⭕️واقعا در این کشور چه خبر است؟ اگر دوربین مخفی است، لطفاً به ما هم اطلاع دهید!
اصغر نورالله زاده که در دولت روحانی صندوق کارآفرینی به او سپرده شد و هزار تخلف انجام داد، بازداشت شد و پروندهاش هنوز بسته نشده است، حالا در دولت پزشکیان، او را به عنوان سرپرست صندوق ملی مسکن منصوب کردند!
حتما در سمت سرپرستی مشغول زد و بند می شود تا پرونده تخلفات گذشتهاش را جمع کند و استعلامش مثبت درآید و دوباره مدیر شود!
به نظر میرسد وقاحت دیگر حد و مرزی نمیشناسد.
📝اخبار معیشتی و خدماتی
🇮🇷@yeksansazi
15.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنجره متفاوتی به چند حضور شهید سلیمانی در برخی دیدارها و برنامههای خاطرهانگیز با رهبر انقلاب
@TasnimNews
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نبینی ضرر کردی
قطعا
و حتما😊
____
💳به کانال حقوق و مزایا بپیوندید:
https://eitaa.com/joinchat/2854355551Cee0799cee8
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبر انقلاب: بدانید اینها که امروز جولان میدهند زیر پای مومنان لگد مال میشوند.
🔻مرجع خبری #چالوس_رسانه در
ایتا | تلگرام | سروش | روبیکا | اینستاگرام
👇
🇮🇷 @chalous_resane
💬 https://eitaa.com/joinchat/2688418011C14c54a0ad0
🌐 chalousema.ir
⠀
39.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟نامه ی صوتی شهید حاج قاسم سلیمانی به دخترش👇
....عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. دختر عزیزم، شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید. چه کنم برای آن دختر بیپناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفلگریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذارنمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه میتوانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا ماندهام.
دخترم خیلی خستهام. سی سال است نخوابیدهام اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم؟ بیخیال باشم؟ تاجر باشم؟ نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم. والسلام علیکم و رحمتالله»
کتاب من قاسم سلیمانی هستم
ناصر کاوه
نامه شهید قاسم سلیمانی به دخترش
✅ نماینده مجلس: آقای پزشکیان هرچه گشتم هیچ اظهارنظری در هفته بصیرت (۹دی) از شما و کابینهتان ندیدم!
🔸علیرضا عباسی، نماینده مجلس: آقای پزشکیان! نهم دی روز بصیرت ومیثاق امت با امام و نماد وحدت و همدلی ملت ایران بود، ولی متاسفانه هرچه گشتم هیچ اظهارنظری در هفته بصیرت از شما و کابینهتان ندیدم، شما که دم از وفاق ملی میزنید! آیا ۹دی نماد وفاق ملی و همبستگی ملت ایران نبود که در این زمینه روزه سکوت گرفتهاید.
🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی
https://eitaa.com/joinchat/2884370684C177c1422e0
شیخ جعفر مجتهدی فرمود:
در هر کجای عالم که قلبا حضرت رضا «علیه السلام» را صدا بزنید و به ناحیه مقدسه ایشان توجه کنید آن بزرگوار سریعا نظر می کنند و این معناي حقیقی کلمه انیس النفوس است.
آری امام زمان «علیه السلام» هم عَینُ الله الناظِرَة (چشم بینای خداوند) هست و با توجه به احاطه شهودی که به کل عالم دارد هر کس کوچکترین توجه قلبی در قلب خود به سوی امام عصر داشته باشد حضرت در همان لحظه آگاه میشود و از توجه او مطلع است.
#موعظه
به کانال ""رهنمای طریق ""بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3210084356Cf7e71112fd
🌸🎊🌸🎊🌸🎊🌸🎊🌸
🎥آقای جهانگیری، آنکه باید محاکمه بشود شما هستید!
دولت شما که هر چه داشت داد تا رضایت اربابش را بدست آورد، ولی آمریکای عزیزتان غیرقابل اعتماد تر از آن چیزی بود که شما فکر میکردید!
آقای جهانگیری چرا وقتی از مسئولان صحبت میکنید از ضمیر سوم شخص صحبت میکنید! مگر شخص شما هشت سال مسئول نبوده!؟
آقای جهانگیری طوری از فساد صحبت نکنید که گویی با آن غریبه هستید، هنوز پروندههای برادران جهانگیری و فریدون یادمان نرفته، هنوز پرونده کرسنت آقای زنگنه باز است!
