همه چیز خوب و آروم بود تا اینکه این عکسا آتیش انداخت تو لونه آدم بدا و شروع کردن به اذیت کردن فرشته ها
ولی غمتون نباشه إنّ الله مَعَنا...
#لبیک_یا_امامخامنهای
#امام_زمان
#عشق_پدرانه
#جشن_تکلیف
#فتنه_منافقین
╭─┅🍃❤️🍃🌸🇮🇷🌹🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🥀🕊
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃┅─╯
🎥 تعامل با آمریکا
🔹️ حجت الاسلام حسین طائب مشاور فرماندهی کل سپاه پاسداران:هرمقدار قدرت و توان ما بالاتر برود، تحریم ها بی اثر تر میشوند.چه در مذاکره و چه در تعامل و تقابل اصل بر منافع ملی و امنیت ملی است.هیچوقت آمریکایی ها تفاهم نامه ای نمینویسند که باعث شود یک جریان قدرت پیدا کند.
#تعامل_با_آمریکا
#جهاد_تبیین
#بصیرت
#روشنگری
╭─┅🍃❤️🍃🌸🇮🇷🌹🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🥀🕊
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃┅─╯
🌷۵صفت جوان ایده آل ازنظرقرآن:
🌷۱ .ایمان....
انهم فتیه آمنوا....13 سوره کهف
🌷۲ .حیا.
تمشی علی استحیاء...25 قصص
🌷۳ .شجاعت...
فتی یقال له ابراهیم...60 انبیاء
ابراهیم بتهاراشکست
🌷۴؛.مطالعه ودانش آموختن.
خداحضرت موسی علیهالسلام رامأمورکردکه ازحضرت خِضر علیهالسلام علم یادبگیرد.61 تا65 کهف
🌷۵.اعتدال ومیانه روی
واقصدفی مشیک...19 لقمان
#قرآن
#جوان_ایده_آل
╭─┅🍃❤️🍃🌸🇮🇷🌹🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🥀🕊
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃┅─╯
«زن»، «زندگی» اش را داد..
تا ما «آزادی» داشته باشیم:)
#شهدا..
#شهداء_شرمندایم
#حدیث_عشق🍁
╭─┅🍃❤️🍃🌸🇮🇷🌹🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🥀🕊
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃┅─╯
خباثت یعنی استفاده از تیتر "حملات بیولوژیک" در صورتی که علت مسمومیت ها مشخص نشده است.
پ ن: روزنامه شما هم میهن نیست ضد میهن است!
🗣علی چاهخوزاده
#فتنه_منافقین
#مسمومیت_دختران
#خباثت_روزنامه_هم_میهن
╭─┅🍃❤️🍃🌸🇮🇷🌹🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🥀🕊
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌹🌿
ویژگی فوق العاده موشک جدیدی که رونمایی شد.
#موشک_بالستیک
#ایران
#جهاد_تبیین
#بصیرت
╭─┅🍃❤️🍃🌸🇮🇷🌹🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🥀🕊
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃┅─╯
بزرگترین جنگ شناختی.pdf
1.92M
⭕️💢⭕️
⭕️بازخوانی بزرگترین جنگ شناختی جهان در طول تاریخ در ایران
#جهاد_تبیین
#بصیرت
#روشنگری
╭─┅🍃❤️🍃🌸🇮🇷🌹🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🥀🕊
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃┅─╯
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
کنار شومینه نشسته بودم کتاب میخوندم
و قهوه تلخی رو مزه مزه میکردم
تو اون لحظه از هر دل مشغولیای فارغ بودم
و غرق در حس آرامش و گرمی بودم
که یکدفعه دلم استنشاق هوای تازه طلب کرد
نادیدهاش گرفتم ولی اون سماجت کرد
برام خوشایند نبود که حتی قدمی از این
گرما و حس دلچسب فاصله بگیرم
به هر حال سماجت های دلم جواب داد
و منو از جام بلند کرد
به اتاقم رفتم به پنجره نزدیک شدم
پرده رو کنار زدم از پشت شیشه به آسمون
نگاه کردم که مشت مشت دونههای ریز و
سفید برف رو خیلی آروم پیشکش شهر میکرد
پنجره رو باز کردم سرمو بیرون بردم
چشمامو بستم و چند تا نفس عمیق کشیدم
و ریههامو از هوای سرد زمستون پر کردم
یهو لرزیدم سرمو آوردم تو
خواستم پنجره رو ببندم که یه چیزی دیدم
که باعث شد دوباره سرمو بیرون ببرم
با یه فرقون که توش دو تا جارو و یه بیل
و یکمی هم برگ و آشغال چیپس و پفک
و بستنی بود نزدیک میشد
اندامش خمیده بود یه کلاه مشکی کاموا
سرش بود لباس تنش انگاری یه روزی نارنجی
بود ولی حالا خاکی رنگ شده بود
آرامش چشماش رو از اون فاصله
میشد لمس کرد
بوی عطر مهربونیش به مشام میرسید
آروم و با قدمهای نرم نزدیک میشد
رسید جلوی خونه فرقونش و کنار جوب
روی زمین گذاشت یکی از جاروهاشو برداشت
و شروع کرد: خش، خش، خش ...
