[ #صبورانه🥀]
او مےرود دامنکشان😭
من زهر تنهایے چشان😔
دیگر مپرس از من نشان..✋
کز دل نشانم مےرود..🚶
•|وداع همسر
#شهیدحمیدسیاهکالےمرادی❤️🌿🖇
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شہید_زندھ💖 ]
تَهِ همهی عشــــقِ بــچه بسیــجیا به امام"ره" این بود که رابطهشون رابطهی خیلی نزدیکی شده بود. که آخرش امــام میگه خدایا منو با بسیجیــام محــشور کن. امام الـعارفین، امام الحــکیم و فرزانه میگه خدایا منو با بسیجیـام محــشور کن! [امام با این حرف] یا داره شــعار سیــاسی قبل انتخــاباتــی میده و یا داره به ما یه چیزی رو میفهــمونه که تـوی این بــچهها یه خــبری بود...
#حسین_یکتا
[شࢪط شهید شدن شہید بودن استـ😉]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
فقط چند ضیافت دیگر
تا جمع شدن سفره مهمانی خدا باقیست!
و چشمان من هنوز برای دیدار شما
که صاحب سفرهاید لایق نشده ...
پدر مهربانم
نگذارید این حسرت، به درازا بکشد ...
اللهم عجل لوليک الفرج
بحق سيدتنا الزينب علیها السلام
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
4_6005691360277955736.mp3
15.91M
[ #نقارھ_خونہ🔉 ]
غمی دارم امشب که دلم رو سوزنده💔😭
#کربلایی_سیدرضا_نریمانی
#بسیار_دلنشین 👌👌👌
#شهدا_شرمنده_ایم_که_مدام_شرمنده_ایم
#آخرین_جمعه_ماه_مبارک_رمضان
[در این هیاهـو
با گوش دل بشـنو💓]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
.
نیست گاهی، هیچ راهے[ - - - ]°
جز به شاهی رو زدن [🤲]°
با غم سنگین رسیدن ، [🚶♂] °
پیش او زانو زدن [💚🌱]°
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_چهل_دوم رگبار از ساختمان كشتارگاه، دوباره به طرفشان مي بارد
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_چهل_سوم
اهاي سنگين و تن كوفته اش را از زمين مي كند اما همة وجودش سر از اطاعت
او پيچيده اند و مي خواهند همان جا زمين گيرش كنند. 😞
بـه خـود فـشار مـي آورد و
لنگ لنگان و افتان و خيزان تا جنت آباد ميرود.
از ميان جمعيتي كه با شتاب در رفت و آمدند، برادر را مي بيند كه تفنگ بـر
دوش انداخته و مي دود. ميخواهد صدايش بزند كه سوت خمپـاره اي از بـالاي
سرش شنيده مي شود و همانجا درازكش، بر زمينش مي خواباند. خاك داغ را بـه
بغل ميگيرد و در انتظار انفجار گلوله خمپاره گوش ميخواباند. 👂
با صداي انفجار تند برمي خيزد و از لابه لاي گرد و غباري كه خمپـاره از دل
خاك به هوا پاشيده است، دنبال برادر مي گردد. به هر سو نگاه مي كند،👀 اما اثـري
از او نمي بيند. دنبالش چشم مي دواند شايد پيدايش كند و از پدر و مـادر سـراغ
بگيرد كه صداي دوبارة خمپاره، بر زمينش مي زنـد . بـا صـداي انفجـار دوبـاره،
دنبال برادر مي گردد، اما باز او را نمي بيند. آيه اي كه روي ديوار كنار جنـت آبـاد
نوشته شده، چشمش را به خود مي گيرد: «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا آبـائكم و
اخوانكم و عشيرتكم...»
دل از برادر مي كند و با هروله به كمك مردم مي رود. جنازه ها روي برانكارد
و كول مردم آرام گرفته اند و از جنت آباد بيرون برده مي شوند. 😞
ناصـر بـه طـرف
زني مي رود كه چادر به كمر بسته و بـراي بـردن زن شـهيدي تـلاش مـي كنـد .
ميخواهد به زن كمك كند كه صفير گلوله اي فرمـان درازكـش مـي دهـد و بـر
زمينش مي زند. همين كه بر زمين مـي افتـد، سـطل آبـي روي قبـر يـك شـهيد
حواسش را به خود جلب مي كند. سطل به چشمهاي بي فروغ ناصر نور مي دهـد
و به پاهاي سنگينش توان و اميد .☺️ ناصر خودش را از خاك ميكنـد و بـه طـرف
سطل مي رود، اما گلوله اي به شكم سطل مي خورد و آبـش را بيـرون مـي ريـزد .
