💐 بچه های گل🤗 🕊 ❤️ #دلمون روبفرستیم #کاظمین 🌸 مولودی #میلاد_امام_کاظم (ع) 💐فرزند هفتم از نسل دریا 💐بابای هفت تا آسمون مهتاب دنیا 💥🎈#عیدتون_مبارک👏👏 🎤 سیدرضا نریمانی #کودکان_آمر #آمر_کوچولو_تربیت_کنیم ┏━━ 👼🏻🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 👼🏻🌙 ━━ 🌸🌿در تبلیغ کانال ما رسانه باشید🌿🌸

📚#داستان 📖#قصه 📜داستان ولادت امام موسی کاظم علیه السلام💐 🌞نام داستان: مهمان مادر بزرگ 🦋#ولادت_امام_کاظم #کودکان_آمر #آمر_کوچولو_تربیت_کنیم ┏━━ 👼🏻🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 👼🏻🌙 ━━ 🌸🌿در تبلیغ کانال ما رسانه باشید🌿🌸

📣ویژه🌺#میلاد حضرت موسی کاظم علیه السلام امام هفتم ما شیعیان 🎨#رنگ_آمیزی #نقاشی 🌈#تولد_باب_الحوائج (ع) مبارک باد #کودکان_آمر #آمر_کوچولو_تربیت_کنیم ┏━━ 👼🏻🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 👼🏻🌙 ━━ 🌸🌿در تبلیغ کانال ما رسانه باشید🌿🌸

🔴 مسابقه بزرگ موسسه ی موعود🔴 🔶حتما این ضرب المثل معروف را شنیده اید: 🔷«رطب خورده کی منع رطب کند» 🔶حدیثی که به رسول خدا (صلی الله علیه و آل و سلم )نسبت میدهند😳 🔷حکایت پسرکی که خرما برایش مضر بود. مادرش از پیامبر(ص) خواست تا او را از خرما خوردن منع کند، اما رسول خدا(ص)این کار را به فردا موکول کردند.فردا وقتی مادر علت را جویا شد، پیامبر(ص)فرمودند، چون دیروز خودم خرما خورده بودم! 🔰اگر برای این حدیث، سند و منبع معتبر پیدا کنید، به قید قرعه پنج میلیون تومان جایزه دریافت می نمایید🤩 🔰کافیست از متن عربی حدیث و سند رجال آن عکس گرفته و با ذکر نام کتاب به آیدی زیر 👇ارسال کنید 🔻 در پیام رسان های داخلی (🔅ایتا 🔅سروش 🔅بله 🔅گپ 🔅آی گپ 🔅روبیکا) 👇 @vajeb_mosabeghe 🔻در واتساپ👇 https://api.whatsapp.com/send?phone=989307862759 ⏳مهلت مسابقه: تا پیدا شدن سند معتبر #بی_تفاوت_نباشیم #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... ‌╔═💎💫═══╗ @aamerin_ir ╚═══💫💎═╝

#داستان #میلاد_امام_کاظم_علیه_السلام 📖شیعه ی خوب کیست؟🤔 #قسمت_اول وقتی اسب قهوه ای 🐎من راه می رود، سُم هایش تِریک تِریک، صدای قشنگی می دهند. وقتی سوارش میشوم، احساس خوبی دارم؛ مثل این است که دارم پرواز🕊 می کنم. آدم های دور و برم زُل زده اند به من👀. هر وقت که از سفر برمی گردم، همین طور است. از بازار که می گذرم، دکان دارها دست از کار می کشند و زل میزنند به من. انگار چشم شان👁به یک سردار یا وزیر یا عالم افتاده، که این طوری دست از کار می کشند! اسبم 🐴شیهه می کشد و گردن دراز و پر از یالش را تکان می دهد. کمرم را صاف می کنم و از کنار آنها می گذرم تا به خانه می رسم. با صدای اسبم، نوکرها از خانه بیرون می آیند. یکی اسبم را می گیرد. یکی هم کمک می کند تا من از پشت آن پایین بیایم. آن دو با احترام زیاد مرا به خانه می برند. مادرم با خوشحالی جلو می آید. او😌خمیده خمیده راه می رود؛ چون سن زیادی دارد. او برای من هم مادر است و هم پدر؛ چون پدر ندارم. پدرم آن زمانی که کودک بودم، به دست ماموران حکومت زندانی شد. به ما گفتند: در زندان بیمار شده و مرده است. اما بعدها معلوم شد آنها پدرم را شهید کرده اند😔چون او شیعه ی امام على علیه السلام بود! همسرم که دارد پیاز تکه می کند، به من می گوید: «سلام صالح!✋ خوش آمدی، امشب مهمان داریم. قرار است پدر و مادرم بیایند. یک وقت جایی نروی!» میخندم:☺️«نه، من همین جا در خانه هستم!» در می زنند. یکی از نوکرها از توی اتاقش بیرون می آید و پشت در می رود. بعد پیش من می آید و با احترام می گوید:... #ادامه_داستان_در_پست_بعد...👇 #کودکان_آمر #آمر_کوچولو_تربیت_کنیم ┏━━