آقای جهانگیری، امروز رئیس بانک مرکزی همان همتی شماست، ولی دلار ۸۰ هزار تومان را هم رد کرده است، و خنده دار است شما کماکان راهی به جز مذاکره با آمریکا نمیبینید!
به جای فرافکنی لطفا از مردم عذرخواهی کنید و در پیشگاه خداوند متعال توبه کنید...
از خاطرات مخوف ودردناک هیتلر
یک روز صبح سرد در سرمای شدید مونیخ آلمان من کودکی 8 ساله بودم. لباس هایم هم آنقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم. خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود من و خواهر و برادر و مادرم زندگی میکردیم.
من برادر بزرگتر بودم. مادرم از سرطان سینه رنج میبرد. تا اینکه آنروز صبح نفس کشیدنش کم شد. اشک در چشمانش جمع شد. نمیدانست با ما چه کند. سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل. مادرشان هم که اکنون رو به مرگ است. دم گوشم به من چیزی گفت، او گفت که تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی.
من که هشت سال بیشتر نداشتم قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم. سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم. نزدیک ترین درمانگاه به خانه من درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند. رفتم التماسشان کردم.
میخندیدند و میگفتند به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد. آنقدر التماس کردم آنقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت.
چند دارو که نمیدانستم چیست از آن جا دزدیدم و دویدم. آن هاهم دنبال من دویدند. وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند. دستانم لرزید و برادر کوچکم گفت مادر نفس نمیکشد آدلف!
شل شدم، دارو ها افتاد آرام آرام به سمتش رفتم. وقتی صورت نازنینش را لمس کردم آنقدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود.
یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند. آنقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم. وقتی بعد چند روز آزاد شدم دیدم خواهرو برادر کوچکم نزد همسایه ما هستند. همسایه مادرم را خاک کرده بود. دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم. کارم شب و روز درس خواندن و کار کردن بود، چه زمستان چه بهار چه ...
وقتی رهبر آلمان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود. سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند. اما هم اکنون من رهبر کشور آلمان بودم. التماسم میکردند، دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند. تمنا میکردند و میگفتند ما زن و بچه داریم. آنقدر بالای چاله پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود و این شد شروع کشتار یهودیان و....
آدلف هیتلر
خاطرات کودکی نبرد من 1941
#إِنَّمَعِىَرَبِّى
#وعده_صادق3
#قطعا_پیروزیم
«سلام ایرانی»
ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/salamiraniaziz
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
از خاطرات مخوف ودردناک هیتلر
یک روز صبح سرد در سرمای شدید مونیخ آلمان من کودکی 8 ساله بودم. لباس هایم هم آنقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم. خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود من و خواهر و برادر و مادرم زندگی میکردیم.
من برادر بزرگتر بودم. مادرم از سرطان سینه رنج میبرد. تا اینکه آنروز صبح نفس کشیدنش کم شد. اشک در چشمانش جمع شد. نمیدانست با ما چه کند. سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل. مادرشان هم که اکنون رو به مرگ است. دم گوشم به من چیزی گفت، او گفت که تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی.
من که هشت سال بیشتر نداشتم قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم. سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم. نزدیک ترین درمانگاه به خانه من درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند. رفتم التماسشان کردم.
میخندیدند و میگفتند به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد. آنقدر التماس کردم آنقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت.
چند دارو که نمیدانستم چیست از آن جا دزدیدم و دویدم. آن هاهم دنبال من دویدند. وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند. دستانم لرزید و برادر کوچکم گفت مادر نفس نمیکشد آدلف!
شل شدم، دارو ها افتاد آرام آرام به سمتش رفتم. وقتی صورت نازنینش را لمس کردم آنقدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود.
یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند. آنقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم. وقتی بعد چند روز آزاد شدم دیدم خواهرو برادر کوچکم نزد همسایه ما هستند. همسایه مادرم را خاک کرده بود. دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم. کارم شب و روز درس خواندن و کار کردن بود، چه زمستان چه بهار چه ...
وقتی رهبر آلمان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود. سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند. اما هم اکنون من رهبر کشور آلمان بودم. التماسم میکردند، دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند. تمنا میکردند و میگفتند ما زن و بچه داریم. آنقدر بالای چاله پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود و این شد شروع کشتار یهودیان و....
آدلف هیتلر
خاطرات کودکی نبرد من 1941
#إِنَّمَعِىَرَبِّى
#وعده_صادق3
#قطعا_پیروزیم
«سلام ایرانی»
ما رو به دوستانتون معرفی کنید👇
https://eitaa.com/salamiraniaziz
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•