبار
تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری؟
👤فاضل نظری
#شعر_زندگی
@Ketab_Zendegi
#فامیل_دور:دیروز رفتم کبابی نوشته بود:
۱۰۰٪ گوسفندی
بعد از خوردن کباب فهمیدم با من بوده
#طنز_زندگی
@Ketab_Zendegi
10.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 خدایا! حالم خوب نیست...
🎥 #فیلم_زندگی
@Ketab_Zendegi
✅ قانون فوتبال دوران کودکی ما
1. اونیکه از همه چاقتتر بود، همیشه دروازبان بود.
2. همیشه اونی که مالک توپ بود، میگفت کی بازی میکنه کی نه.
3. زیاد قسم میخوردی پنالتی بود، قسم نمیخوردی پنالتی نبود.
4. بازی زمانی تموم میشد که همه خسته میشدن.
5. مهم نبود که بازی چند چنده. هر کی گلِ آخر بازی رو میزد، برنده بود.
6. داور هم که کشک بود.
7. اگه یه موقع توپ گیر نمیومد, یه دبه پلاستیکی, یه چیزی بالاخره توپ بود.
8. اگه تو یارکِشی آخر انتخاب میشدی، دیگه امیدی واسه زندگی نبود.
9. لحظه ای که توپ میرفت زیر ماشینی که در حال حرکت بود, پر استرس ترین لحظه زندگی بود.
10. وقتی مالک توپ عصبانی میشد، بازی تموم میشد.
11. دختر همسایه از کوچه رد میشد، همه رونالدینیو میشدن.
12. کفشت، پیرهنت پاره میشد، کتکای شب رو نگو.
13. مسابقه با تیم کوچه بغلی, مثل لشکر کشی هیتلر به لهستان بود.
یادش بخیر....
#طنز_زندگی
@Ketab_Zendegi