⭕برخورد قاطع با #مفسدان_اقتصادی
👤سردار غیبپرور:
🔹مردم خواستار برخورد قاطع و انقلابی مسئولان کشور با مفسدان اقتصادی هستند.
🔹مردم قطعاً از اقدامات انقلابی مسئولان و دستگاه قضایی حمایت میکنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨ این کلیپ رو یادتون میاد؟ یکی ازدلایل پیروزی روحانی بود.
🎯 مردم رو از رییسی ترسوندن، در حالی که حماقت خودشون قیمت دلار رو به 11000 و قیمت سکه رو به بالای ۴میلیون تومن رسوند.
#تکرار_تاریخ_بدون_تفکر
هدایت شده از خانهی بهشتی بانوان منتظر ♡••࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨
#شب_بخیر
💫در این شب زیبا
ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪ
ﺩﺭ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ
ﺧﺪﺍﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮ
ﺷﺎﻳﺪ ﺁﺭﺯﻭیی ﺩﺍﺭی
ﺷﺎﻳﺪ ﺩﻋﺎیی ﺑﺮﺍی ﻳﮏ ﻋﺰﻳﺰ
ﻭ ﻳﺎ ﺷﮑﺮﺵ بگو ﻣﻴﺸﻨﻮﺩ...
🌺🍃شبتون آروم
@BanovaneMontazer
#انتشار_فقط_با_لینک_مجاز_است
میرن به یه روحانی رای میدن که اکثر روحانی ها میگفتن بهش رای ندید، بعد برای مشکلاتی که همون روحانی پیش آورده، به همه روحانی ها فحش میدن جز همون روحانی!!
@KhanevadeHMontazeran
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
التماس دعای فرج بسم الله الرحمن الرحیم الهی عظم البلاء.... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری_سلا
بسم الله الرحمن الرحیم
هر روز صبح به یادت هستم روزم را با شما آغاز می کنم سلام بر پدر همه عالم صبح به خیر امام مهربانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#اللهم_صل_علے_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
هدایت شده از سلامت منتظران
حضرت آقا امام رضا :علیه السلام
اگر ۱۷ماه #قمری که هم زمان با روز #سه شنبه باشد کسی #حجامت انجام دهد در آن سال از هر بیماری در امان است.
#امروز سه شنبه از روزهای بسیار مفید جهت انجام حجامت میباشد .
http://eitaa.com/joinchat/1574764544C07cbd413d0
⁉️تا حالا شده کسی با لباس نامناسب در خانه ایی بی در و پیکر باشد بعد بنویسد ورود آقایان ممنوع؟!
پس برای تبلیغات درفضای مجازی هم باید حد معین کرد.
اصلا مگر مردان هیز ورود آقایان ممنوع می فهمند؟!
ولی کاش مردان مذهبی این را بفمند!
آقای مذهبی که وارد پیج با محیط و مشاغل زنانه می شوی برای امر به معروف و نهی از منکر! آقا گفتن وارد نشو!پس به تو چه!بذار یک خانم امر به معروف و نهی از منکر کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️روحانی، کارشناس مرکز پژوهشهای مجلس: سینگالهایی از درون به خارجیها میدهند، که ما را اینگونه تحریم بکنید! | دقیقا کاری که چند وقت پیش آقای سیف کرد!
#خیانت
@KhanevadeHMontazeran
⭕️ جاوید الاثر احمد متوسلیان به دو نفر لقب ماست فروش داده بود. 😏😉
می گفت: اینها عناصر عملیاتی نیستند و فقط بلدند در ستاد بنشینند و دستور بدهند.
#اللهم_عفوک_عفوک_عفوک
#ارباب_وعده_ها
💎امیرالمومنین عليه السلام فرمود:
لَعَنَ اللّه ُ الآمِرينَ بِالمَعروفِ التّارِكينَ لَهُ ،
و النّاهينَ عَنِ المُنكَرِ العامِلينَ بِهِ .
🔹نفرين خدا بر كسانى كه به خوبى فرمان مى دهند و خود آن را فرو مى گذارند و بر كسانى كه از زشتى باز مى دارند و خود مرتكب آن مى شوند.
