[ #نگاࢪ_خانہ😍 ]
جز ڪرببلا این دݪ تمنا نداࢪد...♡
[و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #دلانہ🍃 ]
عزیز زهرا !
قرنھاست ڪهـ شیعھ
از نداشتنت مضطر است
و قرنھاست ڪهـ⇩••
چشمانِ منتظرِ مادرِ پھلو شکستهات😔
به در دوختھ شده...🍂
این همه چشم انتظاری کافی نیست؟
[این دݪ واماندھ هم گاهے اوقات بد میگیرد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
[🦋]-آقا کے ظهور مےکنه؟
[💔]+وقتے دلهاے شکستہ
زیاد مےشن..؛
#ادرڪنےمولاجان
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شهیدانہ❣]
مھدیمھدی،یاسـربگوشی؟!
مھدیجانبهگوشم📢
یاسرجانبـہبچھابگو :
خطبهخطیکهتویفضایمجازےمینویسنرو
ھمهشھدامیبینن !👀
نامحرمدرفضایمجازیھمنامحرمه!
نکنهغافلبشیم ؟ :)
[شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
باب الجواد...بارش باران... نگفتنی ست،🌸✨
اذن دخول بر لب یاران، نگفتنی ست...🌱🌵
صدها هزار زائر و عاشق میان صحن،🕊♡
عرض ادب به شاه خراسان... نگفتنی ست...🥀
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنه_ای (مدظله العالی):
🔹شهادت بدین معنا است که یک انسان
برترین و محبوبترین سرمایهی دنیوی
خویش را نثار آرمانی سازد که معتقد
است زنده ماندن و بارور شدن آن، به
سود بشریت است.
🗓تاریخ: ۱۳۸۱/۰۹/۱۵
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانہ🥀 ]
اے جآنـ❤️
به چه زنده اے؟!
که جآنآنـ❤️ـت نیستـ😞
#حافظ
#شهید_گمنام
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #دردونہ👼 ]
وقتی دلم برا بابام تنگ می شد میرفتم
پیش مامانم و ازش میخواستم برام از بابام بگه،
این دفعه برام یه خاطره جالب گفت😍
من و بابات تازه عقد کرده بودیم💍
یک روز اومد پیشم و داشتیم حرف میزدیم
یهو دیدم بغض کرده سرشو انداخت
پایین پرسیدم: احمد جان چی شده؟🧐
گفت یاد بچه های جبهه افتادم
خیلی از اونا دلشون میخواست این لحظات رو تجربه کنن اما خیلیاشون رفتن...
و شروع به گریه کرد....😭
بابای عزیزِ من هم یه مدت بعد راهی همون سفر شد....🙃
خدایا تو شاهدی اونا رفتن با کلی آرزو ما موندیم
و راه شهدا کمک کن تا قدم تو راهشون بزاریم و کج نریم...🌸💔
#فرزندانشہدا(:
[بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ
حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید حاج رضا فرزانه •• ــــــــــــــــــــــ
••🍃🕊••
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
•• شهید احمد قاسمی کرانی ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃
#شهید مدافع حرم
[🌷]ارسال صلوات ها
[🌷] @Deltang_Karbala99
جمع صلـوات گذشتہ:
• ۶۰۰ •
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
@Khadem_Majazi
••🍃🕊••
[ #نگاࢪ_خانہ😍 ]
باࢪان گࢪفت و دلہره امد سࢪاغ من
خاڪے ترین مزاࢪ گل آلود مے شود🍂
[و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
" بسم الله الرحمن الرحیم "
🍃برای ما که#آزادی_خرمشهر را ندیده بودیم و حتی درست درک نکرده بودیم، برای ما که شکست حصر آبادان را فقط شنیده یا خوانده بودیم، برای ما که از ممکن شدن ناممکن ها در دوران دفاع مقدس چیزی جز برگهای کاغذی کتابها و تاریخ حس نکرده بودیم.
🍃شادی زایدالوصف#آزادی شما عصاره همه شنیده های نادیده مان و اعتقادات خوب باورنکرده مان بود.اصلا شما با آزادیتان سهم بزرگی در#ایمان ما داشتید، اگر آزاد نمیشدید ما چگونه میفهمیدیم که#خرمشهر را چگونه#خدا آزاد کرد؟ یا حصر آبادان را چگونه امر ولی شکست؟
🍃روزی که ساکنین عزیز تان با سختی تمام در مقابل هجوم همه جانبه دشمنان وحشی و سنگدل خدا مقاومت می کردند و هر آن احتمال رخنه دشمن از یک سو وجود داشت تمامی دلهای بیدار جهان متوجه شما بود و برای یاریتان لحظه شماری می کرد.
