eitaa logo
منابع ویژه
451 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کداميک انسانيت خود را بيشتر احساس می‌کردند؟ 113- آری! عالم انسانی به سوی هرچه بیشتر انسان‌شدن ظهورات خاصی دارد و اگر انسان از این نحوه حضور غفلت کند گرفتار اراده‌های ضعیف و امیال سطحی می‌شود و اراده‌های ضعیف ارزش‌های ضعیف خلق می‌کنند. مگر نه آن است که آن کس که با نیروی نظامی قدرت‌نمایی می‌کند، ضعف خود را در هرچه بیشتر انسان‌شدن پنهان می‌کند؟ به من بگویید آیا جناب حافظ در زمانه خود و در شیراز در ارتباط با انسان‌ها نسبت به درخشیدن در دل‌ها، قدرتمندتر بود، یا امیر شمس‌الدین؟ کدام‌یک از آن دو بیشتر انسانیت خود را در عالم انسانی‌شان که همان ذات‌شان بود، احساس می‌کردند؟ ما هرکس که می‌خواهیم باشیم، به عنوان انسان، روحی هستیم که با وسعت‌دادن به انسانیت خود که همان ارتباط وجودی ما با خداوند است، می‌توانیم از نیست‌انگاری یعنی تهی‌شدن انسان از معنای انسانیت، رهایی یابیم. بیرون از این حضور، هنوز اصالت‌دادن به اموری است که بیرون از ما می‌باشند و در شدت‌دادن به انسانیت ما نقشی ندارند، مانند آن‌که انسانی بزرگ یعنی حضرت علی«علیه‌السلام» را در نسبتی غیر از نسبتی که با انسانیت ما دارد و آینه حضور هرچه بیشتر ما در ما می‌تواند باشد، در نظر آوریم. در آن صورت نه‌تنها با او و با خود زندگی نکرده‌ایم بلکه زندگی را فراموش خواهیم کرد، به همان معنای نیست‌انگاری و تنهایی با خودی که بسی ضعیف است و به جای بیشترشدن در انسانیت، گرفتار تکرار همان زندگی ضعیف خواهیم بود. اکنونِ ما و حضوری بی‌نهايت 114- اگر انسان، شایسته بی‌نهایت زندگی‌کردن است و هم‌اکنون باید در آن زندگی حاضر باشد، چرا هم‌اکنون در حضور بیکرانه خود همه بهشت‌ها را حاضر نیابیم، به همان معنایی که خداوند به پیامبر خود، این وسیع‌ترین حضور انسان در خود و در هستی، فرمود: «وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا، قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا»(بقره/25) چگونه است که این انسان‌ها چون با بهشت‌های جاودانه روبه‌رو می‌شوند و از آن حضور بهره‌ها می‌برند، خواهند گفت: این‌ها همان‌هایی است که قبلاً نیز از آن‌ها بهره‌مند بودیم و هم‌اکنون در این بهشت‌ها شبیه همان‌ها را برای‌مان آورده‌اند. آیا این حکایتِ همان حضور بی‌نهایتی نیست که هم‌اکنون می‌توان در آن حاضر شد و همراه جناب حافظ از آن حضور این‌طور گزارش داد که: من که اکنونم بهشتِ نقد حاصل می‌شود وعده فردای زاهد را چرا باور کنم؟ آیا حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» انعکاس چنین حضوری نبودند که در وصیت‌نامه خود این‌طور گزارش دادند که: «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری‌‌ ‌‌امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران‌‌ ‌‌مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم...» حکایت این سخنان در آن وصیت‌نامه، حکایت انسانی است که با حضور در سیاست، به همان معنای قدسی آن، متوجه حقیقت زندگی در همین دنیا شده است، بدون آن‌که به نام دینداری که سیلان و شدن است؛ از زندگی اظهار بیزاری نماید و بدون آن‌که به نام زندگی از افقی که در حیات دینی مدّ نظر می‌آید، فاصله بگیرد. مگر ذات انسان و زندگیِ او امر ثابتی است که با نگاه متافیزیکی بتوان زندگی را معنا کرد؟
