هدایت شده از عطرخاص
📟نیت برای رسیدن به خدا یا دنیا📟
قصه:
در روستایی خانواده ی کشاورز صاحب دو پسر بنامهای فرهاد و فرشاد شدند، هر دو مراحل تحصیل را طی کردند، یکی متخصص کلیه و دیگری متخصص اعصاب شد، در یک بیمارستان دولتی مشغول شدند.
فرشاد که متخصص کلیه است:
فرهاد جان! من دارم مطب تهیه می کنم، که عصرها در مطب طبابت کنم، در همان ساختمان مکان دیگری هم هست، بریم بنگاه و معامله را تمام کنیم.
فرهاد: ولی من نیازی به مطب ندارم، باید عصرها برم با دوستان محقق که تحقیقات انجام میدن فعالیت کنم .
فرشاد: تحقیقات چیه پسر! به فکر نان باش که خربزه آبه.
فرهاد: ولی من نیازی ندارم که عصرها کار کنم، باید به امور تحقیق به پردازم، چون این مدرک دکترا در واقع مقدمه ی تحقیقه.
فرشاد: تو مغزت معیوبه پسر! بخاطر همین رفتی تخصص مغز و اعصاب گرفتی، به فکر منزل فراخ، ماشین خارجی چند میلیاردی و ویلای شمال و تفریح خارج و... باش.
فرهاد: فعلا منزل پدر خانم هستم و ماشین پژوی خانم که معلم است زیرپاست، نیازی به ویلای شمال هم ندارم، چون وقت برای مسافرت فعلا نیست ...
خلاصه بعد از ۵ سال .
فرشاد: فرهاد جان خانه خریدی یا باز هم خونه پدر خانمت زندگی می کنی؟! .
فرهاد: اتفاقا این مدت پس انداز کردیم و خانم وامی هم گرفت یک آپارتمان ۱۰۰ متری خریدیم.
فرشاد: چی ؟!! آپارتمان ۱۰۰ متری؟ خجالت نمی کشی؟! آبروی مرا بردی! حتما همان ماشین قراضه را دارین؟
فرهاد: اتفاقا ماشین ما یعنی همان پژو مثل ساعت کار می کنه.
فرشاد: ماشین را بذار کنار این ماشین میلیاردی را میدم به تو، چون خودرو چند میلیاردی می خوام بخرم، در مورد پولش هم فکرش را نکن، هر وقت هوس شمال کردی بری شمال، کلید ویلا را به تو میدم برو خوش بگذران .
فرهاد: من نیازی به ماشین ندارم، هر وقت همسرم ماشین نیاز داشته باشه، با موتورسیکلت یا نفربر (پیاده) خواهم رفت.
بعد از ۱۰ سال فرشاد در حال مطالعه روزنامه است و با تیتر درست نوشته: فعالیت محققان در خصوص ساخت واکسن کرونا به نتیجه رسید.
بدنبالش اسامی تیم محققان را هم نوشته که اسم فرهاد هم در آن بود.
فرزانه همسر فرشاد: تا کنون مثل امروز تحقیر نشده بودم .
فرشاد: تحقیر کدامه خانم چی میگی؟
فرزانه: با فاطمه (همسر فرهاد) در روستای محل تولدتان دعوت بودیم، من با ماشین خودمان رفتم و فاطمه هم با ماشین فکستنی پژو، مردم روستا چنان استقبالی از فاطمه کردند، بخاطر این که شوهرش در ساخت واکسن ایران برکت نقش داشت که نگو، اصلا خانم های محل او را بوسه باران کردند و عاجزانه خواستار این بودند، که آقا فرهاد را در روستا به بینند و از نزدیک از او تشکر کنند، اعضای شورای محل در نظر دارند برای او تندیس درست و در میدان اصلی ده نصب کنند، اصلا ماشینش را می بوسیدند و کسی توجه ای به من و ماشین چند میلیاردی من نکرد، تا کنون چنین تحقیر نشده بودم ...
مقدسی » قم » ۱۴٠٠/۱٠/۸
📡 @atrekhas 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از استیکر1و1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️دقت کردین که ......
🚨افشاگری وحشتناک استاد #حسن_عباسی از ارتباط مسئولین با موساد اسرائیل!
▪️دلیلی که روحانی باید محاکمه و مجازات شود!
🚀 @stickernew 🇮🇷
🚀 @stickernew 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #کلیپ
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ
حرمت زهرای اطـهر را شــکستنـد
در میـان شعله ها در را شــکستنـد
مادرم نقش زمین افتاد و غش کرد
بـا لـگد پهـلوی مــادر را شــکسـتنـد
بُرشی از قصیده: مادرم فاطمه
#ملا_باسم_ڪربلائی
کانال خُزّانُ العِلم👇
@Khuzzanaleilm 🇮🇷
زیباترین قاب امروز👌
مادری که برای کارمند اداره برق هم اسپند دود میکنه⚘
همه مادرها عشقن💙...❤
کانال خُزّانُ العِلم👇
@Khuzzanaleilm 🇮🇷
#امام_زمان_عج
بی تو ما مثل يتيمی از نظر افتاده ايم
مثل مرغی در قفس بی بال و پر افتاده ايم
زندگی سخت است بی تو،مهربان تر از پدر
سخت تر اين است،از چشم پدر افتاده ايم
فاصله انداخته بين من و تو هر گناه
يا غياث المستغيثين در خطر افتاده ايم
ندبه می خوانم ولی در ندبه هم بی ندبه ام
دير وقتی هست از سوز جگر افتاده ايم
چهارده قرن است صديقه صدايت می كند
حيف كه ما گوشه ای با گوش كر افتاده ايم
هيچ چيز ما شبيه منتظرها نيست،نه
خوابمان برده،بله دور سحر افتاده ايم...
💫 اَلَّلھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج💫
محسن صرامی
کانال خُزّانُ العِلم👇
@Khuzzanaleilm 🇮🇷