#رنگ_آمیزی
#شعر
#چادرم
#من_حجابم_را_دوست_دارم
═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═
#کودکان_آمر
#آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
کـودکـان آمـر 💫بچـه هـای مهـربان💫
#قصه #مهدوی 🌱یکی از شبهای قشنگ تو اون قدیم قدیما ماه تو آسمان صاف و پرستاره می درخشید. دختر پادشاه
🦋#مهدویت
🛑#آموزش
👼🏻#کودک _مصلح
🔶موضوع آموزش : مهدویت
🌀جلسه : دوم
با ما همراه باشید👇🏻
═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═
#کودکان_آمر
#آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
#شعر
🌸سلام سلام بچه ها
گل های باغ خدا
🌷می خوام بگم براتون
از امام خوبمون
🌸مهدی صاحب زمان
ولی حق در جهان
🌷همون که بهترینه
منجی این زمینه
🌸آخرین امام دینه
رهبر مومنینه
🌷کسی که دوستش بشه
عاقبتش خیر میشه
🌸اگر دعا کنیم ما
زودتر میاد اون آقا
🌷اون خیلی مهربونه
داده به ما نشونه
🌸میخواد که ما غرق نشیم
یه وقتی گمراه نشیم
🌷میخواد توی طوفانها
کمک کنه به ماها
🌸اگر که ما خوب باشیم
اهل بدی نباشیم
🌷میشیم ما یار مولا
اهل بهشت اعلا
🌸اون وقت خدا راضیه
این زمینه سازیه
🌷برای ظهور مولا
این دستوره از خدا
🌸با ظهور امام زمان
میشه بدی ها نهان
🌷فقر و بدی پاک میشه
از این جهان همیشه
🌸عدالت برپا میشه
ظلم و گناه نمیشه
🌷دنیا میشه گلستان
تحت لوای قرآن
🌸راه نجات دنیا
فقط هستش این ندا
🌷مهدی صاحب زمان
زودتر بیا مولاجان...
🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کودکان_آمر
#آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
کـودکـان آمـر 💫بچـه هـای مهـربان💫
#زندگینامه_امام_زمان_عج #ویژه_نوجوان #ویژه_والدین قسمت ۱ و ۲ هر هفته با ما همراه باشید. ═❁๑🍃๑
#زندگینامه_امام_زمان_عج
#ویژه_نوجوان
#ویژه_والدین
قسمت ۳ تا ۸
هر هفته با ما همراه باشید.
═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═
#کودکان_آمر
#آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@Koodakan_Amer
┗━━ 👼🏻🌙 ━━
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
#زندگینامه_امام_زمان_عج "
#قسمت_3
#مادر_امام_زمان_عج
...رنگهای کشیشان متغیر شد و اعضایشان بلرزید. پس بزرگ ایشان بجدم گفت: ای پادشاه ما را معاف دار از چنین امری که بسبب آن نحوستها روی نمود که دلالت می کند بر اینکه دین مسیحی بزودی زائل گردد.
پس جدم این امر را بفال بد دانست و گفت بعلماء و کشیشان که این تخت را بار دیگر بر پا کنید و چلیپا ها را بجای خود قرار دهید، و حاضر گردانید برای این برگشته روزگار بدبخت را که این دختر را باو تزویج نمائیم تا سعادت آن برادر دفع نحوست این برادر بکند، چون چنین کردند و آن برادر دیگر را بر بالای تخت بردند، و چون کشیشان شروع بخواندن انجیل کردند باز همان حالت اول روی نمود و نحوست این برادر و آن برادر برابر بود و سر این کار را ندانستند که این از سعادت سروری است نه نحوست آن دو برادر، پس مردم متفرق شدند و جدم غمناک به حرمسرا بازگشت و پردهای خجالت در آویخت، چون شب شد بخواب رفتم و در خواب دیدم که حضرت مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در قصر جدم جمع شدند و منبری از نور نصب کردند که از رفعت بر آسمان سربلندی می کرد و در همان موضع تعبیه کردند که جدم تخت را گذاشته بود. پس حضرت رسالت پناه محمّد صلی الله علیه و آله با وصی و دامادش علی بن ابیطالب (ع) و جمعی از امامان و فرزندان بزرگواران ایشان قصر را بقدوم خویش منور ساختند پس حضرت مسیح بقدوم ادب از روی تعظیم و اجلال باستقبال حضرت خاتم الأنبیاء صلی الله علیه و آله شتافت و دست در گردن مبارک آن جناب در آورد، پس حضرت رسالت پناه (ص) فرمود که یا روح الله آمده ایم که ملیکه فرزند وصی تو شمعون را برای این فرزند سعادتمند خود خواستگاری نمائیم و اشاره فرمود بماء برج امامت و خلافت حضرت امام حسن عسکری(ع) فرزند آنکسی که تو نامه اش را به من دادی پس حضرت نظر افکند به سوی حضرت شمعون و فرمود شرف دو جهانی به تو روی آورده، پیوند کن رحم خود را برحم آل محمد(ص) .
