خُب رفقا هر اومدنی یه رفتنی داره چه در دنیای ِمجازی چه در دنیای ِحضوری ؛
از همه کسانی که تا این مدت این چندماه اینجا در کنار ما بودند و همراهیمون کردند خیلی ممنونم و از صمیم قلب همتون برام عین خواهر و برادر هستید و قطعا ما اینجا با شما یه خانواده بودیم .
برای ِیه مدت میرم نمیدونم این رفتن چقدر طول بکشه یک هفته دوهفته یک ماه .
ولی وقتی برگردیم قطعا پرقدرت تر ادامه میدیم و محتوا تغییر میکنه .
اگر در کنارمون بمونید تا برمیگردم ممنونتون میشم و مثل همیشه با مرامید اگر هم رفتید ان شاالله به عالیدرجات برسید .
خلاصه حلالم کنید . . .
بقول استادم ؛
اگر دروغی گفتم ؛ دلی شکستم ؛ غیبتی کردم خلاصه هر کاری کردم حلالم کنید .
و تیم ما در کانال مهاء فعاایت دارد .
_ @MAHA_82 .
اینجا فعالیتش از همین شب جمعه دوباره استارت میخوره ؛
قول میدم ایندفعه مثل یه خواهر یه رفیق تا آخرش که خدا بهمون نفسی بده کنارتون باشم ♥️ .
بعضی وقتها به خدا میگم
خدایا این شب چی بود آفریدی
همش غم ؛ غصه ؛ دلتنگی
میزاشتی همش روز باشه و
شب نداشته باشیم .
ولی وقتی یکم عمیقتر فکر میکنم
میگم خدایا دمت گرم که شب ُآفریدی
بالاخره باید یه زمانی ؛ یه وقتی باشه که
نقاب از روی ِچهرههامون کنار بره و
خودمون باشیم و فکر کنیم : ))))
بابام تعریف میکرد میگفتند :
قدیما مادرم و خانومای ِهمسایه وقتی نماز صبحشون ُمیخواندند و دیگه نمیخوابیدند ُدر ِخونه رو باز میکردند و جلوی ِخونهشون ُآب ُجارو میکردند همیشه برام سوال بود اینکارشون چه معنی میده ؟!
تا اینکه فهمیدم مادرم ُخانومای ِهمسایه
بر این باور بودند که نکنه یوقت
آقامون صاحب الزمان بیاد ُ
از کوچه ِما رد بشه و خدایی نکرده
این گرد و غبارهای ِدر ِخونهی ِما
روی ِلباساشون بنشیند .
- باور ُ اعتقاد قشنگی داشتند نه ؟!
چند روز پیش ها دستم سوخت ؛
میدونید به چی اون لحظه فکر کردم ؟!
گفتم ما یه کوچولو دستمون سوخت داریم
بالا و پایین میپریم و آتیش میگیریم
وای به حال اون روزی که بخواییم
تو آتش جهنم له له بزنیم . . .
- خدایا ما رو به حسین فاطمه ببخش `
اگر تو خونهای نفس میکشی که
مامانت هم اونجا نفس میکشه ؛
باید بگم خیلی خوشبختی : )))))
کنار ِپدر ِگرامی نشسته بودم ؛
بابام یه ابهت خاصی داره ؛
قلبش خیلیی مهربون ِها ؛
خلاصه در کنارشون یه صوت
گوش میکردم قابلیت اینو داشت ؛
تا صبح بشینم ُباهاش گریه کنم . . .
میدونید صوت ِچی بود ؟!
میگفت شما یه چشم غره به پدر ُمادرت
بری ؛ همین یه چشم غره کوچیک
باعث میشه بوی بهشتام بهتون نخوره
چه برسه به خود ِبهشت . . .
- خیلی حرف ِها بهش فکر کن `
میدونید پستهای ِاینجا مذهبی ُ
غیر مذهبی نداره شوماها همتون
خواهر ُبرادرهای ِمن هستید : ))))
حتی اون دختر ِبیحجاب ام اگر
تو کانال باشه آبجی ِمن ِ🤍☕️ .
میدونید من شب ُمثل یه پناهگاه
یه مامن یه جای ِامن برای ِ
حرف زدن میدونم مخصوصا
اون سجادهی گوشهی ِاتاقم . . .
خُب داشتم چی میگفتم ؟!
آها قضیه شب بود ؛ شب که میشه
تازه آدم فیلهاش یاد هندوستان میکنه
تازه یادش میاد به کارهاش یه نگاهی کنه . . .
میدونی من شبها رو از یه جایی
به بعد دیگه خیلی دوست دارم
دقیقا همونجاهایی که از زندگی
بریده بودم و خسته بودم خدا
دستم ُ گرفت و گفت نیمه شبها
که همه بندههام خوابند نیمه شبها
که کسی بیدار نیست . . .
تو بیدار باش و بیا پیشم
من انقدرر خوشحال میشم
از اون موقع به بعد منتظرم
نیمهشب بشه برم توی سجاده بشینم
و با الله ِجان درد ُدل کنم : )))
- توهم یبار امتحان کن پشیمون نمیشی `