📖نهج البلاغة ، الخطبة ۱۲۹
@KhanevadeHMontazeran
👌امنیت اتفاقی نیست:
لذت بندگی همراه با تفکر
🍃🌺
#استاد_پناهیان
#پیام_معنوی
✨🌹کجا قدم میزنی❓🌹✨
♻️تفکر مانند قدم زدن است،🚶🚶
باید ببینی در کجا و در چه هوایی قدم می زنی⁉️👌👌
و به سوی کدام هدف قدم برمیداری✅
💠👌بعضی ها هنگام قدم زدن؛ به سوی هیچ محبوبی نمیروند؛😒
⭕️فقط دور میزنند😏
بعضی ها در گلستان🌳🌹🌺قدم بر میدارند😍😊
❌❌ولی بعضیها در سنگلاخ راه میروند.😣😖
💟برنامه قدم زدن تو در چه هوایی
و به سوی کیست⁉️‼️
🍃🌺
هدایت شده از 🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_شصتم: روز سوم هم تماما در گیر کار بودیم.شهید خیلی زیاد بو
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_شصت_یکم:
یک پسر بیست و چند ساله عرب زبان با موهای کم پشت فر,صورت لاغر و کشیده و سیبیلی نازک با مرد جا افتاده ای به نام جابر جبارزاده جزو کسانی بودند که سخت کار می کردند و حواسشان به ما هم بود,کمک مان کنند.این پسر عرب که اسمش یادم نمانده ,بچه کاری و صاف و ساده ای بود.توی سکوت کار انجام می داد.تا شهید می آوردند ,می دوید زیر تابوت یا برانکارد را می گرفت.سنگ های لحد را می آورد.بعد از دفن شهید تو قبر خاک می ریخت.ولی دست به جنازه ها نمی زد.هر روز هم می امد و تا کار بود توی جنت آباد می ماند.گاه در تشییع شهدا شعار می داد.بعضی از حروف را هم نمی توانست به خوبی ادا کند.ولی با اعتماد به نفس شعار می داد.مثلا حرف پ را ف تلفظ می کرد و می گفت:جنگ,جنگ,فیروزی.
چندین بار امدیم و رفتیم تا همه شهدا را آوردیم و شروع کردیم به دفن. چندتایی را که به خاک سپردیم,دیدم دیگر قبر خالی نیست.به مردی که از شدت خستگی بیل و کلنگ به دست روی خاک ها نشسته بود,گفتم:کلنگ رو بدید به من.با یک حالتی گفت:مگه بچه بازیه؟شما که نمی تونید قبر بکنید.
عصبانی شدم و گفتم:برای چی من نمی تونم قبر بکنم؟شما مردها فکر کردید چون ما زنیم توان و قدرت نداریم؟
کلنگ را گرفتم و شروع کردم به کندن زمین .کار آسانی نبود.عرق می ریختم و کلنگ می زدم.مرد که به نظر از نوع بر خوردش پشیمان شده بود,اصرار کرد کلنگ را بگیرد.کلنگ را ندادم و از لج او یک قبر کامل کندم.ولی کف دستانم بد جور می سوخت و بعدش تاول زد.هوا خیلی گرم بود و آفتاب بدجور اذیت می کرد.شیون و زاری مردم و گرد و خاک گورستان انگار گرما رابیشتر می کرد.سر گودالی که کنده بودم ایستادم,دست به زانوهایم گذاشتم و کمی خم شدم ببینم گودی قبر اندازه است یا باید باز هم بکنم.در عین حال به خودم هم می گفتم: حالا که مردن اینقدر ساده است حتما یکی از این قبر ها هم امروز و فردا مال من میشه.توی آن شلوغی و هیاهو شنیدم یک نفر می گوید:آب,آب.
پسر نوجوانی بود که توی سطل ,آب و یخ ریخته و با لیوان دست مردم می داد.خواستم بگویم به من هم بده که دیدم دو ,سه ردیف بالتر پیرمردی که توی قبر است به مردهایی که می خواستند جنازه ای را به دستش بدهند,گفت:نه این طور نمیشه دفنش کنیم.نفهمیدم منظورش چیست.همان طور نگاهم به آن طرف ماند.پیرمرد از قبر بیرون آمد و به یکی از مردها گفت:اینو نگه دار این خشک شده ,و به پای خم مانده جنازه اشاره کرد.بعد خودش را با تمام هیکل روی جنازه انداخت و زانوی او را شکست.صدای خشک شکستن استخوان آنقدر بلند بود که همه شنیدیم.فامیل های شهید و مردمی که انجا بودند,نعره کشیدندو بلند بلند گریه کردند.خیلیل ها لا اله الا الله می گفتند.من هم تمام تنم لرزید.خشکم زده بود.به زانوی پای خودم که خم کرده بودم نگاه کردم.درد شدیدی در آن احساس می کردم.یکی از زنان که بین جمعیت بود نمی دانم چه نسبتی با آن جنازه داشت که با دیدن این صحنه شروع کرد به جیغ کشیدن و خودش را زدن.خاک های دور و برش را توی سرش ریخت .موهایش را چنگ زد و صورتش را خراشید.بعد خودش را روی خاک ها انداخت و مثل بچه ها غلت خورد و پاهایش را تکان داد.بیچاره می سوخت و به خودش می پیچید.اما هیچ کدام از این کار ها آرامش نمی کرد.بعد از هوش رفت.زن ها کشان کشان او را به گوشه ای کشاندند و به سر و رویش آب ریختند و شانه هایش را مالش دادند.به هوش نمی آمد.این صحنه بد جور ناراحتم کرد.گرما هم حالت عصبی ام را تشدید می کرد.به پسر نوجوانی که اب آورده بود ,گفتم:یه لیوان آب به من بده.لیوان را توی سطل آب فرو برد و دستم داد و گفت:بخور و بگو یا حسین.