در موضوع توحید و ایمان-4 بسم الله الرّحمن الرّحیم 1- قال الْحُسَیْنُ‌بْنُ‌عَلِیٍّ«علیه‌السلام»: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَهًِْ مَنْ سِوَاهُ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَهًُْ اللَّهِ؟ قَالَ مَعْرِفَهًُْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُه.» ای مردم، خداوند بندگان را جز به منظور معرفت نیافرید و اگر خدای خود را بشناسند به ناچار سر به عبادت او خواهند گذاشت و چون او را عبادت کنند، با عبادت او از عبادت دیگران بی‌نیاز می‌گردند. مردی در آن حال از امام پرسید: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت، مقصود از معرفت خداوند چیست؟ فرمود: مقصود آن است که مردم هر زمان امام واجب الطاعه خود را بازشناسند. 2- با توجه به نکته فوق می‌توان گفت : امامان آینه‌ها و مظاهر انوار و اسماء الهی هستند، به همان معنایی که حضرت صادق«علیه‌السلام» ذیل آیه‌ای که می‌فرماید: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»(اعراف/180) می‌فرمایند: «نحن والله الأسماء الحسنى» سوگند به خدا مائیم اسماء حسنای الهی، به همان معنای مظاهر آن اسماء بودن. 3- خداوند در صحنه‌های خاصی به ظهور می‌آید تا انسان‌ها امور اُلوهی را تجربه کنند و خداوند از طریقۀ آن صحنه‌ها خود را آشکار می‌کند و این یعنی ایمان ، امری که خدا خود را با خود می‌نمایاند و نه از طریق استدلال‌های کلامی و صحنۀ کربلا از این جهت آینۀ نمایش خدا بود برای آن‌که انسان‌ها به خدا ایمان بیاورند، خدایی که خود را در چنین میدان‌هایی و چنین انسان‌هایی نمایاند تا او خود را در آینۀ شخصیت آن عزیزان به نمایش آورد و عهد ایمانی ما را به ما تذکر دهد. 4- انقلاب اسلامی بازگشت به ایمانی است که در جبهۀ مقابل حضرت سیدالشهدا«علیه‌السلام» گم شده بود و از این جهت ما در انقلاب اسلامی به امام حسین«علیه‌السلام» رجوع کردیم زیرا باید در ایمان به خدا به انسانی رجوع کرد که نماد ایمان به خداوند است وگرنه بدون چنین انسان‌هایی خدا گم می‌شود، با نظر به چنین نکته‌ای پرسش از خدا در واقع پرسش از انسان و انسانیت است و ایثار و محبتی که باید بین انسان‌ها به ظهور آید تا انسان خداگونه گردد. در همین رابطه رهبر معظم انقلاب در دیدار با قهرمانان و مدال آوران ورزشی فرمودند: برخی وسوسه‌ها درباره ناامیدی جوانان کشور حرف‌های مطالعه‌نشده است: ایران عزیز ما و جوانانش، «مظهر امید» هستند و باید این واقعیت مهم را درک کرد که جوان ایرانی، به شرط همت و تلاش، توانایی و مهارت رسیدن به قله‌ها را دارد؛ همچنانکه شما بر قله‌های جهانی ورزشی و علمی تکیه زدید. راز بصیرت رهبر انقلاب که نظر به آینده تاریخی انقلاب اسلامی دارند را باید در هویت توحیدی و ایمانی ایشان دانست 5- خداوند در رابطه با حضور توحیدی و همه جانبه خود می‌فرماید:«سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‌ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهيدٌ(فصلت/53) به زودى نشانه‌هاى خود را در افق‌هاى گوناگون و در دل‌هاي‌شان بدیشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خودِ حق است. آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است؟ 6- «غیب» که ایمان بدان اشاره دارد در جای خود به عنوان «صمد» از ظهور امتناع می‌ورزد و در عین حال «ایمان» بدان نظر دارد. هرچند او به حکم صمدیتش خود را از ظهور پس می‌کشد ولی انسان‌های قدسی از آن ساحت با نیایش‌های خود به او اشاره دارند. و لذا اظهار می‌دارند: «أَنْتَ غايَةُ مَطْلُوبِى وَمُنَاىَ» تویى منتهاى خواسته و آرمانم. به همان معنایی که جناب حافظ اظهار می‌دارد: یا رب به که بتوان گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی
