فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در سیر کبوتر هدف خلقت از آغاز 🕊
یک لحظه نشستن لب بام شما بود🕊
#السلطان_اباالحسن✋
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
🤍🕊
🍂❄️ @Lifepnd89
🍂🌨 @Lifepnd89
🍂☃️ @Lifepnd89
1_8900174371.mp3
5.77M
#کانال_پند_زندگی🕊🦋
⏯ #استودیویی احساسی
🍃چه کردی با قلبم
🍃که به عشق تو مانوسه
🎙 #مهدی_سلحشور
👌بسیار دلنشین
#السلطان_اباالحسن✋
🤍🕊
🎧🎼🎼
🌼 @Lifepnd89
🎧 @Lifepnd89
🌼 @Lifepnd89
15.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کانال_پند_زندگی🕊🦋
⏯ #استودیویی احساسی
🍃چه کردی با قلبم
🍃که به عشق تو مانوسه
🎙 #مهدی_سلحشور
👌بسیار دلنشین
#السلطان_اباالحسن✋
🤍🕊
🎧🎼🎼
🌼 @Lifepnd89
🎧 @Lifepnd89
🌼 @Lifepnd89
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣قدرت و عظمت خداوند رو باور کنید
و ایمانتون رو تقویت کنید و بدونید
وقتی به این ایمان و احساس خوب
به خداوند برسید اونوقت می دونید
که هر اتفاقی بیوفته خداوند اونجا
حی و حاضره و از شما به بهترین شکل
حمایت می کنه و قطعا به نفعمون
تموم می شه و دیگه جایی برای نگرانی
و ترس نمی مونه
اگه می ترسی و نگرانی یعنی باید روی
ایمانت به خداوند کار کنی و به اعتماد
قلبی به قدرت لایزال الهی برسی،
بعد احساس خوب شادی و سپاسگزاری
میاد و تو رو از قید و بند ترس
و نگرانی آزاد و رها می کنه
خدایا شکرررت
دوست دارم
❄️🐿 👉 @Lifepnd89
⛄️🐿 👉 @Lifepnd89
🍂🔴🍂🔴🍂🔴🍂
🔴🍂🔴🍂🔴🍂
🍂🔴🍂🔴🍂
🔴🍂🔴🍂
🍂🔴🍂
🔴🍂
🍂
✨﷽✨
#کانال_پند_زندگی🕊🦋
🌷🌷🌷
#حکایتی_زیبا_و_خواندنی
روزی هارون به بهلول گفت ؛ای بهلول دانا میتوانی از قیامت و سوال و جواب ان دنیا مرا با خبر کنی؟
بهلول گفت اری و به هارون گفت که به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب
داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت :
ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه
پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و
آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی . هارون قبول نمود .
آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که
ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید تاج و تخت و زمین و...نتوانست همه اموالش را معرفی کندو
پایش بسوخت و به پایین افتاد .سپس بهلول گفت :
ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است . آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی
بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هرکس که بالاتر نشتست
استخوان سختر خواهد شکست
🤍🕊
@Lifepnd89
🍂
🔴🍂
🍂🔴🍂
🔴🍂🔴🍂
🍂🔴🍂🔴🍂
🔴🍂🔴🍂🔴🍂
🍂🔴🍂🔴🍂🔴🍂
🌱 🌿 🌱 🌿 🌿 🌱
🌿 🌱 🍃 🍎 🍃 🍎
🍃 🍎 🌿 🌿
🌿 🍎 🍎
🍎
✨﷽✨
#کانال_پند_زندگی🕊🦋
💟 داستان زیبا و خواندنی
داستان دختر زیبای چوپان و پسر پادشاه
( تله برای دختر زیبای چوپان )
چوپانى دختر زيبائى داشت. پسر پادشاه خواستگار دختر بود. اما هر چه به خواستگارى مىرفت دختر مىگفت که بايد صنعت و حرفهاى ياد بگيرد. پسر پادشاه رفت و حرفهٔ فرشبافى ياد گرفت. بعد دختر زن او شد. بعد از چند روز دختر و پسر رفتند گردش کنند. سر راهشان به قهوهخانهاى رسيدند، رفتند آنجا غذا بخورند. جلوى در قهوهخانه يک فرش انداخته بودند، پسر و دختر تا پايشان را روى فرش گذاشتند افتادند توى يک زير زمين.
نگاه کردند ديدند گوش تا گوش پر از جوانهائى است که گرفتار شدهاند.
هر روز چند نفر مىآمدند و سه چهار نفر از جوانها را انتخاب مىکردند، مىکشتند، گوشتهايشان را کباب مىکردند و مىدادند به کسانى که برايشان کار مىکردند تا زور و قوتشان زياد شود و بيشتر کار کنند.
پسر پادشاه فکرى به نظرش رسيد به افراد قهوهچى گفت: مرا نکشيد، در عوض من برايتان فرشهائى مىبافم که با فروش هر کدام پنجهزار تومان گيرتان مىآيد.
قهوهچى ابزار و لوازم کار را آماده کرد. پسر يک فرش بافت و روى آن نشانى محلى که در آن گرفتار بودند نوشت.
بعد فرش را به قهوهچى داد و گفت: اين فرش خيلى خوب يافته شده آنرا براى پادشاه ببريد. انعام خوبى به شما مىدهد.
آنها فرش را براى پادشاه بردند.
پادشاه انعام خوبى به قهوهچى داد.
بعد فرش را باز کردند ديدند پسر پادشاه پيغام فرستاده. از روى نشانى قهوهخانه را پيدا کردند. پسر و دختر و ديگران را آزاد کردند و قهوهچى را کشتند.👍👌
همه جا حرفه و کاری بلد باشی بکارت میاد حتی اگه پسر پادشاه باشی👌🏻
🍂❄️ @Lifepnd89
🍂🌨 @Lifepnd89
🍂☃️ @Lifepnd89