❗️❗️والدین دلسوز و مهربان
❓❓آیا میدانید...🧐
#آیا_میدانید
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
💠 ادامه مبحث چگونه کودک فرمان پذیر میشود...
🌈 قسمت سوم:
🍃۵- از جملات مثبت استفاده کنید:
نگویید نپر، ننشین و...
به جای آن، کاری را که کودک باید انجام دهد برایش شرح دهید.
مثلاً: بهتره با هم بازی دیگهای کنیم
🍃۶- عواقب اطاعت نکردن را شرح دهید:
فرزندتان باید بداند اگر کاری را که خواسته اید انجام ندهد، تنبیه میشود.
مثلاً: وقتی تکالیفت را انجام دهی میتوانیم میهمانی برویم.
اگر با خواهرت این طوری رفتار کنی مجبور میشوم اجازه ندهم بازی کنید.
🍃۷- در زمان مناسب دستور دهید:
به فرزندتان دستورات پی در پی ندهید
و متوالی خواسته هایتان را برای او شرح دهید.
مثلاً نگویید:
تلویزیون رو خاموش کن و مشقاتو بنویس.
به جای آن بگویید: این کارتون که تمام شد، تلویزیون را خاموش کن و بعد به مشق هایت برس.
🍃۸- غر نزنید:
نه دعوا کنید، نه غر بزنید، نه عصبانی شوید.
آرام و قاطعانه وضعیت موجود را توصیف کنید و بگویید
دقیقاً چه میخواهید.
مثلاً به جای آنکه بگویید باز هم اتاقت را بهم ریختی، بگویید:
اسباب بازی هایت وسط اتاق است. آنها را در سبد مخصوص شان بریز تا اتاقت مرتب شود.
🍃۹- راه درست را نشان دهید:
وقتی برای نخستین بار یک دستور را به کودک میدهید،
شاید لازم باشد نحوه اجرای آن و راه درست فرمانپذیری را نشانش دهید.
اما سعی نکنید کارهای کودک را به جای او انجام دهید.
در این صورت او هیچ وقت یاد نمیگیرد که باید چه کار کند.
#فرمانبری_کودک
#تربیت_فرزند
#قسمت_سوم
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
🔺سریع باش😊
✅️ سن: +۳ سالگی (میتونید برای سنین بالاتر مراحل بازی رو پیچیده کنید )
#بازی
#بازی_ساختنی
#تقویت_هوش_جنبشی
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
💐 به نام خدای قصه های قشنگ 💐
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود 😊
🐧کلاغ شروع کرد به غار غار کردن، درخت پیر گوشهایش را گرفت و با صدایی لرزان گفت: هیس.... آرام باش. آواز نخوان. سرم درد می گیرد... حوصله ندارم... کلاغ ساکت شد و آرام روی شاخه نشست.
🐦دارکوب نشست روی شاخه ی دیگر و شروع کرد به نوک زدن و تق تق کردن. درخت پیر شروع کرد به ناله کردن و گفت نه نه نزن. خواهش می کنم نوک نزن. من طاقت ندارم... اعصاب ندارم... زود خسته می شوم... دارکوب ناراحت شد و رفت.
🐤پرستو دوستانش را دعوت کرده بود به لانه اش، که روی یکی از شاخه های درخت پیر بود. درخت پیر تا دوستان پرستو را دید، گفت: خواهش می کنم سر و صدا نکنید من می خواهم بخوابم... مریضم ... حوصله ندارم... پرستو هم از درخت پیر دلگیر شد.
غرزدن و زود خسته شدن درخت پیر، کم کم همه ی پرندگان را ناراحت کرد. پرنده ها یکی یکی با درخت پیر قهر کردند و رفتند و فقط کلاغ پیش او ماند.
کلاغ، از بقیه ی پرنده ها باوفاتر بود و درخت پیر را خیلی دوست داشت. او یادش می آمد که از زمانی که یک جوجه کلاغ بود روی شاخه های همین درخت زندگی کرده بود. یادش می آمد که چقدر همین درخت، که الان پیر و کم حوصله شده است، با او مهربان بود و به او محبت می کرد. به خاطر همین هیچ وقت حاضر نبود از پیش او برود.
کلاغ پیش او ماند اما بدون سر و صدا و وروجک بازی . کلاغ آرام و با حوصله با درخت پیر زندگی می کرد.
یک روز درخت پیر که خیلی دلتنگ شده بود، به کلاغ گفت: دلم برای پرستو و دارکوب تنگ شده است. ای کاش آنها هم مثل تو کمی مهربان بودند و با من قهر نمی کردند. من دیگر پیر شده ام و نمی توانم سروصداهای زیاد را تحمل کنم. نمی توانم مثل قبل، زحمت بکشم و کار کنم. بیشتر وقتها می خواهم بخوابم اما همه ی پرنده ها را مثل تو دوست دارم و دلم می خواهد هر روز آنها را ببینم اما آنها خیلی زود از دست من عصبانی می شوند و با من قهر می کنند.
کلاغ حرفهای درخت پیر را شنید و خیلی غصه خورد او تصمیم گرفت هر طوری شده به بقیه ی پرنده ها یاد بدهد که چگونه با درختان پیر با مهربانی رفتار کنند. کلاغ هر روز با پرنده ها صحبت کرد و از مهربانی های قدیم درخت پیر برایشان خاطرات زیادی نقل کرد.
پرنده ها دوباره دلشان برای درخت پیر تنگ شد و پیش او برگشتند اما از این به بعد وقتی پیش درخت پیر می آمدند آرام حرف می زدند و مراقب رفتارشان بودند تا درخت پیر اذیت نشود. اینطوری دوباره شادی و صفا در بین شاخ و برگ درخت پیر پیدا شد و همه از هم راضی و خوشحال بودند...😊
#قصه_شب
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