eitaa logo
اِسکول‌فان | school fun
2.3هزار دنبال‌کننده
233 عکس
267 ویدیو
0 فایل
اینجا‌قراره‌کلی‌خاطرات سمی‌ ازدوران‌مدرسه‌ازهم‌بشنویم😂💣🗿 خاطراتتون‌به‌اشتراک‌بزارید https://daigo.ir/secret/9726414532 کپی‌ازمحتوای‌ساخت‌کانال‌بدون‌ذکرمنبع‌‌ممنوعه‌❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
اِسکول‌فان | school fun
دبیر اومد توی کلاس و گفت میخوام امتحان بگیرم بچه‌ها با اونم دعوا افتادن که شما درک نمیکنید و ما خسته
خلاصه ما امتحان رو خیلی خوب دادیم و اون اکیپ بعضیاشون امتحان رو تقریبا گنننند زدن و واقعا دلم خنک شددددد چون همیشه درس نمیخوندن و برنامه ماهایی که درسمون رو میخوندیم رو هم بهم میزدنننننن😭😂😂 یکی از بچه‌ها هم از همون اکیپ وسط امتحان کتاب باز کرد و داشت مینوشت که دبیر دید و بهش صفر داد😶 واقعا درکشون نمیکنم یعنی واقعا خوندن ۴ صفحه درس که خیلی هم آسون بود انقدر سخته؟! اینم از خاطره ی من طنز و سم نبود ولی خب گفتم که تعریف کنم😂 💜🌿
خبب ما روز آخر مدرسمون بود و کلا از مدرسه ششمیای کلاس ما اونم چند نفر اومده بودن.. مدرسه ما یجوریه که کنار ساختمون اصلی که کلاسا توشن یه در فنسیه که توش بابای مدرسه ماشینشو پارک میکنه و همیشه هم بستس و از اون پشتش هم راه داره به پشت ساختمون و به حیاط کوچیکمون هیچی آقا زنگ تفریح که شد هیچکس به جز ماها که حدود ۱۰ نفر بودیم توی حیاط نبود من گفتم بریم اون تو و درشو باز کردیم و رفتیم ، یکی از بچه ها دوربین آورده بود و داشت از اونجای وحشتناک فیلم میگرفت هیچی آقا من گه از همشون با دل و جرعت تر بودم اول وارد شدم و رفتیم تا تهش... ادامه دارد... پارت ۱
اِسکول‌فان | school fun
خبب ما روز آخر مدرسمون بود و کلا از مدرسه ششمیای کلاس ما اونم چند نفر اومده بودن.. مدرسه ما یجوری
بعد دیدیم اون جا یه در داره که به نماز خونه میرسه و کلی باهم شوخی کردیم که اینجا چن داره و اینا بچه ها دیگه کم کم ترسیدن بفهمن که ما اومدیم اینجا و سریع دووییدیم توی حیاط منو چند نفر دیگه زودتر از اونجا اومدیم بیرون و دیدیم یه طی شکسته کنار حیاط افتاده اونو برداشتیم و در اونایی که هنوز نیومده بودن بیرون رو قفل کردیم.. بعد یهو صدای زن سرایدار مدرسه رو شنید همه پراکنده شدن و اون بدبختا هم اون تو زندانی🤣 پارت ۲
اِسکول‌فان | school fun
بعد دیدیم اون جا یه در داره که به نماز خونه میرسه و کلی باهم شوخی کردیم که اینجا چن داره و اینا بچه
بعد گفت اجازه ندارید در اینا رو باز کنید تا برم معاون رو بیارم و به حسابتون برسه و ما واقعا ترسیده بودیم.. بعد برگشت دست تنها مث اینکه دیگه معاونا بیخیال شده بودن و دیگه ارزشی براشون نداشت که چیکار میکردیم😶‍🌫️ هیچی آقا اونا رو آزاد کردیم و همه باهم عهد بستیم که اگر یه نفرو گرفتن بریم و بگیم همه ما بودیم و یه جورایی شتر دیدی ندیدی پارت۳
سلام من همونم که چند دقیقه پیش گفتم چرا پیامک رو نزاشتی میخواستم یه خاطره بگم🙃 من الان کلاس هشتم بعد مدرسمو بخاطر شهریه بالا عوض کردیم بعد یه خاطره می‌خوام براتون بگم اردیبهشت همین سال بود ما امتحان ریاضی داشتیم بعد داشت سوال هارو توضیح میداد بعد که تموم شد من رفتم بیرون و مشغول خوراکی خوردن شدم من متوجه اینکه زنگ خورده بود نشدم بعد زنگ ما دکمش توی حیاط بود بعد دوستم زنگ رو زد گفتم اهههه چرا زنگ رو زدایی😡😡 بعد دیدم داره اینجوری نگام می‌کنه😳🙄😶😕🤐🤫 گفتم چیه پشت سرم و دیدم دیدم یا خداااااا ناظممون بود حالا منو میگی من:😶🤐😬😱🥴😐😊☺️😁😩😊 ناظممون: 😡🤨😒😒🤨😡😠😒🤔🤐 دوستم:😳🤐😬😬😬😬😬 #💜:)_منو_با_این_بشناسید
ما خونه مون رو عوض کردیم بعد خونه قبلی مون خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی از مدرسه دور بود برای همین باید صبح خیلی روز میرفتم مدرسه ولی خونه جدیدمون به مدرسه نزدیکه‌اون روز های اول سه روز یه حسی از رو عادت بهم گفت خونه قبلی مون هستیم و من ساعت پنج و نیم شش راه افتادم خونه قبلیمون این ساعت راه میفتادم هفت یا هفت ربع مدرسه بودم اما خونه جدیدمون یه ربع نشده میرسم و من هم ساعت شش راه افتادم و وقتی رسیدم دیدم در مدرسه بسته است و یه کلی منتظر بعد تصمیم گرفتم برم یه دوری بزنم وقتی رسیدم دیدم مادر مدرسه تازه داشت در رو باز میکردمن‌رو که دید گفت چقدر زود‌اومدی برو تو آبدار خونه بشین تا من راحت کلاسهاروجارو کنم تو دست و پانباشی مگه من بچه دوساله هستم که تودست و پا باشم همون روهم امتحان داشتیم وتونستم بخونم