بسمه تعالی پيامبر«صلي‌الله‌عليه‌وآله» فرمودند: «لَيْسَ شَيْ ءٌ أَشَدَّ عَلَى اَلشَّيْطَانِ مِنْ قِرَاءَةِ اَلْمُصْحَفِ نَظَراً» هيچ چيزي بر شيطان دشوارتر از قرآن خواندن از روي آن نيست. تفسیر سوره بقره متن ۲۶ سورۀ بقره و باز یهودی‌گری و باز تحجّر و نفی دیگران بسم الله الرّحمن الرّحیم «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(109) بسيارى از اهل كتاب - پس از اين‌كه حق برايشان آشكار شد- از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مى‌كردند كه شما را، بعد از ايمان‌تان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر كارى تواناست. فعلاً سیاست این است که در برابر حسادت عده‌ای از اهل کتاب با سبکی خاص گذشت نمایید و با روی خوش و بزرگوارانه درگذرید و مشغول انجام تکالیف خود باشید. «حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»: آرزوی برگشت شما به کفر را از روی حسد در دل داشته‌اند و کراهت داشتند از این‌که شما دارای چیزی باشید که آنان ندارند. «مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ»: بعد از آن‌که حق برای آنان روشن گشته است. «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا» با توجه به چنین حضوری که در تاریخ آغاز کرده‌اید پس فعلاً آن‌ها را عفو کنید و نادیده‌شان بگیرید، و با کینۀ آن‌ها مقابله نکنید و شرّ آن‌ها را با شرّ پاسخ ندهید. «حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» تازمانی که خدا امر خود رابفرستد. «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» همانا خدا بر هر چیز تواناست، و به قدرت مطلقۀ خود قضاوت و حکم می‌کند. اگر فرمود: «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا» خواست تا مسلمانان با مقابلۀ حکیمانۀ خود در عین قدرت، سبکی را به میان آورند که صبر و استحکام در مقابل بی‌تاریخیِ جبهۀ مقابل اسلام است. و این‌که می‌فرماید: «حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» نظر به حضور تمدنی هرچه بیشتر ملت‌ها به آینده است، آینده‌ای که اسلام و انقلاب اسلامی بدون درگیری مستقیم با جبهۀ یهودی‌گری و شرک، بشریت را متوجۀ جهانی دیگر و معنایی دیگر خواهد کرد. و خداوند بدون هرگونه ضعفی آیندۀ حضور اسلام در جهان را به میان می‌آورد. «وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»(110) و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد؛ و هرگونه نيكى كه براى خويش از پيش فرستيد، آن را نزد خدا باز خواهيد يافت؛ آرى، خدا به آنچه مى‌كنيد بيناست. با نماز ارتباط خود را با خدا محکم کنید و با دادن زکات، همبستگیِ اجتماعی خود را تقویت نمایید که این دو از شرایط اصلی پیروزی بر دشمن است. اما اگر خلوص کارها به حدّ لازم نرسد، پیروزی و رستگاری به دست نمی‌آید، لذا برای محکم‌شدن ایمانِ مردم فرمود: آنچه از عمل خیر برای خود می‌فرستید از بین نمی رود بلکه آن را نزد خدا می‌یابید لذا پاداشش فراموش نمی‌شود، البته او به همۀ اعمال بصیر است بنابراین بر حسب خلوصِ نیّت‌ها پاداش می‌دهد. پس از عمل برای خودتان کوتاهی ننمائید، چون خدا نسبت به همۀ آن‌ها آگاهی و بینایی دارد. و خداوند در تقبیح عمل اهل کتاب که دیگران را از آن جهت که در محدوده ذهن آنها نمی‌اندیشند، می‌فرماید. «وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاري‌ تِلْکَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ»(111) و گفتند: «هرگز كسى به بهشت درنيايد، مگر آن‌كه يهودى يا ترسا باشد.» اين آرزوهاى [واهىِ‌] ايشان است. بگو: «اگر راست مى‌گوييد، دليل خود را بياوريد.» معلوم می‌کند ادعاهای خودخواهانۀ یهود و نصاری که در راستای نفی معرفت و نگاه دیگران می‌گفتند غیر از جمعیت یهود یا نصاری هرگز طایفۀ دیگری به بهشت داخل نمی‌شود، فقط آرزو و ادعاهای بدون دلیل است. سپس در آیۀ بعد معیار صحیح ورود به بهشت را بیان می‌کند. در حالی‌که چنانچه متوجۀ حقیقت توحید می‌شدند و نگاه فرقه‌ای و گروهی بر آنان سیطره نداشت، متوجه توحیدی که اسلام به میان آورده می‌شدند که در راستای توحید دیگر ادیان، ظهوری عمیق‌تر دارد. «بَلى‌ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (112) آرى، هر كس كه خود را با تمام وجود، به خدا تسليم كند و نيكوكار باشد، پس مزد وى پيش پروردگار اوست، و بيمى بر آنان نيست، و غمگين نخواهند شد.