ناصر به طرف سطل خيز برمي دارد و ته مانـده آبـش ر ا از همـان سـوراحي كـه
گلوله شكاف داده سر مي كشد. صداي قلپ قلپ پايين رفتن آب از حنجـره اش مي زند. آب تمام مي شود، سطل را دور مي اندازد و از طعم آب اخم هايش
درهم مي رود و چند بار روي زمين تف مـي كنـد .😞 مـردم همچنـان جنـازه هـا را
برميدارند و به راه مي افتنـد، امـا زن هنـوز تقـلا مـي كنـد و زورش بـه جنـازه
نميرسد. ناصر كلاشش را به دست زن مـي دهـد و جنـازة پيـرزن را بـه كـول
ميكشد. جنازه پشت ناصر ول مي شود و مي خواهد از آن طرف بيفتد كه ناصـر
كمرش را پايينتر ميدزدد و در خود مچاله تر ميشود.
زن دنبال ناصر ميدود و ميگويد:
ـ بذار كمكت كنم.
صداي ضعيف ناصر از زير جنازه شنيده ميشود:
ـ اينجوري زودتر ميرسيم.
دوباره ميپرسد:
ـ حالا جنازهها رو كجا ميبرن؟ معلوم نيست؟
ـ نه فعلاً ميبريمشون مسجد. هنوز نگفتن كجا بسپاريمشون.
ناصر ميپرسد:
ـ خيلي ان؟
اما زن به جواب ميگويد:
ـ توپخونة اصفهان نيومد؟
ـ نه؛ اگه اومده بود كه پاي دشمن به اينجا كشيده نميشد.😔
صداي سوت خمپاره ، جنازه را از پشت ناصـر پـايين مـي انـدازد و ناصـر و
عاقله زن را روي خاك ولو مي كند. با صداي انفجار، هر دو بلنـد مـي شـوند .😱
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #صبورانه🥀]
گفتند:
قدبلندیـ
خوش چهرهـ ایـ
خوش تیپیـ
خوش لباسیـ
حال، دارم لابه لایـ
استخوان های خاک خورده اتـ 😭
دنبال حرف مردم می گردمـ ... 😔
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #نگاࢪ_خانہ😍 ]
بینِ هزاࢪ آشنــا،
سمٺ مـــࢪا نشان بدھ ...
#صلےاللهعلیڪیارسوݪالله🍃
[و دݪ بہ آستان پر مہرت بستم♥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شہید_زندھ💖 ]
تَهِ همهی عشــــقِ بــچه بسیــجیا به امام"ره" این بود که رابطهشون رابطهی خیلی نزدیکی شده بود. که آخرش امــام میگه خدایا منو با بسیجیــام محــشور کن. امام الـعارفین، امام الحــکیم و فرزانه میگه خدایا منو با بسیجیـام محــشور کن! [امام با این حرف] یا داره شــعار سیــاسی قبل انتخــاباتــی میده و یا داره به ما یه چیزی رو میفهــمونه که تـوی این بــچهها یه خــبری بود...
#حسین_یکتا
[شࢪط شهید شدن شہید بودن استـ😉]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🌱 ]
🍃اگر نباشۍ
سنگ روے سنگ بند نمیشود ڪه هیچ...
آسمان به زمین میرسد...
مے دانم ڪه هستی
فقط...
ڪاش پیدایت میڪردم...
🍃 #الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّڪَ_الْفَرَج
[شݕ تار سحࢪ می گردد🌌
یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
شهادت یعنی - سید رضا نریمانی.mp3
6.64M
[ #نقارھ_خونہ🔉 ]
شهادت یعنی ... 🥀
آرزوی شهادت و تو سینه میکشونم...🕊
شهادت ، همه آرزومه♥️
#کربلایی_سیدرضا_نریمانی
#بسیار_زیبا👌👌👌
#شهادت_رویای_نا_تمومه
#اللهم_الرزقنا_توفیق_شهادت_فی_سبیلک
[در این هیاهـو
با گوش دل بشـنو💓]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #جاماندھ😓 ]
#جامانده
خدا کند 🙏
کــــــــه #قیامت،
با #شفاعتی،
میهمــــــــان کنند ما را ... 😍😔
.
#گلــــــــزار_شهدا
#جامانده_از_قافله
[من سࢪما زده را دریاب و بگیࢪ زمین گیر شدمـ😥]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #رئوفانہ🦋 ]
چوبِ فروشی نداریم
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_چهل_سوم اهاي سنگين و تن كوفته اش را از زمين مي كند اما همة و
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_چهل_چهارم
زن ميخواهد براي به دوش كشيدن جنازه ناصر را كمـك كنـد كـه ناصـر نهيـبش
ميزند: 🗣
ـ شما برو! اينجا را دارن ميزنن، درست نيست وايسي. 😞
حلقه هاي چشم زن پر از اشك ميشود و ميگويد:
مگه جون ما از شما جوونا عزيزتره مادر؟ 🥺
ـ آخه الان كاري نميتوني بكني؛ من خودم ميآرمش. تو برو مسجد من ميآم
اونجا، اسلحه رو ازت ميگيرم.