پس شمعون گفت که کردم، پس همگی بر آن منبر بر آمدندو حضرت رسول(ص) خطبه ای انشاء فرمود و با حضرت مسیح مرا بحسن عسکری(ع) عقد بستند و حضرت رسول(ص) با حواریون گواه شدند، چون از آن خواب سعادت مآب بیدار شدم از بیم کشتن آن خواب را برای جدم نقل نکردم و این گنج رایگانرا در سینه پنهان داشتم و آتش محبت آن خورشید فلک امامت روز بروز در کانون سینه ام مستعل می شد و سرمایهٔ صبر و قرار ما بباد فنا می داد تا بحدی که خوردن و آشامیدن بر من حرام شد و هر روز چهره کاهی می شد و بدن می کاهید و آثار عشق نهانی در بیرون ظاهر می گردید، پس در شهرهای روم طبیبی نماند مگر آنکه جدم برای معالجهٔ من حاضر کرد و از دوای درد من از او سؤال کرد و هیچ سودی نمی داد.......
ادامه دارد
📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت")
💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کودکان_آمر
#آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
#زندگینامه_امام_زمان_عج
#قسمت_4
#مادر_امام_زمان_عج
...پس در شهرهای روم طبیبی نماند مگر آنکه جدم برای معالجهٔ من حاضر کرد و از دوای درد من از او سؤال کرد و هیچ سودی نمی داد .
چون از علاج درد من مأیوس ماند روزی بمن گفت ای نور چشم من آیا در خاطرات چیزی و آرزوئی در دنیا هست که برای تو بعمل آورم؟
گفتم ای جد من درهای فرج بر روی خود بسته می بینم اگر شکنجه و آزار از اسیران مسلمانان که در زندان تواند دفع نمائی و بندها و زنجیرها از ایشان بگشائی و ایشان را آزاد کنی امیدوارم که حضرت مسیح و مادرش عافیتی بمن ببخشند، چون چنین کرد اندک صحتی از خود ظاهر ساختم و اندک طعامی تناول نمودم پس خوشحال و شاد شد و دیگر اسیران مسلمانان را عزیز و گرامی داشت. پس بعد از چهارده شب در خواب دیدم که بهترین زنان عالمیان فاطمه زهرا (س) بدیدن من آمد و حضرت مریم با هزار کنیز از حوریان بهشت در خدمت آن حضرت بودند، پس مریم بمن گفت این خاتون بهترین زنان و مادر شوهر تو امام حسن عسکری(ع) است. پس بدامنش در آویختم و گریستم و شکایت کردم که امام حسن(ع) بمن جفا می کند و از دیدن من ابا می نماید، پس آن حضرت فرمود که چگونه فرزند من به دیدن تو بیاید و حال آنکه بخدا شرک می آوری و بر مذهب ترسانی و اینک خواهرم مریم و دختر عمران بیزاری می جوید بسوی خدا از دین تو، اگر میل داری که حقتعالی و مریم از تو خشنود گردند و امام حسن عسکری(ع) بدیدن تو بیاید پس بگو: اگر میل داری که حقتعالی و مریم از تو خشنود گردند و امام حسن عسکری(ع) بدیدن تو بیاید پس بگو:
"اَشْهَدُ اَنْ لا اَلَهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اَنَّ مُحَمَّدَّ رَسُولُ اللّهِ"
چون به این دو کلمهٔ طیبه تلفظ نمودم حضرت سیدةالنساء مرا به سینهٔ خود چسباند و دلداری فرمود و گفت: اکنون منتظر آمدن فرزندم باش که من او را بسوی تو می فرستم.
