🟢🌷🟢🌷🟢
🌷🟢🌷🟢
🟢🌷🟢
🌷🟢
🟢
﷽🧿
#کانال_پند_زندگی🕊🦋
یکی امروز طلاق گرفته، یکی امروز ازدواج کرده؛
هردو برای خوشبختی گامی برداشتن!
یکی امروز از کارش استعفا داده، یکی بالاخره استخدام شده؛ هردو فصل جدیدی و شروع کردن!
یکی آخر هفته تو بار خوش میگذرونه، یکی آخر هفته کتاب میخونه؛ به هرکی یجور خوش میگذره!
یکی خوشحاله که وزنش زیاد شده، یکی خوشحاله که وزن کم کرده؛ همه برای نتیجه یکسان تلاش نمیکنن!
ما برای احساس خوشبختی مجبور نیستیم مثل هم باشیم،
هرکس مسیر خودشو داره!
#جملات_پند_زندگی👇
🌼 @Lifepnd89
🌼🕊
🍃🌼🕊
🌼🍃🌼🕊
4_6026212241571843317.mp3
8.74M
🎧# @Lifepnd89
#جدید💯
بارون بارون بارون بباره دستتو بگیرم آروم دوباره..
#آهنگ #موزیک #ترانه
┅─────🌸
𖧷-‹ @Lifepnd89
┅─────🌸
31.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 غار اصحاب کهف کجاست؟
🔹آزیتا ترکاشوند در برنامه محفل به دنبال یکی از بزرگترین معجزه های خداوند می رود
┅─═ঊঈ ♥️ ঊঈ═─┅
◍⃟❣ @Lifepnd89
🌱 🌿 🌱 🌿 🌿 🌱
🌿 🌱 🍃 🍎 🍃 🍎
🍃 🍎 🌿 🌿
🌿 🍎 🍎
🍎
✨﷽✨
#کانال_پند_زندگی🕊🦋
"حواسمان به مهمترین داشتههایمان باشد..."
روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد.
آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت:
" این سبد گردو را هدیه میدهم به مردم دهکده، فقط در صف بایستید و هرکس یک گردو بردارد، به اندازه همه گردو در این سبد است و به همه میرسد!! "
مرد ثروتمند این را گفت و رفت.
مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکییکی از داخل سبد گردو برداشتند.
پسربچه باهوشی هم در صف ایستاد.
اما وقتی نوبتش رسید در کنار سبد ایستاد و نوبتش را به نفر بعدی داد.!
به این ترتیب هر کسی یک گردو بر میداشت و پی کار خود میرفت.
مردی که خیلی احساس زرنگی میکرد با خود گفت:
"نوبت من که رسید دو تا گردو برمیدارم و فرار میکنم. در نتیجه به این پسر چیزی نمیرسد."
او چنین کرد و در لابهلای جمعیت گم شد.
سرانجام وقتی همه گردوهایشان را گرفتند و رفتند، پسرک با لبخند سبد را از روی زمین برداشت و بر دوش خود گذاشت و گفت:
"من از همان اول گردو نمیخواستم این سبد ارزشی بسیار بیشتر از همه گردوها دارد."
خیلیها دلشان به گردوبازی خوش است!!
و از این غافلند که آنچه گرانبهاست و ارزش بسیار بیشتری دارد سبدی است که این گردوها در آن جمع شدهاند...
خیلیها قدر خانواده و همسر و فرزند خود را نمیدانند و دایم با آنها کلنجار میروند و از این نکته طلایی غافلند که این سبدی که این افراد را گرد هم و به اسم خانواده جمع کرده ارزشی به مراتب بیشتراز لجاجتها و جدلهای افراد خانواده دارد.
بسیاری اوقات در زندگی گردوها آنقدر انسان را به خود سرگرم میکنند که فرد اصلا متوجه نمیشود به خاطر لجاجت و یا یکدندگی و کلهشقی و تعصب و خودخواهی فردی و گروهی در حال از دست دادن سبد نگهدارنده گردوهاست و وقتی سبد از هم میپاشد و گردوها روی زمین ولو میشوند و هر کدام به سویی میروند، تازه میفهمند که نقش سبد در این میان چقدر تعیینکننده بوده است...
"بیایید در هر جمعی که هستیم سبد و تور نگهدارنده اصلی را ببینیم و آن را قدر نهیم و نگذاریم تار و پود سبد ضعیف شود."
"چرا که وقتی این تور نگهدارنده از هم بپاشد دیگر هیچ چیزی در جای خود بند نخواهد شد و به هیچکس سهم شایسته و درخورش نخواهد رسید."
بسیاری از شکارچیان باهوش به دنبال سبد هستند و نه گردوهای داخل آن.!
* بنابراین حواسمان جمع باشد که بیجهت سرگرم گردوبازی نشویم و اصل کار را از دست ندهیم.! *
🦋🦩
#جملات_پند_زندگی👇
🌿🌸 @Lifepnd89
🍃🌺 @Lifepnd89
☘🌼 @Lifepnd89
﷽🧿🕊
#جملات_پند_زندگی🕊🦚
پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند ...مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گوژ پشت از آن جا می گذشت و نان را بر می داشت و به جای آن که از او تشکر کند، می گفت:هر کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد !!!
این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟یک روز که زن از گفته های مرد گوژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابر این نان او را زهر آلود کرد و آن را با دست های لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که می کنم ؟ .....بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت؛ مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت.
آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباس هایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه، تشنه و خسته بود، در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت:مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی این جا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گوژ پشت را دیدم که به سراغم آمد. او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز می خورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری .وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگربه ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود، فرزندش نان زهر آلود را می خورد .به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت:
هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم به خود ما باز میگردد.....
🌱🕊
✍📚 @Lifepnd89
✍📚 @Lifepnd89
✍📚 @Lifepnd89
✍📚 @Lifepnd89
﷽🧿🕊
#جملات_پند_زندگی🕊🦚
#خدایا!
مرا دو چشم اشکبار ببَخش !
که ریزش اشکهایی که از بیم تو میریزند، مرا به تو نزدیک کنند، پیش از آنکه اشکها ،خون
و دندانها، آتش شوند....
#ماه_رمضان
#شهید_سیدحسین_احمدی
@Lifepnd89
#امامزمان #یاحضرتزهراپناهمبده