زن تازه يادش مي آيد كه سلاح ناصر را در دست دارد . وحشت زده تفنگ را
نگاه ميكند و ميماند:👀
ـ چطوري ببرمش؟
ـ همينطور كه تا حالا آوردي.
زن ميپرسد:
ـ سرشو به كدام طرف بگيرم؟
ـ هركدوم طرف راحتتري. نترس؛ روي ضامنه. برو ديگه؛ منم اومدم.🏃♂
زن سر كلاش را رو به زمين مي گيرد و مضطرب جلو مـي افتـد . ناصـر زيـر
جثة بي حركت زن به هن و هـن افتـاده و عـرق، تمـام بـدنش را پوشـانده و از
صورت و سينه ستبرش سرازير شده اسـت .😓 آخـرين تلاشـش را مـي كنـد و بـا
ناتواني خود كلنجار مي رود كه چند زن و مرد به طرفش مي دوند. زن هـا جنـازه
را از كمرش ميگيرند و مردها ميپرسند:
ـ بازم هست؟
ناصر به زور انگشت دست هايش را به علامت «نه» بالا مي برد و كنار ديوار،
خودش را روي خاك ول مي دهد. نفس هاي بلند و كشدارش و به شماره افتـاده
است. 😥
آرنجش را بالا ميبرد و روي پيشاني ميكشد و خيسي اش را نگاه ميكند. 👀
سرش را كه روي دست ها ميخواباند، پلك هايش سنگين روي هم مي آيند. 😴
ـ چِت شده ننه؟
ناصر به دنبال صدا و باد گرمـي كـه بـر صـورتش مـي وزد، سـرش را بلنـد
ميكند. همان عاقله زن است كه تفنگ ناصـر را بـه دسـت دارد . 👀
درمانـدگي در تمام تنش دويده و اشك، حلقة چشم هايش را پر كرده است .🥺
پـرِ چـادرش را از كمر باز مي كند و آن را در هوا تكان مي دهد و ناصر را باد مـي زنـد .☺️
زن دوبـاره
ميپرسد:
ـ بميرم ننه، چيزيته؟ 😢
ناصر دردش را پنهان ميكند:
ـ نه مادر، چيزي نيست؛ زحمت نكش، خنكم شد.
بعد، از زمين كنده ميشود و به زن ميگويد:
ـ برو بريم. ☺️
زن نگاه از ناصر نمي كند؛ هم براي خستگي اش دل مي سوزاند و هـم بـراي
مقاومتش غبطه مي خورد. اشك هاي ناصر بيشتر مي شود و روي گونه هايش خط
مياندازد.😭
دست روي دلش مي گذارد و در حالي كه در خود مچاله مي شـود بـه
سختي ميگويد:
ـ خدايا از همة اين مردم قبول كن. 🤲
ناصر به خود ميپيچد. چشم هاي زن بيرون ميزند: 👀
ـ بميرم، دلت درد ميكنه؛ آره؟
فشار دست هاي ناصر روي دلش كمتر مي شود و تلاش ميكند تا اخـم هـاي
صورتش را باز كند:
ـ نه؛ مهم نيست.😄
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ #امام_خامنهاے(حفظهالله):
🔹از جمله مواردی که باید در ثبت
خاطرات خانوادههای شهدا موضوع
سؤال و بررسی قرار بگیرد، انگیزههای
آنان از موافقت با حضور فرزندان و
همسرانشان در میدان جهاد در راه خدا
است.
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
خادم مجازی
••🍃🕊•• #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید حاج مهدی بختیاری •• ــــــــــــــــــــ
••🍃🕊••
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
•• شهید مرتضی مسیب زاده ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃
#شهید مدافع حرم
[🌷]ارسال صلوات ها
[🌷] @Deltang_Karbala99
جمع صلـوات گذشتہ:
• ۶۰۰ •
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
@Khadem_Majazi
••🍃🕊••
[ #صبورانه🥀]
عشق یعنے -> ❤️
کہ به یوسفــ بخورد شلاقۍ😰
درد تا مغـز سر و جـان زلیـخا بـدود😭
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی❤️🌿🖇
#همسر_شهید
#لحظه_وداع
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #شہید_زندھ💖 ]
هرچقدر به بالای قلهی ظهور نزدیک میشیم، هوا کم میشه!
دیگه به شُشِ هرکسی نمیسازه!
بیهوا میخرن، بیهوا میبَرَن، بیهوا میاد!
خیلی حواستونُ جمع کنید؛
میزان #هوای_نَفسِ؛
#حاج_حسین_یکتا:
[شࢪط شهید شدن شہید بودن استـ😉]
Eitaa.com/Khadem_Majazi