دستانش را دایره وار دور تنهٔ ماه فراهم آورد، او را سخت به سینه چسباند و در آغوش کشید. گونهاش در یکی از دهانههای برخوردی سطح ماه هنگام به آغوش کشیدن روی ماهش، برای همیشه محبوس شد!
الان نیاز به محقق شدن موقعیت «گاهی بساطِ عیش خودش جور میشود» دارم آقاجان.
خاورمیانهزدگی
بینالحرمین .
گمان نمیکردم پیشوند «جامانده» دور گلویم را سفت بچسبد. من از خدا آغوش شما را طلب کردم و گویا «جاماندگی» برای رفع این طلب، زودتر پاپیش گذاشته! دست از تقلا کردن برداشتم و سفتوسخت به «آغوشش» کشیدم، چنان مادری فرزندی را. به خود این پیشوند را تحمیل کردم اما باور کنید که آسان نبود. اَشك. پاییزِ چشمان من زودتر از موعد مقرر به سر آمد، دلم هم که پاییزی ... من کنجِ پهلوی سمت راستِ واژهٔ «جامانده» جاخوش کردهام و او پیروزمندانه دستش را بر روی سرشانهام نهاده؛ قرار هست یک سال را با سنگینی حضورش سپری کنم، نگران نباشید که احوال این بنده خوب است »
خاورمیانهزدگی
گمان نمیکردم پیشوند «جامانده» دور گلویم را سفت بچسبد. من از خدا آغوش شما را طلب کردم و گویا «جاماند
سینهزنی برای شما مهم است. این کار، شما را میسازد. این کار، شما را در کارهای دیگر موفق میدارد. سینهزنی قلبتان را روان میکند و به حرکت میاندازد. اشک بعد از سینهزنی برایتان حاصل میشود، ولی خودتان سعی کنید و هنرش را یاد بگیرید؛ هنر گریاندن. گریه امری تصنعی نیست و دارای ارزش است؛ مثل هنر شعر گفتن ... این بزرگ ترین کار ایدئولوژی_سیاسی شماست. این هنر است. این همان قدرت است! | آیتاللّٰه حائری شیرازی