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد.......
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
هدایت شده از 🕊 ان شاء الله خیره عروس 🌞
😊❤️😊❤️
دکتر کہ دید افتِ فشارم
همیشگیست
دستِ تو را گرفت و
بہ دستم فشار داد!😉
👏آفرین_واسطہ_ازدواج_بشین👏
ان شاء الله خیره
https://eitaa.com/EnShaAllahKheyreh
کارنامه کنکوریها الان رو سایته
http://srv6.sanjesh.org/p_krn/index.php/krn_1res_mor97/sar_res97min05/krn
@KhanevadeHMontazeran
ان شاءالله خیر باشه و فرزندان همگی موفق و زهراپسند باشند
هر لحظه شکرگزار خدا باشید
و بیندیشید که چقدر ثروتمندید
خانواده تان بسیار قیمتی است
وقتتان طلاست و
سلامتی تان گنج..
هميشه و همیشه،
چيزى براى شكرگزارى وجود دارد
@KhanevadeHMontazeran
هدایت شده از گروه زیارت عاشورا✨خانواده منتظران
📣📣 تاریخ شروع. 5/11
#فـــــــــــــــــراخـــــــــــــوان
چله_مجرب زیارت عاشورا
وزیارت آل یاسین
جهت تعجیل در امر ظهور
ان شاءالله
http://eitaa.com/joinchat/68157452Ca8d3516bf3
هدایت شده از موسسه مصاف
‼️بی بی سی کیفر خواست #رائفی_پور را صادر کرد!
✅ تنها کانال رسمی استاد رائفی پور و جنبش مصاف
@masaf
هدایت شده از 🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_شصت_و_دوم:
لیوان را گرفتم.خیلی خنک بود.آب را سر کشیدم و لیوان را پس دادم.راه افتادم
طرف غسالخانه.صحنه شکستن زانو و صدایی که شنیدم مدام در ذهنم تداعی می شد.حالم بد بود.سینه ام می سوخت.آبی که خورده بودم,به حالت تهوع تا حلقم بالا می آمد.
دوباره رفتم وسیله بگیرم.آقای پرویز پور گفت:دیگه چیزی نمونده.باید برم بیارم.وقتی دیدم از جایش بلند شد ودفترش را بست فهمیدم همان موقع دارد می رود.گفتم:اگه زحمتی نیست منم تا در خونه برسونید.
می خواستم خبری از خانه بگیرم.دلم می خواست بدانم بابا به خانه سر زده یا نه.نگرانش بودم.گفت:مانعی ندارد.
رفتم.وانت آقای پرویزپور جلوی در پارک بود.سوار شدم و راه افتادیم.تا خانه راهی نبود.توی کوچه مان که پیچیدیم,آقای پرویزپور گفت:می خواهید برگردید جنت آباد؟گفتم :بله چه طور مگه؟گفت:پس من می ایستم,شما کارتان را انجام بدهید,برگردانم تان جنت آباد.تشکر کردم و وقتی ماشین نگه داشت ,دیدم همسایه ها دور هم جمع اند.از ماشین که پیاده شدم,عمو غلامی جلو آمد و به دنبالش زن عبدالعلی همسایه دیوار به دیوارمان ,ننه رضا,ننه صغزی وو زن عمو غلامی همه دورم را گرفتند.سلام کردند و آن ها که به نظر می رسید می دانند من از کجا می آیم,خسته نباشید گفتند.
آقای پرویزپور که عمو غلامی را آشنا دید ,از ماشین پیاده شد.بت او سلام و علیک کرد و دست داد.بعد عمو غلامی رو به من گفت:عمو,تو روی همه هسایه ها رو سفید کردی .آفرین به تو .برادر زاده شیر زنم.
می خواستم بگویم کجایی ببینی از خستگی بعضی وقت ها می برم و دیدن بعضی صحنه ها طاقتم را طاق می کند.ولی چیزی نگفتم.
