eitaa logo
مَهواء .
883 دنبال‌کننده
131 عکس
1 ویدیو
0 فایل
اینجا ؟! - همونجایی ِکه میگی آخیش هیجا خونه خود ِآدم نمیشه ؛ اینجا همون خونه ِخودت ِ . اومدم که تا آخرش کنارتون باشم ☕️🤍 . حرفات ُغم ُغصه‌ت ُدرد ُدل هات ُبهم‌بگو 🫂 . https://daigo.ir/secret/7446994307
مشاهده در ایتا
دانلود
.
خُب رفقا هر اومدنی یه رفتنی داره چه در دنیای ِمجازی چه در دنیای ِحضوری ؛ از همه کسانی که تا این مدت این چندماه اینجا در کنار ما بودند و همراهیمون کردند خیلی ممنونم و از صمیم قلب همتون برام عین خواهر و برادر هستید و قطعا ما اینجا با شما یه خانواده بودیم . برای ِیه مدت میرم نمیدونم این رفتن چقدر طول بکشه یک هفته دوهفته یک ماه . ولی وقتی برگردیم قطعا پرقدرت تر ادامه می‌دیم و محتوا تغییر می‌کنه . اگر در کنارمون بمونید تا برمی‌گردم ممنونتون میشم و مثل همیشه با مرامید اگر هم رفتید ان شاالله به عالی‌درجات برسید . خلاصه حلالم کنید . . . بقول استادم ؛ اگر دروغی گفتم ؛ دلی شکستم ؛ غیبتی کردم خلاصه هر کاری کردم حلالم کنید . و تیم ما در کانال مهاء فعاایت دارد . _ @MAHA_82 .
- بسم الله الرحمن الرحیم`
دلم نیومد این نبودنها طولانی بشه و شما از این بیشتر منتظر بمونید ☕️🤍 .
اینجا فعالیتش از همین شب جمعه دوباره استارت میخوره ؛ قول می‌دم ایندفعه مثل یه خواهر یه رفیق تا آخرش که خدا بهمون نفسی بده کنارتون باشم ♥️ .
_
مَهواء .
_
بعضی وقت‌ها به خدا میگم خدایا این شب چی بود آفریدی همش غم ؛ غصه ؛ دلتنگی میزاشتی همش روز باشه و شب نداشته باشیم .
ولی وقتی یکم عمیق‌تر فکر می‌کنم میگم خدایا دمت گرم که شب ُآفریدی بالاخره باید یه زمانی ؛ یه وقتی باشه که نقاب از روی ِچهره‌هامون کنار بره و خودمون باشیم و فکر کنیم : ))))
_
مَهواء .
_
بابام تعریف می‌کرد میگفتند : قدیما مادرم و خانومای ِهمسایه وقتی نماز صبح‌شون ُمی‌خواندند و دیگه نمی‌خوابیدند ‌‌ُدر ِخونه رو باز می‌کردند و جلوی ِخونه‌شون ُآب‌ ُجارو می‌کردند همیشه برام سوال بود اینکارشون چه معنی میده ؟!
مَهواء .
بابام تعریف می‌کرد میگفتند : قدیما مادرم و خانومای ِهمسایه وقتی نماز صبح‌شون ُمی‌خواندند و دیگه نمی
تا اینکه فهمیدم مادرم ُخانومای ِهمسایه بر این باور بودند که نکنه یوقت آقامون صاحب الزمان بیاد ُ از کوچه ِما رد بشه و خدایی نکرده این گرد و غبارهای ِدر ِخونه‌ی ِما روی ِلباساشون بنشیند . - باور ُ اعتقاد قشنگی داشتند نه ؟!
_
مَهواء .
_
چند روز پیش ها دستم سوخت ؛ میدونید به چی اون لحظه فکر کردم ؟! گفتم ما یه کوچولو دستمون سوخت داریم بالا و پایین می‌پریم و آتیش می‌گیریم وای به حال اون روزی که بخواییم تو آتش جهنم له له بزنیم . . . - خدایا ما رو به حسین فاطمه ببخش `
_
مَهواء .
_
اگر تو خونه‌ای نفس می‌کشی که مامانت هم اونجا نفس می‌کشه ؛ باید بگم خیلی خوشبختی : )))))
_
مَهواء .
_
کنار ِپدر ِگرامی نشسته بودم ؛ بابام یه ابهت خاصی داره ؛ قلبش خیلیی مهربون ِ‌ها ؛ خلاصه در کنارشون یه صوت گوش می‌کردم قابلیت اینو داشت ؛ تا صبح بشینم ُباهاش گریه کنم . . .
میدونید صوت ِچی بود ؟! میگفت شما یه چشم غره به پدر ُمادرت بری ؛ همین یه چشم غره کوچیک باعث میشه بوی بهشت‌ام بهتون نخوره چه برسه به خود ِبهشت . . . - خیلی حرف ِها بهش فکر کن `
میدونید پست‌‌های ِاینجا مذهبی ُ غیر مذهبی نداره شوماها همتون خواهر ُبرادرهای ِمن هستید : )))) حتی اون دختر ِبی‌حجاب ام اگر تو کانال باشه آبجی ِمن ِ🤍☕️ .
_
مَهواء .
_
میدونید من شب ُمثل یه پناهگاه یه مامن یه جای ِامن برای ِ حرف زدن میدونم مخصوصا اون سجاده‌ی گوشه‌ی ِاتاقم . . .
مَهواء .
میدونید من شب ُمثل یه پناهگاه یه مامن یه جای ِامن برای ِ حرف زدن میدونم مخصوصا اون سجاده‌ی گوشه‌ی
خُب داشتم چی می‌گفتم ؟! آها قضیه شب بود ؛ شب که میشه تازه آدم فیله‌اش یاد هندوستان می‌کنه تازه یادش میاد به کارهاش یه نگاهی کنه . . .
مَهواء .
خُب داشتم چی می‌گفتم ؟! آها قضیه شب بود ؛ شب که میشه تازه آدم فیله‌اش یاد هندوستان می‌کنه تازه یادش
میدونی من شبها رو از یه جایی به بعد دیگه خیلی دوست دارم دقیقا همونجاهایی که از زندگی بریده بودم و خسته بودم خدا دستم ُ گرفت و گفت نیمه شبها که همه بنده‌هام خوابند نیمه شب‌ها که کسی بیدار نیست . . .
مَهواء .
میدونی من شبها رو از یه جایی به بعد دیگه خیلی دوست دارم دقیقا همونجاهایی که از زندگی بریده بودم و
تو بیدار باش و بیا پیشم من انقدرر خوشحال میشم از اون موقع به بعد منتظرم نیمه‌شب بشه برم توی سجاده بشینم و با الله‌ ِ‌جان درد ُدل کنم : ))) - توهم یبار امتحان کن پشیمون نمیشی `
_