تو سکوت خیابون با جاروی بلندش
موسیقی دلنشینی رو داشت اجرا میکرد
بی اختیار بهش زل زده بودم
افکارم کم کم از خواب بیدار شدن
به جنب و جوش افتادن
تصادم افکارم تو میدون بزرگ شهر ذهنم
گرد و خاکی به پا کرده بود
افکاری که درود میفرستاد به شرافت
اون آدم و امثالش
افکاری که در عجب بود از قامت مردونهای
که خم میشد تا زبالهای رو از روی زمین برداره
افکاری که جملاتی رو به زبونم آورد:
نارنجی پوش شهر
دلت شاد، تنت سلامت
سفرهات پر از روزی
نزدیکه عیده کمک با پاکبانهای زحمتکش
شهر فراموش نشه
╭─┅🍃❤️🍃🌸🇮🇷🌹🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🥀🕊
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃┅─╯
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
کنار شومینه نشسته بودم کتاب میخوندم
و قهوه تلخی رو مزه مزه میکردم
تو اون لحظه از هر دل مشغولیای فارغ بودم
و غرق در حس آرامش و گرمی بودم
که یکدفعه دلم استنشاق هوای تازه طلب کرد
نادیدهاش گرفتم ولی اون سماجت کرد
برام خوشایند نبود که حتی قدمی از این
گرما و حس دلچسب فاصله بگیرم
به هر حال سماجت های دلم جواب داد
و منو از جام بلند کرد
به اتاقم رفتم به پنجره نزدیک شدم
پرده رو کنار زدم از پشت شیشه به آسمون
نگاه کردم که مشت مشت دونههای ریز و
سفید برف رو خیلی آروم پیشکش شهر میکرد
پنجره رو باز کردم سرمو بیرون بردم
چشمامو بستم و چند تا نفس عمیق کشیدم
و ریههامو از هوای سرد زمستون پر کردم
یهو لرزیدم سرمو آوردم تو
خواستم پنجره رو ببندم که یه چیزی دیدم
که باعث شد دوباره سرمو بیرون ببرم
با یه فرقون که توش دو تا جارو و یه بیل
و یکمی هم برگ و آشغال چیپس و پفک
و بستنی بود نزدیک میشد
اندامش خمیده بود یه کلاه مشکی کاموا
سرش بود لباس تنش انگاری یه روزی نارنجی
بود ولی حالا خاکی رنگ شده بود
آرامش چشماش رو از اون فاصله
میشد لمس کرد
بوی عطر مهربونیش به مشام میرسید
آروم و با قدمهای نرم نزدیک میشد
رسید جلوی خونه فرقونش و کنار جوب
روی زمین گذاشت یکی از جاروهاشو برداشت
و شروع کرد: خش، خش، خش ...
تو سکوت خیابون با جاروی بلندش
موسیقی دلنشینی رو داشت اجرا میکرد
بی اختیار بهش زل زده بودم
افکارم کم کم از خواب بیدار شدن
به جنب و جوش افتادن
تصادم افکارم تو میدون بزرگ شهر ذهنم
گرد و خاکی به پا کرده بود
افکاری که درود میفرستاد به شرافت
اون آدم و امثالش
افکاری که در عجب بود از قامت مردونهای
که خم میشد تا زبالهای رو از روی زمین برداره
افکاری که جملاتی رو به زبونم آورد:
نارنجی پوش شهر
دلت شاد، تنت سلامت
سفرهات پر از روزی
نزدیکه عیده کمک با پاکبانهای زحمتکش
شهر فراموش نشه
╭─┅🍃❤️🍃🌸🇮🇷🌹🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🥀🕊
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃┅─╯
#جرعهای_از_معرفت
💠میرزا اسماعیل دولابی رحمةالله
🔸لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو.
حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.
╭─┅🍃❤️🍃🌸🇮🇷🌹🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🥀🕊
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃┅─╯
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺راه میانبر دوستے با #امام_زمان
از دو مسیر مے توان به صورت ویژه به امام زمان (عج الله) نزدیک شد...
🔰 #استاد_عالی
🇮🇷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
💚الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها💚
╭─┅🍃❤️🍃🌸🇮🇷🌹🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🥀🕊
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃┅─╯