سلام؛
بر آنان که بی حساب از ترسها،
تاریکیها و سیاهیهایم برایشان گفتم
و بازهم مرا شجاع، پرنور و پررنگ دیدند.
و صبح بخیر …
زخم ها خوب میشوند اما نه همه ی انها
برخی از زخم ها در روح و جانمان نفوذ میکنند
تو مرا آزردی که خودم کوچ کنم از شهرت
بکنم دل زدل چون سنگت ، تو خیالت راحت
میروم از قلبت، میشوم دورترین خاطره در شبهایت.