این سومین مرتبه‌ای است که خدا در این سوره منشأ سعادت را اسم و نژاد و ملت خاص نمی‌داند، بلکه آن را متکی بر ایمان که توجه جان است به نور حضرت حق و تسلیم است در برابر دستورات شریعت، قرار می‌دهد. قانون کلی این است که بهشت و دوزخ بر اساس معینی استوار هستند. اولاً: هرکس جهت جان خود را به سوی حق قرار دهد. ثانیاً: آن را با انجام اعمال نیک نشان دهد؛ پس پاداشش در نزد پروردگارش خواهد بود. در این صورت نه اضطراب و خوفی از آینده و نه حزن و غمی نسبت به گذشته دارد. این آرامش همان سلامت و بهداشت واقعیِ روانی است که تنها نصیب مؤمنان به خدا می‌شود. «وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى‌ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ وَ قالَتِ النَّصارى‌ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى‌ شَيْ‌ءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ» (113) و يهوديان گفتند: «مسیحیان بر حق نيستند.» و مسیحیان گفتند: «يهوديان بر حق نيستند» -با آنكه آنان كتاب [آسمانى‌] را مى‌خوانند. افراد نادان نيز [سخنى‌] همانند گفته ايشان گفتند. پس خداوند، روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف مى‌كردند، ميان آنان داورى خواهد كرد. در راستای غفلت از حقیقتِ توحید و سیطرۀ روحیۀ فرقه‌گرایی به جای نظر به حق، می‌فرماید یهود و نصاری نه‌تنها شما مسلمانان را، بلکه خودشان هم همدیگر را نفی می‌کنند. با آن‌که کتاب‌های الهی را در اختیار دارند و می‌خوانند، پس باید به این دشمنی‌ها خاتمه دهند زیرا در کتب آن‌ها حقایق موجود است. از آن جهت که هم تورات بشارت به آمدن مسیح دارد و هم انجیل، شریعت مسیحیت را مکمل شریعت یهود می‌داند و از همه بالاتر هر دو کتاب به آمدن رسول«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» بشارت داده‌اند. مشرکان نیز که پای‌بند به هیچ دینی نبودند همین حرف‌ها را تکرار می‌کردند با آن‌که آن‌ها اهل کتاب بودند و این‌ها بت‌پرست. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعى‌ في‌ خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ» (114) و كيست بيدادگرتر از آن كس كه نگذارد در مساجد خدا، نام وى برده شود، و در ويرانى آنها بكوشد؟ آنان حق ندارند جز ترسان- لرزان در آن [مسجد]ها درآيند. در اين دنيا ايشان را خوارى، و در آخرت عذابى بزرگ است. به نظر می‌رسد روی سخن متوجۀ هر سه گروه یهود و نصاری و مشرکین باشد زیرا هر سه جریان سابقه‌ای در این زمینه داشتند. پس از تغییر قبله، یهود می‌خواست با وسوسه و ایجاد تفرقه بین مسلمین، کعبه را از رونق بیندازد. مشرکین نیز با منع ورود پیامبر به مکه و زیارت خانۀ خدا در جهت خرابی این بنای الهی گام برداشتند. نصاری نیز به هنگام فتح بیت المقدس و شکست‌دادن یهود، آن‌جا را ویران ساختند. نتیجه آن‌که هر سه گروه با تخریب مساجد، شرک و فساد را توسعه می‌دادند. بدیهی است آن‌هایی که به اصل توحید ضربه می‌زنند، بزرگ‌ترین ضربات را به اجتماعات وارد می‌سازند لذا ستمکارترین افراد به شمار می‌آیند، لذا مؤمنین باید آن‌چنان در مقابل این اعمال بایستند که این ستمگران جز با حالت ترس وارد این مکان‌ها نشوند. البته تخریب مساجد به معنی خراب‌کردنِ ظاهری نیست بلکه هر عملی که رونق مساجد را کم و مردم را سرگرم و از یاد خدا غافل کند، از مصادیق تخریب مساجد به حساب می‌آید.* ____________________________ * در رابطه با موضوع مسجد و جایگاه عرشی و قدسی آن، رجوع شود به https://lobolmizan.ir/search?search=%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF&tab=sounds ____________________________ این است اهداف اسلام و انقلاب اسلامی در راستای احیای نام خدا و برگشتِ خدا به مناسبات بشری در مقابل جریان‌هایی که مقابل تمدن احیای حضور خدا در مناسبات بشری به میان آمده است. جریان‌ها و قدرت‌هایی که مساجد و دانشمندان و آثار باستانی و بیمارستان‌ها و مدارس را آشکارا نابود می‌کنند، با این تصور که با تکنولوژی برتر می‌تواند اراده‌ها را خُرد کند به این گمان که انسان‌ها بین بردگی و نابودی مجبورند یکی را انتخاب کنند. جنگی که بین تکنیک و انسان پیش آمده است، یعنی بین تفکر کمیّت‌گرا و تفسیرِ ریاضی از عالَم و بین انسانیت. و این‌جا است که با به میان‌آمدنِ اسلام و انقلاب اسلامی این جریان باید بداند خوار و بی‌ارزش می‌باشد. و در این راستا، انقلاب اسلامی عامل حضور تاریخی شده که تاریخ به حاشیه‌رفتن روح یهودی‌گری و روح شرک است که به معنویت نظر ندارد.
