eitaa logo
سرزمین بالن ها
68 دنبال‌کننده
199 عکس
30 ویدیو
0 فایل
بزرگترین خانه بازی کودکان استان قم پیش دبستانی و مهد کودک نشانی: قم، بلوار ۱۵ خرداد،کوچه ۵۶ حسینیه‌ حضرت زینب تلفن: 02537200668 09026200668 ارتباط با ما: @Land_balloons اینستگرام: Instagram.com/Land_of_Balloons ایتا: Eitaa.com/Land_of_Balloons
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 در حال حاضر عصرها از ساعت 17 الی 22 فعالیت داریم. به زودی شیفت صبح هم فعال خواهد شد. #سرزمین_بالن_ها @Land_of_Balloons
💠 تخفیف به مناسبت مراسم افتتاحیه، تا 25 اردیبهشت فرصت خرید کارت تخفیف @Land_of_Balloons
💠📷 تصاویری از مراسم افتتاحیه، 11 اردیبهشت 1398 #سرزمین_بالن_ها @Land_of_Balloons
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽️بخشی کوتاه از مراسم افتتاحیه، 11 اردیبهشت 1398 #سرزمین_بالن_ها @Land_of_Balloons
💠ضمن تبریک حلول ماه مبارک رمضان خدمت همه اعضای محترم کانال، ساعت فعالیت سرزمین بالن ها در ماه مبارک رمضان اعلام می‌شود. #سرزمین_بالن_ها @Land_of_Balloons
💠کارت تخفیف فقط تا 25 اردیبشهت ارائه می‌شود. تنها 9 روز دیگر باقی است. #سرزمین_بالن_ها @Land_of_Balloons
💠 والدین و مربیانی که این راز را کشف کرده باشند، پیچیده ترین مسایل آموزشی و تربیتی کودک را می توانند از طریق بازی و هنر حل کنند. ⏰ ساعت فعالیت ماه مبارک رمضان:18الی24 شب #سرزمین_بالن_ها @Land_of_Balloons
هدایت شده از طرح پرواز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🎞 گزارش تصویری از حضور اعضای محترم شورای شهر قم در هیئت نوجوان عاشورایی و خانه بازی حسینیه _ سرزمین بالن ها 📆 دهه اول محرم _ شب هشتم حسینیه حضرت زینب(س) کانون شهید صالحی #نوجوان_عاشورایی #طرح_پرواز #سرزمین_بالن_ها #کانون_فرهنگی_تربیتی_شهید_صالحی #حسینیه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها 🆔 @Land_of_balloons 🆔 @tarhe_parvaz
💠🌹23 ربیع سالروز ورود حضرت معصومه(س) به شهر قم تبریک و تهنیت باد وقتی که قدم رنجه به ایران کردی ما را سرِ خوانِ خویش مهمان کردی ما را همه عمر ، ساکنِ دائمیِ بین الحرمینِ قم خراسان کردی #مهدی_مقیمی #سرزمین_بالن_ها @Land_of_Balloons
محبوب رضاست هرکه دل‌ريشتر است از کعبه صفای اين حرم بيشتر است اينجاست طبيبی که ندارد نوبت هر دل که شکسته‌تر بُوَد پيشتر است 📝 https://eitaa.com/joinchat/3140485138C484fdb73fe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️مراسم رحلت حضرت فاطمه معصومه(س) 🕗 چهارشنبه ۳ آبان ۱۴۰۲ 🌹 نو آموزان و غنچه های سرزمین بالن ها @land_of_balloons
🌷کاردستی مناسبت عید مبعث پیامبر ص 🕗 چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲ 🌹 نو آموزان و غنچه های سرزمین بالن ها @land_of_balloons
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷شعر پرچم مناسبت ۲۲ بهمن 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 سبز و سفيد و قرمز سه رنگ پرچم ماست پرچم ايران ما بهترين پرچم هاست سلام مي ديم به پرچم ما كودكان ايران دوست داريم پرچم خود هم از دل و هم از جان 🕗 چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲ 🌹 نو آموزان و غنچه های سرزمین بالن ها @land_of_balloons
40.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍😍 اردوی مسجد مقدس جمکران نونهالان مهد و پیش دبستانی سرزمین بالن ها (۱) 🌹 سه شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۸ @land_of_balloons
😍😍 اردوی مسجد مقدس جمکران نونهالان مهد و پیش دبستانی سرزمین بالن ها (۲) 🌹 سه شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۸ @land_of_balloons
بازی رمز رشد شخصیت است. ✅ مهد و پیش دبستانی سرزمین بالن‌ها با کادری مجرب در محیطی شاد آماده پذیرش کودک دلبند شما می‌باشد ✅ مهد و پیش دبستانی سرزمین بالن ها مجهز به خانه بازی می باشد ،🥅⚽️ ✅ آموزش و ارتقاء مهارت‌های اجتماعی و فردی ✅ آموزش نماز، قرآن و حدیث ✅ آموزش کتاب زبان آموزی و ریاضی و علوم ✅ آموزش زبان انگلیسی ✅ مهارت‌های دست ورزی پرورش خلاقیت و هوش کودک ✅ یادگیری زندگی جمعی در کنار یکدیگر ✅ آموزش ساخت کلاژ ،کاردستی، نقاشی ،رنگ انگشتی ✅ مشاوره و هدایت کودکان کنج نشین، عدم توانایی در تکلم و ... ✅ استعدادیابی فرزندتان را در سرزمین بالن‌ها به ما بسپارید 📞شماره تماس:
۰۲۵۳۷۲۰۰۶۶۸
۰۹۰۲۶۲۰۰۶۶۸
(روی شماره تلفن بزنید، کپی میشه) آدرس :بلوار ۱۵ خرداد ،کوچه ۵۶, جنب بوستان یاس @land_of_balloons
▪️السلام علیک یا بنت رسول الله یا فاطمه معصومه اشفعی لنا فی الجنه مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت سخن می گفت. از مسجد که بیرون آمد، فکر سهیم شدن در ثواب وقف رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی هم نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود. مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! که نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم. اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد. ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت: آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟ من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟ دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم. پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک! همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ... درست همان موقع، مردی با کت و شلوار قهوه ای زیبا جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم. هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطورمعجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود. حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند. در راه به یاد عهدی با حضرت معصومه کرده بود افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم ... حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به ۲۰۰ نفر رسید. قصد داشت ۳۰ نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت. نام این پل معروف شد به پل آهنچی. @land_of_balloons