eitaa logo
کمیته خادمین شهدای شهرستان میبد
822 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
382 ویدیو
4 فایل
انتقادات ، پیشنهادات و نظرات خود را به شماره همراه ۰۹۱۳۱۵۷۸۴۲۴ ارسال نمایید .
مشاهده در ایتا
دانلود
نه عمامه‌ی من، نه عبا و قبا و نعلینم! طبقه هشتم ساختمان هستیم. درب آسانسور باز می‌شود و بوی سیب سرخ لبنان دماغم را پر می‌کند. مرد لبنانی، کمی فربه با محاسنی که به طرف سپیدی یک‌دست می‌رود، عینکی با قاب‌های مستطیلی ظریف و چهره‌ی مهتابی رنگ به استقبالم آمده. گرم و صمیمی دست می‌دهیم و خوش و بش می‌کنیم. جنگ سی و سه روزه تمام شده و طبق ماموریتم هدایای مردم سُنی غرب آفریقا را که بعضی قیمتی و چشم‌گیرند، برای پیش‌کشی به دبیرکل حزب‌الله به دفتر سیدحسن آورده‌ام. به اتاق سید می‌آیم. روی صندلی کنار چراغ نشسته با تسبیحی در دست آرام ذکر می‌گوید. با دیدنش ذهنم می‌رود پیش کشورهای عربی و پادشاهانِ بی‌غیرتشان در کاخ‌های مرمرین. پادشاهانی که مست از بوی دلارهای نفتی و قدرت‌های توخالی تلوتلوخوران خود را در آغوش غرب حراج می‌کنند. روی مبل مقابل سید، در کنار دوست ایرانی می‌نشینم. سید با لبخند نگاهم می‌کند. لبخندش دلم را آرام می‌کند. انگار نه انگار که با تمام جبهه کفر و ظلم در افتاده و پوزه‌ی همه‌شان را خاک‌مال کرده. سیدحسن می پرسد: «حال مولانا شیخ چطور است؟» منظورش بزرگِ منطقه‌ی ماست که از طرف او آمده‌ام دست‌بوسی. می‌گویم: «الحمدالله خوب است و دعاگوی شما.» آرامش فضای حاکمِ بر اتاق شده. ادامه می‌دهم: «هدایای تقدیمی مردم را به من دادند که تقدیم کنم، تحویل دفترتان دادم، به علاوه‌ی نامه‌ای هست که باید به شما تقدیم کنم.» نامه را دو دستی تقدیم کردم و نشستم. سید نامه را با همان لبخندِ خواستنی باز کرد و شروع کرد به خواندن. اما کم‌کم لبخندش سرد و اخم جای آن را گرفت! رو کرد به دوست ایرانی و نامه را نشان‌ش داد: «ببینید چه چیزهایی برای من می‌نویسند!» و ادامه داد: «نعلینِ مرا می‌خواهد که برای تبرک به چشم‌هایش بِکشد!» سید حسن نصرالله این بار رو کرد به من و گفت: «به مولانا شیخ سلامم را برسانید و بگوئید اگر در برابر صهیونیست‌های تا بن دندان مسلح پیروز شدیم، نه عمامه من کاری کرده نه عبا و قبا و نعلینم.» و از جایش بلند شد: «اما چیزی هست که عامل پیروزی ماست؛ بگذارید تا به شما بدهم و آن را به مولانا شیخ بدهید!» کشوی میز قدیمی‌ش را باز کرد. از آن پارچه‌ای بیرون آورد و روی میز گذاشت. سجاده‌اش بود. آن را باز کرد. دست کرد میان آن و چیزی را برداشت و آمد سمت من. آن را بوسید و گذاشت کف دستم: «این مهر تربت سیدالشهداء را بدهید به شیخ و بگوئید که ما هر چه داریم از امام حسین و عشق به اوست!» کفِ دستم را نگاه می‌کنم. مهر بوی بهشت می‌داد... * با برداشت از خاطره‌ی حجت‌الاسلام علیرضا ایمانی ✍️ انتشار با ذکرِ منبع👇 https://eitaa.com/ANJOMANE_FAKKEH
50.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میره قدم قدم دلم سامرا حرم کنار سفره کرم امام عسکری🌟 کربلایی حسین طاهری🎙 (ع)❣️ 🌷🌷🕊🌷🌷 ┅═✼🍃🌺🍃✼═┅ @Khademine_shohada_Meibod
🏅"جهاد بانوانه " 💍پویش جهاد طلایی 💎اهدای کمک های نقدی و طلای بانوان یزدی به جریان مقاومت 1⃣ واریز وجوهات از طریق سایت رهبری https://www.leader.ir/fa/monies 2⃣ معرفی مجالس و محافل 🖇جهت حضور تیم سیار برای دریافت کمک ها ♨️با حضور خواهران پیشکسوت دفاع مقدس ✅شماره تماس جهت اعلام آمادگی 🔻آقای پارساییان 09130975342 🔻آقای آستانداری 09162622411 🔻خانم عباسی 09132743863 جهت حمایت از پویش عضو کانال شوید👇👇 پویش جهاد طلایی 💫 https://eitaa.com/jahad_talaee