برکات نسبت تاريخی ما با انسان‌های بزرگ 115- اگر اندیشه و تفکر، همان «درکِ زمانه» است و معنایی که انسان در هر زمانه‌ای می‌تواند از خود داشته باشد همین می‌باشد؛ آیا می‌توان گفت هرکس تنها با درک زمانه‌ای که در آن حاضر است به انسان‌بودنِ خود راه می‌یابد و همه زندگی او با همه وسعت و تنوعی که دارد یک کلمه‌ بیش‌تر نیست و آن همان کلمه‌ای است که هر کس در انسان‌بودنِ خود احساس کرده است؟ اگر این‌چنین است، انسان‌های متفکر، هر کدام حکایت وجود دیگر انسان‌ها هستند که از اجمال به تفصیل آمده‌اند و انس با آن‌ها در حقیقت، انس با ذات خودمان است، تا هرچه بیشتر به خودمان نزدیک شویم و در غیر این صورت، ما با هیچ‌کس هیچ رابطه‌ای نخواهیم داشت زیرا در ارتباط با افراد انسانی، با خودمان رابطه پیدا نکرده‌ایم. با نظر به معنایی که هر کس در هر زمانی می‌تواند با خود داشته باشد، نه‌تنها حاج قاسم سلیمانی را انعکاس خود احساس می‌کنیم، حتی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و رهبر معظم انقلاب«حفظه‌الله‌تعالی» را حضور گسترده خود می‌یابیم و در آن‌ها انسان‌بودن خود را در تفصیلی بیشتر درک می‌کنیم. راستی اگر این انسان‌ها نبودند ما چگونه حقیقت انسانی خود را که تنها در زمان می‌توانیم درک کنیم، درک می‌کردیم؟ حقیقتی از انسانیت که مانند سکه‌ای نیست که از اعتبار افتاده باشد، بلکه چشم‌اندازی است نسبت به حضورِ فردای ما با استقرار در هستی‌مان. راهی در راستای نظر به حقيقت 116- راستی را! اگر درک حضور انبیای الهی و شریعتی که با خود آورده‌اند، نبود، در این دوران چگونه زندگی برای انسان که گویا بیش از پیش با رنج همراه است، قابل تحمل می‌شد؟ مگر آن‌که با روحیه‌ای که همراه با پیامبران و به‌خصوص آخرین پیامبر به میان آمده، بتواند حقّ زندگی را ادا کند. آری! خلاقیت و آزادی مربوط به انسان و انسانیت او است، البته وقتی انسان در معنای اصیل خود حاضر ‌شود و آن در صورتی است که در آغوش حقیقتی باشد که به ظهورآمده است و حقیقت نیز وقتی به ظهور می‌آید که نظر به سیره انسانی خاص، به معنای حقیقت انسانیت مدّ نظر باشد. زیرا درک و نظر به حقیقت، نیاز به نمادی دارد قابل تصور و تجسم که به‌جز انسان‌هایی که عصمت آن‌ها محرز است، دیگر انسان‌ها نمی‌توانند نمادِ حقیقت انسانیت باشند. وگرنه باز رنج و باز نیاز به انسانی که روشن کند انسان‌ها چگونه باشند تا رنج‌ها در نسبت با حقیقت، زندگی‌آفرین گردند، به همان معنای «تطمئن القلوب» آن‌هم برای کسی که فرمود: «مَا أُوذِی نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ» (بحارالانوار، ج39، ص56) هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد! و این یعنی حقیقت انسانیت در آخرین پیامبر خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» و آن‌همه رنج و آن‌همه آرامش.
باور به قهرمانی که در درون ما نهفته است 117- آیا می‌توانیم در این دورانِ آخرالزمانی که انسان‌ها با نهایات خود روبه‌رو می‌شوند، قهرمانی را که در درون ما نهفته و حاضر است باور کنیم؟ این یعنی ما تبدیل به کسی شویم که هستیم و در همان موقعیتی که قرار داریم حاضر شویم، هرچند که به ظاهر ممکن است موقعیتی چشمگیر نباشد. ولی به هر حال بیایید تا خودتان باشید و این یعنی آفریدن خود و علاقه‌مند‌بودن به چیزی که خداوند برای ما مقدر کرده است. آیا به این نکته فکر کرده‌ایم که در همین موقعیتی که هستیم برای آن‌که کسی باشیم که هستیم، چه امکاناتی در میان است؟ و در همین موقعیتی که هستیم، چه می‌توانیم بشویم؟ کافی است به خودمان درست فکر کنیم تا همان شویم که هستیم، مانند حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» و حضور در مشیّتی که خداوند برای او آن‌گونه رقم زد که فرمود: «اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر؛ رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است.» (صحیفه امام، ج 10، ص463) حقیقتاً در پسِ گفته‌های انسان‌های بزرگ، ناگفته‌هایی هست که اشاره به ابعاد نهایی هر انسانی دارد که در دوران آن‌ها زندگی می‌کند و حکایت روشن‌ترین شیوه زندگی در آن عصراند و آن زندگی همان هستی ما می‌باشد و خلاقیت هرکس در آن حضور می‌تواند به ظهور آید و این یعنی دیدن زندگی در خود و باور به قهرمانی که به «امکان ذاتی» در ما هست.