🍃خدا میداند چند #شهید_مدافع_حرم ایرانی و غیر ایرانی فقط برای آزادی شما دل از تمامی دنیا و دلبستگی هایشان کندند و راهی دیار غربت#شام شدند و شما باعث آزادی آنها از این دنیای فانی شدید.🕊
🍃آن روز را خیلی خوب به یاد دارم و هنوز هم که هنوز است شیرینی اش را فراموش نکرده ام. نبل عزیز و الزهرای مظلوم! کاش همانطور که جذبه های شما که در نظرم مانند جذبه های آن آتش در بیابان صحرای سینا بود و موسی صفتان را به سوی خودش کشاند تا ندای رحمانی «انی انا ربک» بشنوند و در پی امر «فاخلع نعلیک»کفشهای این دنیایی از پا بیرون کنند تا وارد#بهشت قرب خدا شوند، مرا نیز جذب می کردی!
🍃کاش لااقل امروز که سالگرد آزادی شماست خدا را به دلهای نورانی ای که برای آزادی شما تپید قسم بدهید تا برای ما نیز حکم آزادی از غیر خودش را امضا کند چرا که شما خوب می دانید معنی تلخ و جانکاه#اسارت را و دوری از عزیزان را.💔
✍نویسنده: #گمنام
♡#سالروز_آزادی_نبل_الزهرا♡
📅تاریخ انتشار : ۲۸ بهمن ۱۳۹۹
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
@shahid_dehghan
آنجایی_ڪھ_شهادت_میدهند!.mp3
301.8K
[ #نقارھ_خونہ🔉 ]
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند؟!❤️
#بسیار_زیبا👌👌
#مداح_ناشناس
[در این هیاهـو
با گوش دل بشـنو💓]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شهیدانہ❣]
شهادت را مـی دهنـد ،
اما به اهل درد نه بی خیال ها ...
[شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #جاماندھ😓 ]
سال هاستـ
نشستہ،ایستاده اے
[من سࢪما زده را دریاب و بگیࢪ زمین گیر شدمـ😥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
ما دولت تسلیم و رضا می طلبیم
راهی سوی اقلیم بقا می طلبیم
اندر دو جهان ، عزت و اقبال و نجات
از فیض ولایت رضا می طلبیم
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عشق_نامہ💌 ]
#دل_آرام_من | #قسمت_ششم
امین همیشه عادت داشت کیف👛 مرا نگه دارد، میگفت «سنگین است!!»
یادم است در مراسم عروسی هم کیف کوچک مرا نگه داشته بود.
آنقدراین کار را ادامه داد که فیلمبردار شاکی شد و گفت:
«آقای داماد کیف خانمتان را به خودش بدهید. شما داماد هستید!»😏
امین به او گفت«آخر کیفش سنگین است.» فیلمبردار با عصبانیت گفت:😡
«این کیف که دیگر سنگینی ندارد!!»
بعدها هرکس زندگی خصوصی مارا میدید برایش سخت بود باور کند مردی با اینهمه سرسختی و غرور، چنین خصوصیاتی داشته باشد.امین همیشه میگفت:
«مرد واقعی باید بیرون از خانه شیر باشد و در خانه موش».🙈
موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را تحمیل کنم یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم،خودش با محبت مرا در به اسارت خودش درآورده بود.واقعا سیاست داشت در مهربانیش😊
معمولاً سعی میکردیم برای هم وقت بگذاریم بسیاری از کارها را با هم انجام میدادیم حل جدول، فیلم دیدن و...دوستانش به خاطر دارند که همیشه امین یک کولهپشتی سنگین با خودش به محل کار میبرد و به خانه میآورد.
به او میگفتم«اگر این کوله به درد خانه میخورد بگذار اینجا بماند اگر هم وسایل اداره است با خودت خانه نیاور،کولهات خیلی سنگین است.» چیزی نمیگفت یکی از دوستانش هم که از او پرسیده بود به او گفته بود خانه ما کوچک است همسرم اذیت میشود کتابهای من را جا به جا کند.☹️
امین از آنجا که برای زمانهایش برنامهریزی داشت، میخواست اگر فرصتی در محل کار پیش آمد مطالعه کند و اگر لحظهای در خانه فرصتی پیش آمد از آن هم بینصیب نماند.
علاقه عجیبی به زن و زندگی داشت و واقعاً وابستگی خاصی به هم داشتیم،شاید بیش از حد😔
حتی بعد از عروسی هم خرید هدایایش ادامه داشت.