زن ها پرسیدند:دختر سید جنت آباد چه خبر؟
گفتم:هیچی.همه اش گریه و زاری.همه اش مصیبت و غم.راه به راه شهید می یارن.
زن عمو غلامی گفت:من که یه دقیقه هم طاقت نمی یارم.اگه پام رو بزارم اونجا در جا سکته می کنم.والله خوبه تو با این سن وسالت طاقت آوردی.
ننه رضا هم گفت:آره تو باعث افتخار مایی.رو سفیدمون کردی.
حرف های همسایه ها برایم عجیب بود.فکر نمی کردم تا این اندازه کار کردن توی جنت آباد برایشان اهمیت داشته باشد یا اصلا در جریان قرار گرفته باشند.ما کجا هستیم.
چون می خواستم با آقای پرویز پور به جنت آباد بر گردم ,از بین شان جدا شدم و رفتم خانه.اول از همه از دا پرسیدم:از بابا چه خبر؟
باناراحتی گفت:هیچی.چه خبر.
با آنکه خودم دلشوره اش را داشتم ولی به دا گفتم:نگران نباش.
بعد سریع رفتم سر کمد. گوشواره هایم را زا گوشم باز کردم.بعد گردنبند طلایم را از گردنم در آوردم و توی قفسه کمد گذاشتم.این ها اولین تکه طلاهایی بودند که بابا امسال به عنوان عیدی برایم خریده بود.گردنبندم را خیلی دوست داشتم و برایم عزیز بود .از زمانی که بابا آن را به گردنم انداخته بود ,بازش نکرده بودم.ولی توی این سه روز موقعی که خم می شدم و می خواستم جنازه ای را بردارم یا بشویم گردنبند از گردنم آویزان می شد و اعصابم را خورد می کرد.از طرف دیگر نمی دانم چرا دیگر این جور چیزها برایم معنایی نداشت.وقتی مردم جانشان را می دادند دیگر طلا چه اهمیتی داشت.هنوز در کمد را نبسته بودم که صدای دا را از پشت سرم شنیدم......
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد.......
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
آخرین و نزدیک ترین دیدار آدمی با شیطان
@KhanevadeHMontazeran
(بسم الله الرحمن الرحیم)
پیامبر اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند:
در بالین مردگان خود حاضر شوید و به آنان «لا اله الا اللّه» تلقین کنید و نوید بهشتشان دهید؛ زیرا حتّی مردان و زنان بردبار هم در این صحنه گیج و سرگشته میشوند و شیطان بیش از هر زمان دیگری در هنگام مرگ به آدمی نزدیک میگردد.
سوگند به آن که جانم در دست اوست، مشاهده فرشته مرگ (عزرائیل) سختتر از هزار ضربه شمشیر است. سوگند به آن که جانم در دست اوست، جان هیچ بنده ای از دنیا (بیرون) نرود مگر این که یکایک رگهای او درد کشند.
متن حدیث:
رسولُ اللّه صلی الله علیه و آله و سلّم:
اِحضَروا مَوتاکُم ولَقِّنوهُم «لا إلهَ إلاَّ اللّهُ» وبَشِّروهُم بالجَنّةِ، فإنّ الحَلیمَ مِن الرِّجالِ والنِّساءِ یَتَحَیّرُ عندَ ذلکَ المَصرَعِ ، و إنّ الشّیطانَ أقرَبُ ما یکونُ مِن ابنِ آدمَ عندَ ذلکَ المَصرَعِ. و الّذی نَفسی بیَدِهِ ! لَمُعایَنهُ مَلَکِ المَوتِ أشَدُّ مِن ألفِ ضَربَةٍ بالسَّیفِ. والّذی نَفسی بیَدِهِ ! لا تَخرُجُ نَفسُ عَبدٍ مِن الدّنیا حتّی یَتَألَّمَ کُلُّ عِرقٍ مِنهُ علی حِیالهِ.
«منتخب میزان الحکمه، صفحه ۵۲۰»
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#خانواده_بزرگ_منتظران
🔴 پیشنهاد مذاکره بدون پیششرط ترامپ با روحانی چند ساعت بیشتر عمر نکرد!
⭕️در حالیکه رئیسجمهور آمريکا شب گذشته در ادامه مواضع متناقض خود مدعی شد که حاضر است در هر کجا و هر زمان، بدون هيچ پیششرطی با روحانی دیدار کند، ساعاتی بعد وزير خارجهاش در مصاحبه با شبکه CNBC برای مذاکره بدون پیششرط او با روحانی شرط گذاشت و آن را به تغییر رفتار ایران منوط کرد.
@KhanevadehMontazeran
#خانواده_بزرگ_منتظران