در موضوع توحید و ایمان- 5 بسم الله الرّحمن الرّحیم با تبریک به مناسبت تولد حضرت زینب«سلام‌الله‌علیها» خوب است به سخن رهبر معظم انقلاب نسبت به جایگاه شخصیت آن حضرت و نقش زن در اسلام توجه شود که می‌فرمایند: «این‌که گفته می‌شود در عاشورا، در حادثۀ کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد- که واقعاً پیروز شد- عامل این پیروزی، حضرت زینب«سلام‌الله‌علیها» بود؛ و إلاّ خون در کربلا تمام شد. حادثۀ‌ نظامی با شکست ظاهری نیروهای حق در عرصۀ عاشورا به پایان رسید؛ اما آن چیزی که موجب شد این شکست نظامیِ ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعیِ دائمی شود، عبارت بود از منش زینب کبری؛ نقشی که حضرت زینب بر عهده گرفت؛ این خیلی چیز مهمی است. این حادثه نشان داد که زن در حاشیۀ تاریخ نیست». (اول اردیبهشت 1389) 1- قال رسول الله«صلی‌الله‌علیه‌وآله»: «ما جزاءُ مَنْ اَنْعَمَ اللهُ عَلیهِ بِالتَوحیدِ اِلّا الجنة»؛ پاداش کسی که خداوند به سبب «توحید» به او نعمت داده، چیزی جز بهشت نیست.(مشکات الانوار، ص 37) 2- خداوند در رابطه با حضور توحیدی و همه‌جانبۀ خود می‌فرماید: «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‌ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهيدٌ»(فصلت/53) به زودى نشانه‌هاى خود را در افق‌هاى گوناگون و در دل‌هاي‌شان بدیشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خودِ حق است. آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است؟ 3- قال امام الرضا«علیه‌السلام»: «مَن قَرَء قل هو الله احد و أمَنَ بها فَقد عَرَفَ التوحیدَ»؛ کسی که قل هو الله احد (سوره توحید) را بخواند و به آن ایمان داشته باشد به درستی که توحید را شناخته است. 4- أَحَد به معنای یکتا و یگانه است. و او در وجود خارجی یا ذهن، کثرت نمی‌پذیرد. که از آن به «غیب الغیوب و الهویَّة الغیبیّه و غیب المطلق» نام می‌برند. 5- قال مولانا امير المومنين«عليه‌السلام»: «كُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ.» هر چيزى غير خداى تعالى، وقتى به صفت وحدت توصيف شود، همين توصيف بر قلت و كمى آن دلالت دارد، به خلاف خداى تعالى كه يكى بودنش از كمى و اندكى نيست. 6- قال امام الرضا«علیه‌السلام»: «الله جل جلاله واحدٌ لا واحدَ غیرُه، لا اختلافَ فیهِ و لا تفاوتَ و لا زیادةَ و لا نُقصانَ»؛ خداوند جلّ جلاله، یکتا و یگانه‌ای است که هیچ چیزی غیر از او یگانه نیست و اختلاف و تفاوت و زیاده و نقصان در (ساحت قدسی) او راه ندارد.(مسند الامام رضا«علیه‌السلام»، ج 1، ص 40) 7- «غیب» که ایمان بدان اشاره دارد در جای خود به عنوان «صمد» از ظهور امتناع می‌ورزد و در عین حال «ایمان» بدان نظر دارد. هرچند او به حکم صمدیتش خود را از ظهور پس می‌کشد ولی انسان‌های قدسی از آن ساحت با نیایش‌های خود به او اشاره دارند. و لذا اظهار می‌دارند: «أَنْتَ غايَةُ مَطْلُوبِى وَمُنَاىَ» تویى منتهاى خواسته و آرمانم. به همان معنایی که جناب حافظ اظهار می‌دارد: یا رب به که بتوان گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی
زن و حضور نرم تمدنی- 5 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم فرهنگ مقاومت نرم‌افزاری است در پیش رو به عنوان راه ورود در تاریخی که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در مقابل ما گشودند تا از بیگانگی نسبت به سرنوشت خود که موجب سردی زندگی می‌شود، رهایی یابیم. حضور در فرهنگ مقاومت در این تاریخ عامل بسط وجود ما در حیات تاریخی‌مان می‌باشد. امری که زنان ما به خوبی می‌توانند خود را در آن حاضر نمایند تا مردمِ ما در بستری زنده و حیات‌افزا زندگی مطلوب خود را شکل دهند، بدون قرارگرفتن در فضای تشنج‌زایی که جبهه استکبار درصدد ایجاد آن است.. امام عزیز ما مانند هنرمند سنگ‌تراشی بودند که خواستند از درون تخته سنگ این تاریخ، مجسمۀ ظریفِ زندگی‌کردن در این تاریخ را به ظهور آورند و لذا بیش از آن‌که بر آن سنگ چیزی بیفزایند، زوائد آن سنگ را تراشیدند و این شجاعتی می‌خواهد مانند شجاعت مادران ما تا جهان‌مان را وسیع کنیم و میله‌های زندان خود را ببینیم و خودمان در سنتی که در دل انقلاب‌ اسلامی به ظهور آمده، انتخابی مناسب این تاریخ داشته باشیم. و این بدون فهم جایگاه حضور نرم تمدنی که زنان می‌توانند آن را درک کنند و در آن حاضر شوند، ممکن نیست. حضرت علی«علیه‌السلام»، بین ذوالفقار و اشک 10- تاریخِ ارادۀ معطوف به قدرت، تاریخی است که در آن تاریخ مدرسه‌ و مراکز تعلیم و تربیت هم خود را در بستر محوریت قدرت معنا کرده‌اند، و همان‌طور که قبلاً عرض شد به گفتۀ میشل فوکو طبابت هم در قالب کلینیک در ذات خود براساس سیطره و قدرت شکل گرفته. در چنین شرایطی باید بیندیشیم در مقابل چنین شرایطی چه راهی را باید مدّ نظرها آورد و چه حرکتی باید انجام گیرد، که از یک طرف شمشیر حضرت علی«علیه‌السلام» در غلاف نباشد و از طرف دیگر آن حضرت با سیرۀ خود عشق را به بشریت عطا کنند. به گفتۀ مرحوم شهید مطهری در کتاب «جاذبه و دافعه علی«علیه‌السلام»»: «روح‌ها وقتی بزرگ شد، وای به حال آن بدن‌ها! روح وقتی بزرگ شد و روحِ همۀ بدن‌ها شد و درد همه را احساس كرد، كارش به آن‌جا می‌كشد كه مجازات می‌بیند، برای چه؟ برای غافل ماندن از حال یك بیوه زن و چند یتیم. میان كوچه زنی را می‌بیند كه مشك به دوش گرفته است. علی«علیه‌السلام» آدمی نیست كه بی‌تفاوت از كنار این مناظر بگذرد. علت ندارد كه یك زن خودش آب كشی كند، حتماً كسی را ندارد یا كسی دارد ولی به حال این زن نمی‌رسد. فوراً خودش جلو می‌رود نمی‌گوید: آی شُرطه! آی پاسبان! آی نوكر! آی غلام! آی قنبر! تو بیا، با كمال ادب می‌گوید: خانم! اجازه می‌دهید شما را كمك دهم و من مشك آب را به دوش بكشم؟ این زحمت را به من بدهید. آن زن می‌گوید: خدا پدر تو را بیامرزد. به خانۀ آن بیوه زن می‌رود. همین كه مشك را زمین می‌گذارد، استفسار می‌كند كه ممكن است برای من توضیح بدهید كه چرا خودتان آب‌كشی می‌كنید؟ شاید مردی ندارید؟ می‌گوید: بله، اتفاقاً شوهر من در ركاب علی بن ابیطالب كشته شد. من هستم و چند تا یتیم. این كلمه را كه می شنود، سرتا پایش آتش می‌گیرد. نوشته‌اند آن شب وقتی برگشت و به خانه رفت، تا صبح خوابش نبرد. صبح، نان و گوشت و خرما و پول با خودش برمی‌دارد و با عجله می‌رود و درِ خانۀ همان زن را می‌زند. می‌گوید: كیستی؟ می‌فرماید: من همان برادر مؤمن دیروز تو هستم. به سرعت گوشت‌ها را كباب می‌كند و به دست خودش در دهان یتیم‌ها می‌گذارد و یتیم‌ها را روی زانو می‌نشاند و آرام به آن‌ها می‌گوید: از تقصیر علی كه از شما غافل مانده بگذرید. آن‌گاه تنور را آتش می‌كند. وقتی سر تنور می‌رود، صورتش را به آتش نزدیك می‌كند. حرارت آتش را احساس می‌كند، [با خود می‌گوید:] علی! حرارت آتش دنیا را بچش و آتش جهنم یادت بیاید، تا دیگر از حال مردم غافل نمانی. بدنی كه باید جور بكشد این طور است، بدنی كه روحش روح همۀ مردم است این گونه است. https://www.aparat.com/v/qB9LV و این یعنی حضور نرم در کنار آن قدرت و آن ذوالفقار، امری که بانوان به خوبی می‌توانند جایگاه آن را بشناسند و در آن قرار گیرند تا انقلاب اسلامی با حضوری قدسی، نقش آخرالزمانی‌اش را به ظهور آورد و بشریت معنای گمشدۀ خود را بیابد و بشریت معنای گمشدۀ خود را بیابد، معنایی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب در دیدار با قهرمانان و مدال‌آوران، مقابله با دشمنی است که در جنگ نرم با ما می‌باشد برای ناامیدکردن و افسرده‌کردن ملت و غافل‌کردنِ ملت از توانایی‌ها و قدرت‌شان. 2- «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(109)