پس بیدار شدم و آن دو کلمهٔ طیبه را بر زبان میراندم و انتظار ملاقات گرامی آن حضرت می بردم، چون شب آینده در آمد بخواب رفتم خورشید جمال آن حضرت طالع گردید گفتم ای دوست من بعد از آنکه دلم را اسیر محبت خود گردانیدی چرا از مفارقت جمال خود مرا چنین جفا دادی؟ فرمود که دیر آمدن بنزد تو نبود مگر برای آنکه مشرک بودی اکنون که مسلمان شدی هر شب بنزدتو خواهم بود تا آنکه حقتعالی ما و تو را در ظاهر بیکدیگربرساند و این هجران را بوصال مبدل گرداند، پس از آنشب تا حال یکشب نگذشته است که درد هجران مرا بشدت وصال دوا نفرماید.
بشربن سلیمان گفت چگونه در میان اسیران افتادی؟ گفت:.....
ادامه دارد
📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت")
💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کودکان_آمر
#آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
#زندگینامه_امام_زمان_عج
#قسمت_5
#مادر_امام_زمان_عج
...بشربن سلیمان گفت چگونه در میان اسیران افتادی؟ گفت:مرا خبر داد امام حسن عسکری (ع) در شبی از شبها که در فلان روز جدت لشکری بجنگ مسلمانان خواهد فرستاد، پس از عقب ایشان خواهد رفت، تو خود را در میان کنیزان و خدمتکاران بینداز به هیئتی که تو را نشناسند و از پی جد خود روانه شو و از فلان راه برو. چنان کردم طلایه لشکر مسلمانان به ما برخوردند و ما را اسیر کردند و آخر کار من آن بود که دیدی و تا حال کسی بغیر از تو ندانسته است که من دختر پادشاه رومم و مردی پیر که در غنیمت من بحصهٔ او افتادم از نام من سوال کرد گفتم نرجس نام دارم، گفت این نام کنیزان است. بشر گفت این عجب است که تو از اهل فرنگی و زبان عربی را نیک می دانی؟ گفت از بسیاری محبتی که جدم نسبت به من داشت می خواست مرا بیاد گرفتن آداب حسنه بدارد، زن مترجمی را که زبان فرنگی و زبان عربی هر دو می دانست مقرر کرده بود که هر صبح و شام می آمد و لغت عربی بمن آموخت تا آنکه زبانم باین لغت جاری شد.
بشر گوید که من او را بسر من رأی بردم بخدمت امام علی نقی(ع) رسانیدم، حضرت کنیزک را خطاب کرد که چگونه حق سبحانه و تعالی بتو نمود عزت دین اسلام را و مذلت دین نصاری را و شرف و بزرگواری حضرت محمّد(ص) و اولاد او را؟
گفت:.....
ادامه دارد...
📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت")
💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کودکان_آمر
#آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
#زندگینامه_امام_زمان_عج
#قسمت_6
#مادر_امام_زمان_عج
....چگونه حق سبحانه و تعالی بتو نمود عزت دین اسلام را و مذلت دین نصاری را و شرف و بزرگواری حضرت محمّد(ص) و اولاد او را؟
گفت:چگونه وصف کنم برای تو چیزی را که تو از من بهتر می دانی یابن رسول الله(ص)، پس حضرت فرمود که می خواهم ترا گرامی دارم، کدام یک بهتر است نزد تو، اینک ده هزار اشرفی بتو دهم یا ترا بشارت دهم بشرف ابدی؟
گفت: بشارت بشرف را می خواهم و مال نمی خواهم.
حضرت فرمودند که بشارت باد ترا بفرزندی که پادشاه مشرق و مغرب عالم شود و زمین را پر از عدل و داد کند بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد، گفت: این فرزند از کی بوجود خواهد آمد؟
فرمود: از آن کسی که حضرت رسالت(ص) ترا برای او خواستگاری کرد، پس از او پرسید که حضرت مسیح و وصی او ترا به عقد کی در آورد؟ گفت: به عقد فرزند تو امام حسن عسکری(ع)، حضرت فرمود که آیا او را می شناسی؟ گفت: از آنشبی که بدست بهترین زنان مسلمان شده ام شبی نگذشته است که او بدیدن من نیامده باشد. پس حضرت کافور را طلبید و گفت: برو و خواهرم حکیمه خاتون را طلب کن. چون حکیمه داخل شد حضرت فرمود که این آن کنیز است که می گفتم، حکیمه خاتون او را در بر گرفت و بسبار نوازش کرد و شاد شد. پس حضرت فرمود که ای دختر رسول خدا(ص) او را ببر خانهٔ خود و واجبات و سنتها را باو بیاموز که او زن حسن عسکری و مادر صاحب الأمر (ع) است.....
