📖معرفی کتاب من نگرانم《از مجموعهی دربارهی احساسات》
نوشته: ایزابل توماس
مترجم: هایده کروبی
انتشارات: نردبان
✔این کتاب مدیریت احساسات را یاد میدهد؛ تا کودک بیاموزد نگرانی هم مثل سایر احساسات، یک حس طبیعی است و حس بدی نیست.
✔این کتاب آموزش میدهد که نگرانی چیست؟
✔چرا گاهی نگران میشویم؟
✔چطور نگرانی را از بین ببریم؟
✔چطور به کسی که نگران است کمک کنیم؟
✔در این کتاب با موقعیتهایی که ما را نگران میکند و روشهایی برای رفع نگرانی آشنا میشویم.
✔میآموزیم هرچه بیشتر در مورد عوامل نگرانی خود بدانیم، پیدا کردن راه حل برای از بین بردن آن، آسانتر است.
✔این کتاب به کودک راهکارهایی برای خلاص شدن از دست نگرانی ارائه میدهد.
✔این کتاب با تصویرسازی مناسب و زیبا و استفاده از جملاتی کوتاه، مفهوم را رسانده و اصلاً حوصله سر بر نیست.
رده سنی: ۴ سال به بالا
#معرفی_کتاب
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
🌀مجموعه روایتهای مادری
♦️این روایت: بیان احساسات
چند روز قبل علیرضای کلاس اولی من، از مدرسه که برگشت، خیلی سرحال نبود.
چند بار بی دلیل با محمدحسین دعوا کرد و حتی مثل هر روز از مدرسه صحبت نکرد.
مطمئن شدم که اتفاقی افتاده و او را ناراحت کرده است.
موقع خواب بعد از ظهر بغلش کردم و بدون هیچ سوالی، موهای قشنگ و نرمش را نوازش کردم.
وقتی بیدار شد و طبق عادت، خوراکی خورد و پویانمایی پهلوانان را دید، وسایلش را آورد تا تکالیفش را انجام دهد.
همچنان بی حوصله بود و بی دلیل مشقهایش را پاک میکرد.
رفتم کنارش نشستم...👇
دستهایش را گرفتم، در چشمان میشی رنگ و قشنگش نگاه کردم و گفتم:
میخواهی با هم حرف بزنیم؟
و این جمله باعث شد که علیرضای من، با صدای بلند گریه کند. بغلش کردم و فقط قربان صدقه اش رفتم.
محمدحسین هم که از گریه برادرش ناراحت شده بود، با چشمانی غمگین به او نگاه میکرد.
کمی که گذشت علیرضا گفت: امروز دو تا از همکلاسیهایش ستاره سوم رو گرفتهاند و او هنوز دو ستاره دارد(منظورش ستارههای جدول تشویقی روی دیوار بود).
حواسم بود به او نگویم: همین؟ اینکه گریه ندارد.
میدانستم که این مورد برایش بسیار مهم بوده که او را تا این حد به هم ریخته است...
از او پرسیدم....👇
الان احساست چیست؟
سریع گفت: ناراحتم.
گفتم: از اینکه آن دو نفر ستاره سوم را گرفتهاند؟ یعنی نباید میگرفتند؟
کمی فکر کرد و گفت: نه، مشق آنها از مشقِ من، خوشخطتر بود، منم دلم میخواست ستاره بگیرم.
گفتم: فکر میکنی راهش چیست؟
باز هم کمی فکر کرد و گفت: باید بیشتر دقت کنم و بیشتر تمرین کنم.
گفتم: پس احساسِ تو، احساس به تمرین بیشتر بود نه ناراحتی.
علیرضا وقتی لبخند من را دید و متوجه شوخی من شد، خندید و من او را محکمتر در آغوش گرفتم.
وقتی دو روز بعد علیرضای من، با خوشحالی گفت که ستاره سوم را گرفته، با لبخند به او گفتم: مطمئن بودم که میتوانی و در دلم به خودم هم آفرین گفتم که به موقع با او همدلی کردم و احساساتش را خوب درک کردم.
✍مامانِ اسفند ماهی😉
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
و اینکه ما شش تا هیجان اولیه داریم: غم شادی ترس تعجب خشم تنفر البته بعضیها تا هشت تا هیجان اولیه ر
مامان خانمی وقت فرستادن یادداشتهای امروزته😉
شبت ستاره بارووووون
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
امروز به نیابت از شهید
محمد مهدی شاهرخی فر
به امام حسین علیهالسلام سلام میکنیم و ثواب مادرانههای امروزمان را به این شهید عزیز هدیه میکنیم.
#دوپینگ_مادرانه
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
چه خبر از یادداشت کردن هیجانات دیروز؟
دقت توی هیجانهای یه روز، چه حسی داشت؟
الوعده وفا🤝
این لیست من👇
غم: ۱ بار
شادی: ۵ بار
ترس: ۰
تعجب: ۱ بار
خشم: ۳ بار
تنفر: ۱ بار
اگه هنوز لیستت رو برام نفرستادی، دست به کار شو👇
https://harfeto.timefriend.net/17300000586913