کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
اگه موافقین شب بیام و راجع به این دغدغه حرف بزنیم، یه 🌹 بفرستین اینجا👇 @kidiyo_admin
تعداد 🌹ها کم بود🙃
اگه زیاد شد، فردا میگم😉😌
🎂 این داستان: تولد مامان
وقتی مهمان داریم، آن هم از آن رودربایستی دارها، از یک هفته قبل باید کارهایم را ردیف کنم. هر روز یک قسمتی را تمیز و مرتب کنم و مراقب باشم کاشف کوچولوی خانهی ما، آنجا را کشف نکند و او را سرگرم چیزهای دیگر نگه دارم.
آن روز چیزی به آمدن مهمانها نمانده بود و همه چیز مرتب و منظم بود. چای، غذا و سالاد همه آماده بودند.
حدود نیم ساعتی که مشغول کار بودم، صدایی از پسرم نشنیدم. کنجکاو شدم و به سمت اتاقش رفتم در را که باز کردم دیدم کف اتاق پر از کاغذهای ریز شده است😨
انگار از مغزم دود بلند شد 🤯، سرم سوت کشید، میخواستم چنان فریادی بزنم که در و دیوار خانه بلرزند.😤
که ناگاه نگاهم در نگاه معصومانه و هیجانزده پسرم گره خورد، او با دستان کوچکش گل سرخی را که بارها کشیده بود تا زیباترین گل بشود و سپس کج و معوج دور بری کرده بود را به من هدیه داد. 🌹
و همزمان با لحن سرخوش و کودکانه اش گفت:
😃جی جی جی جینگ مااماان تولدت مبارررک برات تولد گرفتم سوپرایز شدی؟؟
فریاد که تا پشت دندانهایم آمده بود
و داشت به زور دهانم را باز میکرد را نگه داشتم...👇
لحظه ای مکث کردم. خودم را جای پسرم گذاشتم.با تمام امید و آرزو برای من تولد گرفته بود.
میان فریاد زدن و بغل کردنش مانده بودم.
فریاد داشت به زور دهان من را باز میکرد.
اما پسر سه ساله من چه میدانست
که در مهمانی باید همه جا پاکیزه باشد و اصلاً چه میدانست مرتب بودن یعنی چه.
یادم است وقتی دو سالش بود پیش من آمد و با صدای کودکانه اش گفت:
تمیز کردم بیا تمیز کردم بیا😃
وقتی به اتاقش رفتم دیدم همه ی کشوها را ریخته بیرون و میگوید مامان ببین تمیز کردم. معنی تمیز کردن در ذهن پسرم همین بود.
همه این فکرها در کسری از ثانیه از ذهنم گذشت.
فریاد مانده در دهانم را قورت دادم و روی زمین زانو زدم و او را در آغوش کشیدم و بوسه بر گونهها و دستهایش نشاندم و گفتم: بله مامان جان، خیلی خیلی زیباست.
همزمان زنگ در به صدا درآمد و مهمانها رسیدند.
نگاهی به اتاقش انداختم که پر از کاغذهای ریز شده بود.
با خودم گفتم:« لازم نیست این همه کمال گرا باشم. چه اشکالی دارد مگر مهمانی خراب میشود؟ پسرم برایم تولد گرفته است. اصلا خانه ی بچه داری همین است دیگر... خدا را شکر کن برای بودنش...😊»
علی را بغل کردم و دوتایی به استقبال مهمانها رفتیم....
✍مامان فاطمه
#عزت_نفس
#نکات_تربیتی
#وایسا_مکث_کن_برو
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
امروز به نیابت از شهید
علیرضا اسدزاده
به امام حسین علیهالسلام سلام میکنیم و ثواب مادرانههای امروزمان را به این شهید عزیز هدیه میکنیم.
#دوپینگ_مادرانه
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
همهی زندگیم فدای شما
اىهمهىزندگىامامرضـا(علیهالسلام)…💔
سلااااامممم از روز رحلت شهادتگونهی خانم حضرت معصومه...
واقعا قم تکهای از بهشته...
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
اگه موافقین شب بیام و راجع به این دغدغه حرف بزنیم، یه 🌹 بفرستین اینجا👇 @kidiyo_admin
میبینم که تعداد 🌹ها زیاد شده😊😉
پس الوعده وفا 🤝
راستش من پارسال که پسرم پیشدبستانی میرفت، خیلی درگیر تکرار حرفهای نامتعارفی بودم که همکلاسیهاس میگفتن...
اوایل سخت بود که یه دفعه یه حرف ناجور به داداشش میگفت و مطمئن بودم که اونو تو مدرسه یاد گرفته.
من قبل از چهار سالگی علیرضا، یعنی از زمانی که تسهیلگری شرکت کردم، مرتب روی تفاوتها کار کرده بودم...
مثلا وقتایی که به محمدحسین شیر میدادم یا میخواستم بخوابونمش، بهش میگفتم بیا بازی...
بعد میگفتم بیا ببینیم که مبل و فرش چه تفاوتی دارن
یا لوستر و تابلو
یا تخت و کمد
و هر چیزی که میدید
این بازی رو خیلی دوست داشت و من هم اون وسطا یه چیزایی میگفتم که کلی میخندید، مثلا میگفتم فکر کن اگه قرار بود تابلو رو به سقف بزنیم چی میشد...
و همین طور این بازی رو با محمدحسین هم انجام میدم و حتی گاهی سه تایی انجام میدیم...
پس از تفاوتها شروع کردم...
گفتم: یادته با هم صحبت کردیم که آدما با هم فرق دارن؟
حالا میگم خانوادهها هم با هم فرق دارن، شاید این حرفی که شما امروز زدی و از دوستت شنیدی، از نظر خانواده دوستت، حرف بدی نباشه، اما تو خانوادهی ما، این حرف بده و ما اونو نمیگیم...
نمیگم مثل تو قصهها
بعد از آن روز، دیگر علیرضا هیچ حرف بدی را به زبان نیاورد و همه چیز گل و بلبل ماند و مامان پروین بی نهایت احساس خوشبختی و موفقیت داشت...🤪
نه...😅
اما بعد از اون روز وقتی حرفی رو میزنه که نباید، من و محمدحسین میگیم:
خانوادهها با هم فرق دارن...
حالا اگه شما در مورد تفاوتها هنوز با بچتون صحبت نکردین، یکی دو هفته در این مورد با هم حرف بزنین...
تفاوت فصلها
غذاها
حتی آدما و توانمندیهاشون
بعد در مورد تفاوت خانوادهها و تربیتها
و یه توصیه خواهرانه...
قبل از انجام هر کار جدیدی تو تربیت بچهها، وضو بگیر و از خدا و ائمه و یه شهید کمک بخواه...
به چشم میبینی که چقدر حرفات بیشتر روی بچهها تاثیر میزاره...
برای منم دعا کنین 🙏
✍مامانِ اسفند ماهی😉
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