اصلاً اگر دست خالی میآمد با تعجب میپرسیدم برام چیزی نخریدی؟! میگفت:
«فکر میکنی یادم میرود برایت هدیه بخرم؟برو کولهام را بیاور»😃
حتماً چیزی در کولهاش داشت؛ مجسمه،کتاب،پاپوش یا هر چیز دیگر... خیلی زیاد وابستهاش بودم😊
امین روزها وقتی از ادراه به من زنگ میزد و میپرسید چه میکنی اگر میگفتم کاری را دارم انجام میدهم میگفت:«نمیخواهد! بگذارکنار،وقتی آمدم با هم انجام میدهیم.»
میگفتم:
«چیزی نیست،مثلاً فقط چند تکه ظرف کوچک است»
میگفت:«خب همان را بگذار وقتی آمدم با هم میشوریم!»😊
مادرم همیشه به او میگفت:
«با این بساطی که شما پیش میروید همسر شما حسابی تنبل میشود ها!»😒
امین جواب میداد
«نه حاج خانم! مگر زهرا کلفت من است؟!
زهرا رئیس من است.»😌
به خانه که میآمد دستهایش را به علامت احترام نظامی کنار سرش میگرفت و میگفت «سلام رئیس.»✋😊
عادت داشتم ناهار را منتظرش بمانم،صبحانه را دیرتر میخوردم.
اوایل به امین نمیگفتم که ناهار نخوردم،ناراحت میشد.☹️
وقتی به خانه میآمد با هم ناهار میخوردیم حدود 5-4 وقت ناهار ما بود. خیلی لذت داشت این منتظر بودنش..😋
حتی ماه رمضان افطار نمیخوردم تا او بیاید. امین هم روزهاش را باز نمیکرد تا خانه. پیش آمده بود که ساعت 11-10 افطار خورده بودیم. واقعا لذتبخش بود این با هم بودنمان.حتی عادت داشتیم در یک بشقاب غذا بخوریم که در تمام این مدت کوتاه زندگی هیچگاه ترک نشد حتی در میهمانیها..👌☺️
امین ابهت و غرور خاصی داشت و واقعاً هر کس بیرون از خانه او را میدید تصور میکرد آدم بسیار جدی و حتی بد اخلاق است😠وقتی پایش را از خانه بیرون میگذاشت کلاً عوض میشد..!
اما در خانه واقعاً آدم متفاوتی بود.تا درِ خانه را باز میکرد با چهره شاد و روی خندان😊شروع به شیطنت و شوخی میکرد😬
آخر شب هم خوردنیهای مختلف میآوردیم و تا نیمههای شب فیلم و سریال و ..نگاه میکردیم.همان زمانها هم با خودم میگفتم چقدر به من خوش میگذرد و چقدر زندگی خوبی دارم..☺️واقعا هم همینطور بود. من با داشتن امین خوشبختترین زن دنیا بودم..😌
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنه_ای (مدظله العالی):
🔹شهید جان را فروخت و در مقابلِ آن،
بهشت و رضاى الهى را گرفت که بالاترین
دستاوردها است.
🗓تاریخ: ۱۳۶۸/۰۵/۲۵
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌸| Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #قراࢪ_عاشقانہ💗 ]
ز آستاݩ ࢪضـایم
خـدا جدا نڪند...💔
[ السلام علیڪ یا علی ابن موسے الرضا✋🏻 ]
[دلم بھ آن مستحبی خوش است
کہ جوابش واجݕ استـ😇]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانہ🥀 ]
روزے کہ عهد عشـق بستیمـ💞
نمےدانستم
اینقـدر زود😥
باید با یادتـ سر ڪنم💔
بہ خدا مےسپارمت
آرام جـــانم...😭❤️
#همسر_شهید
#عشق
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #دردونہ👼 ]
عاقد دوباره گفت : وکیلم ؟ ... پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند : رفته گل ... نه گلی گم ... دلش گرفت
یعنی که از اجازه بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی درد سر نبود
ای کاش نامه ای ، خبری ، عطر چفیه ای
رویای دخترانه او بیشتر نبود
عکس پدر ، مقابل آیینه ، شمعدان
آن روز دور سفره به جز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت وکیلم ؟ ... دلش شکست
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
او گفت با اجازه بابا ، بله بله
مردی که غیر خاطره ای مختصر نبود💔(:
[بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ
حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ😢]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #نگاࢪ_خانہ😍 ]
مࢪا بھ سمتـ حࢪم
پࢪ بدھ🍃
صـدایم ڪن🙂
[و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
این هفتہ ام
سہ شنبہ جمکران گذشت..💔|
پاسخ نداشت این همہ
آقا بیاے ما..😞|
#یاحجتہاللهفےالارضہ
#پسرِ_زهرا_بیا
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شهیدانہ❣]
هࢪ ڪه ࢪا صبح شہادت نیستـ
شام مـرگ هستـ🖤
[شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید🍃]
Eitaa.com/Khadem_Majazi