ادامه دارد
📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت")
💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کودکان_آمر
#آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
#زندگینامه_امام_زمان_عج
#قسمت_7
#مادر_امام_زمان_عج
...از حکیمه خاتون که روزی حضرت امام حسن عسکری(ع) به خانهٔ من تشریف آوردند و نگاه تندی به نرجس خاتون کردند، پس عرض کردم که اگر شما را خواهش او هست بخدمت شما بفرستم، فرمود که ای عمه این نگاه تند از روی تعجب بود زیرا که در این زودی حقتعالی از او فرزند بزرگواری بیرون آورد که عالم را پر از عدالت کند بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور، گفتم او را بفرستم بنزد شما؟ فرمود که از پدر بزرگوارم رخصت بطلب در این باب.
حکیمه خاتون گوید که جامه های خود را پوشیدم و بخانهٔ برادرم امام علی نقی(ع) رفتم، چون سلام کردم و نشستم بی آنکه من سخنی بگویم حضرت از ابتداء فرمود همین مطلب به خدمت تو آمدم که در این امر رخصت بگیرم فرمود که ای حکیمه نرجس را بفرست برای فرزندم، گفتم ای سید من، من از برای همین مطلب به خدمت تو آمدم که در این امر رخصت بگیرم فرمود: که ای بزرگوار صاحب برکت خدا می خواهد که تو را در چنین ثوابی شریک گرداند و بهرهٔ عظیمی از خیر و سعادت بتو کرامت فرماید که ترا واسطهٔ چنین امری کرد. حکیمه گفت: بزودی بخانهٔ خود برگشتم و زفاف آن معدن فتوت و سعادت را در خانهٔ خود واقع ساختم.
بعد از چند روزی آن سعداکبر را با آن زهره منظر بخانهٔ خورشید انور یعنی والد مطهر او بردم و بعد از چند روز آن آفتاب مطلع امامت در مغرب عالم بقاء غروب نمود و ماه برج خلافت امام حسن عسکری(ع) در امامت جانشین او گردید، و من پیوسته بعادت مقرر زمان پدر بخدمت آن امام البشر می رسیدم.
پس روزی نرجس خاتون آمد و گفت ای خاتون پا دراز کن که کفش از پایت بیرون کنم، گفتم: توئی خاتون و صاحب من بلکه هرگز نگذارم که تو کفش از پای من بیرون کنی و مرا خدمت کنی بلکه من ترا خدمت می کنم و منت بر دیده می نهم، چون حضرت امام حسن عسکری(ع) این سخن از من شنید گفت: خدا ترا جزای خیر دهد ای عمه، پس در خدمت آن جناب نشستم تا وقت غروب آفتاب پس صدا زدم بکنیز خود که بیاور جامه های مرا تا بروم، حضرت فرمود: ای عمه امشب نزد ما باش که در این شب متولد می شود فرزند گرامی که حقتعالی باو زنده می گرداند زمین را بعلم و ایمان و هدایت بعد از آن که مرده باشد بشیوع کفر و ضلالت، گفتم از کی بهم می رسد ای سید من و من در نرجس هیچ اثر حملی نمی یابم، فرمود که از نرجس بهم می رسد نه از دیگری.
پس جستم پشت و شکم نرجس را و ملاحظه کردم هیچگونه اثری نیافتم، پس برگشتم و عرض کردم حضرت تبسم فرمود و گفت: چون صبح می شود اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد و مثل او مثل مادر موسی است که تا هنگام ولادت هیچ تغییری بر او ظاهر نشد و احدی بر حال او مطلع نگردید زیرا که فرعون شکم زنان حامله را می شکافت برای طلب حضرت موسی و حال این فرزند نیز در این امر شبیه است بحضرت موسی.
در روایت دیگر این است که حضرت فرمودکه......
ادامه دارد
📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت")
💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه)
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کودکان_آمر
#آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