نوشته یک نویسنده جوان و خوش قلم♥️
🖤 من آقای مجلسی نیستم
ولی اگر بودم، مثل امشبی به پله دوم منبر نرسیده، برمیگشتم روی زمین، رها میشدم، جوری که مستمعها بفهمند، پایم نداده از منبر بالا بروم، بعد همانطور که عبایم از شانههایم آویزان شده با چهرهای غمزده بسم الله میگفتم و آه میکشیدم، طوری که "بیچاره شدیم" از سر و رویم بریزد...
♥️ بعد وسطِ بهتِ مستمعها با اندوه میگفتم: هجده سال، فقط هجده سال...
فقط هجده سال داشت...
بعد سکوت میکردم و اجازه میدادم کنایهفهمها جمع را متوجه کنند، چه خبر است...
تا بعد از چند دقیقه سکوت، اولین نفری که شانههایش به گریه بلرزد پیرمردِ هشتاد سالهی مجلس باشد که با خودش حساب کرده، من هشتاد سال عمر کنم و آن وقت تو فقط هجده سال؟
🖤 پشت بندش پدری که پیش از مسجد دختر هجده سالهاش را جلوی آموزشگاهی پیاده کرده و حسابی قربان صدقه چشم و ابرویش رفته شروع به هق هق کند و بعد از او جوان هجده سالهای که توی مجلس نشسته و در این فاصله یک دور تمام آرزوهایش را مرور کرده و با خودش به این رسیده که هجده سالگی تازه اولِ جوانیست، تازه اوج آرزوها و خواستهها، تازه شروعِ زندگی... یکدفعه صدایش به ناله بلند شود و همه مجلس را به هم بریزد...
♥️ بعد من رو به آدمها بگویم، زدن داریم تا زدن!
من و شما هم یک وقتی ممکن است به فرزندمان کتک بزنیم...
خیلی وقتها ممکن است یکی، یکی دیگر را بزند...
اما زدن داریم تا زدن!
اینکه یک نفر به قصد کُشت بزند،
اینکه یک نفر با کینه و نفرت بزند،
اینکه یک نفر با بغض بزند...
این خیلی فرق دارد...
اینجای مجلس قطعا صدای زنها بلند شده و وقتش است بگویم: خانومها همینطوریش آنقدر نازک هستند که خیلی زود بشکنند، بترسند، فروبریزند...
🖤 حالا شما حساب کن، یک مردِ بلندِ عرب،
یک مردِ عصبی مزاج و بدمنظر،
یک مردی که کینه و دشمنی همه وجودش را گرفته،
حالا هم با قصدِ قبلی آمده،
در خانه را با مشت و لگد بزند...
شما به من بگو، سَرِ یک خانومِ هجده سالهی نحیف که تازه باردار هم هست چه میآید؟!
♥️ یک مردِ عربِ بلندقدِ بدمنظرِ وحشی که با قصدِ قبلی آمده...
حالا این مرد قرار باشد بزند،
چطور میزند؟
اینجای مجلس دیگر حتما خودم از همه بیتابتر شده باشم و بلند بلند گریه کنم.
بگذارم چند دقیقه مجلسم به گریههای بلند و نالههای بیتاب بگذرد، بعد همانطور بین هقهقها بگویم: اینکه کشتند یک حرفیست...
اینکه به ضرب مشت و لگد کشتند یک حرف دیگر،
اصلِ داغ هم همینجاست.
تا باز صدای گریهها بالا بگیرد...
🖤 بعد هم مجلس را به حال خودش رها کنم و تا مداح دمِ یا زهرا میگیرد، خودم را بین گریهها و نالههای مردم گم کنم...
#ملیحه_سادات_مهدوی
(نام نویسنده حذف نشود)