به هوش اومدم تو اتاق ریکاوری زود نیم خیز شدم که اصلا نباید مثلا تکون میخوردم یه مرد جوان روم دیوار جذابی گفت چی میخوای بخواب .گفتم دیزی میخام.. اب گوشت.. گفت برو بابا آب هم نمیتونی بخوری گفتم بابا بده و اره . حتی گوشیشونم ندادن عکس بگیرم یزیدا😔😂

همیشه وقتی تو خیابون یا ترافیک گیر می افتیم به خونه ها نگاه میکنم و تک تک پنجرهارو یه دید میزنم میگم یعنی هر کدوم از اینا الان دارن با مشکلی دست و پنجه نرم میکنن؟ یا مثلا امروز ممکنه بهترین روز یکی از ساکنین این ساختمونه باشه و دقیقا همونقدر بدترین روز همسایه کناریش می‌تونه باشه..

ولی کاش مشکلات همه در حد اون دویست و شیش توسیه میبود همینقدر زود گذر و ساده

دختر خاله منم یه چیزو واسه چندبار فهمیدم بعضیا که بی معرفتن و ادعای رفاقت دارن این زنگ نزدنه و حال نپرسیدنه و کلا همه چیو میندازن گردن درگیری های مثل کنکور و درس و .... بعدش میگن بخدا که میدونی درگیر کنکوریم یا فلانیم ... ب خودم گفتم اره حتما منم که فقط حتی وقتی هفته ی کنکورمه دوستدارم چون دوستم کنکور داده باهاش برم بیرون شاید نشه ولی برنامشو میریزم . ولی دیدم جز من خیلیا هستن که حتی وسط پاره شدن توسط زندگی . امتحان. مریضی.... بازم زنگ میزنن میگن خوبی چخبر و به طرف گوش زد میکنن که هستن .. واسه دور و وریا و رفیقاتون گزینه دوم باشین لطفا!

:)))

حتی توی این پیامی که داده هم غلط املایی داره😂🥲

چجوری میشه یه همچین خوشمزه ای

خودم به خودم:پاشو یه چایی بزار تا دم بکشه یه کوکی درس کن دور هم صفا کنیم🌚

از قلبم تقاضا دارم فقط به کار خودش یعنی پمپاژ خون ادامه بده، وارد حاشیه نشه.

حق با ریاضی بود تا اثباتش نکرد، باورش نکن.

دختر خاله حیف که استقلالم اونقدری نیس که همین الان حاضر شم را بیافتم تا خونتون و این کوکیارو بدم بهت بخوری تا زود خوب شی واقعا حیف..