امروز مصادف است با سالروز شهادت سردار شهید عالی مقام 🌹شهید ذبیح الله عاصی زاده اردکانی🌹 ✅فرمانده دلاور جبهه های دفاع مقدس در اوایل جنگ و مسئول اطلاعات و عملیات لشکر۸ نجف اشرف به فرماندهی سردار شهید حاج احمد کاظمی و موسس و اولین فرمانده تیپ ۱۸ الغدیر استان یزد تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۷/۲۱ 🥀محل شهادت: بانه 🌷🌷🕊🌷🌷 ┅═✼🍃🌺🍃✼═┅ @Khademine_shohada_Meibod
منِ پیرمرد، کنار فرماندهان جنگ! با وجود خستگی زیاد و دوری راه بعد از تمام شدن کارهایش می‌آمد به منِ پیرمرد سری بزند. دو زانو می‌نشست کنار اتاق کوچکی که شده بود تعمیرگاه من؛ جایی که وسایل بچه‌های رزمنده را تعمیر می‌کردم. سرگرمیِ خوبی بود. جمع‌وجور کردنِ وسیله‌هایی مثلِ چراغ والور و کلمن و رادیو ترانزیستوری و ... بعد از مرتب کردن وسایل اتاق و کمک به من، ترجیح می‌داد به جای خوابیدن و استراحت برایش چای قند پهلوی لب‌سوز بریزم؛ باهم حرف‌های پدر پسری بزنیم و کلی کیف کنیم... حسین مدتی اصرار می‌کرد برویم قرارگاه را به من نشان بدهد؛ اصرارش را درک نمی کــردم. شاید می‌خواست حوصله‌ام سر نرود یا...؛ اخر منِ پیرمردِ چراغ ساز را چه به قرارگاهِ فرماندهیِ جنگ...؟ از او اصرار و از من امتناع تا اینکه بالاخره یک روز رضایتم را گرفت. سوار شدیم و رفتیم قرارگاه. آن روز مثل اینکه جلسه‌ای داشتند توی اتاق فرماندهی. جلوتر از من قدم بر نمی‌داشت. تعارف کرد و راه را نشانم داد تا وارد اتاقی شدیم. با اصرار من را آورد بالای جلسه نشاند و خودش رفت نشست همان دم در...! خنده دار بود! منِ اوستا کریم کجا، نشستن کنار فرماندهانِ جنگ مثل محسن رضایی و رحیم صفوی کجا! آدم‌هایی که هفته‌ای چند بار می‌نشستند کنار امام خمینی و بزرگان نظام! جلسه تمام شد. بیرون زدیم و نشستم توی ماشین. در راه برگشت کنار دژبانی ایستاد و سربازی با سر و وضع خاکی و خسته آمد برای احوالپرسی و عرض سلام. سرباز به حسین گفت: «آقای ایشون با شمان؟!» حسین خندید: «نه جانم، من با ایشونم!» ✍️ انتشار با ذکرِ منبع👇 https://eitaa.com/ANJOMANE_FAKKEH
مراسم عزاداری وفات حضرت معصومه 🗓 یکشنبه ۲۲ مهر ، بعد از نماز مغرب و عشاء 🕌 شهیدیه , مسجد امام 🌷🌷🕊🌷🌷 ┅═✼🍃🌺🍃✼═┅ @Khademine_shohada_Meibod
🌴سالگرد شهادت شهید محمدعلی مظلومیان میبدی🌴 🌷🌷🕊🌷🌷 ┅═✼🍃🌺🍃✼═┅ @Khademine_shohada_Meibod
یادواره شهدای مزرعه کلانتر و یادبود شهدای جبهه مقاومت سخنران : حجت‌الاسلام میرشمسی راوی : خادم الشهدا محمدرضا حدادی مداح : خادم الشهدا محمدجواد آقایی 🗓 پنجشنبه شب ۱۴۰۳/۰۷/۲۶ بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشاء 🌐 روستای مزرعه کلانتر _ حسینیه حضرت ابوالفضل (ع) 🌷🌷🕊🌷🌷 ┅═✼🍃🌺🍃✼═┅ @Khademine_shohada_Meibod
🌹امام خامنه ای: حضرت معصومه(سلام الله علیها) مقام بزرگي دارد ، خيلي بايد از ايشان بهره گيريم. نسبت به ايشان قصور داشته‏ ايم بايد به آن حضرت بيشتر توسل جوييم و بخواهيم عنايت بيشتري به ما داشته باشند.  🌷🌷🕊🌷🌷 ┅═✼🍃🌺🍃✼═┅ @Khademine_shohada_Meibod
انتشار برای نخستین بار 📸 تصویری از شهیدان حاج قاسم سلیمانی و حاج عباس نیلفروشان 🌷🌷🕊🌷🌷 ┅═✼🍃🌺🍃✼═┅ @Khademine_shohada_Meibod