بسيارى از اهل كتاب - پس از اين‌كه حق برايشان آشكار شد- از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مى‌كردند كه شما را، بعد از ايمان‌تان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر كارى تواناست. فعلاً سیاست این است که در برابر حسادت عده‌ای از اهل کتاب با سبکی خاص گذشت نمایید و با روی خوش و بزرگوارانه درگذرید و مشغول انجام تکالیف خود باشید. «حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»: آرزوی برگشت شما به کفر را از روی حسد در دل داشته‌اند و کراهت داشتند از این‌که شما دارای چیزی باشید که آنان ندارند. «مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ»: بعد از آن‌که حق برای آنان روشن گشته است. «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا» با توجه به چنین حضوری که در تاریخ آغاز کرده‌اید پس فعلاً آن‌ها را عفو کنید و نادیده‌شان بگیرید، و با کینۀ آن‌ها مقابله نکنید و شرّ آن‌ها را با شرّ پاسخ ندهید. «حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» تازمانی که خدا امر خود رابفرستد. «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» همانا خدا بر هر چیز تواناست، و به قدرت مطلقۀ خود قضاوت و حکم می‌کند. اگر فرمود: «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا» خواست تا مسلمانان با مقابلۀ حکیمانۀ خود در عین قدرت، سبکی را به میان آورند که صبر و استحکام در مقابل بی‌تاریخیِ جبهۀ مقابل اسلام است. و این‌که می‌فرماید: «حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» نظر به حضور تمدنی هرچه بیشتر ملت‌ها به آینده است، آینده‌ای که اسلام و انقلاب اسلامی بدون درگیری مستقیم با جبهۀ یهودی‌گری و شرک، بشریت را متوجۀ جهانی دیگر و معنایی دیگر خواهد کرد. و خداوند بدون هرگونه ضعفی آیندۀ حضور اسلام در جهان را به میان می‌آورد.
بسمه تعالی پيامبر«صلي‌الله‌عليه‌وآله» فرمودند: «لَيْسَ شَيْ ءٌ أَشَدَّ عَلَى اَلشَّيْطَانِ مِنْ قِرَاءَةِ اَلْمُصْحَفِ نَظَراً» هيچ چيزي بر شيطان دشوارتر از قرآن خواندن از روي آن نيست. بقره 27 سورۀ بقره و باز یهودی‌گری و باز تحجّر و نفی دیگران بسم الله الرّحمن الرّحیم «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ»(115) و مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ پس به هر سو رو كنيد، آنجا روى [به‌] خداست. آرى، خدا گشايشگر داناست. شاید دشمنان مانع پایگاه‌های توحیدی شوند، اما راه عبادتِ خدا بسته نمی‌شود چون آنچه در جهان است در ملک خداست، پس مؤمنین به هر طرف که رو کنند، رو به خدا ایستاده‌اند زیرا خدا همه جا حاضر و ناظر است اما بدانید خدا بی‌نیاز از عبادات شما و دانای به آن‌ها است. «وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» (116) و گفتند: «خداوند فرزندى براى خود اختيار كرده است.» او منزه است. بلكه هر چه در آسمان‌ها و زمين است، از آن اوست، [و] همه فرمان‌پذير اويند. سه طایفۀ یهود و نصاری و مشرکان می‌گفتند خدا فرزندی گرفته، اما آیه پاسخ می‌دهد چون تمام موجودات آسمان‌ها و زمین در مُلک خدا و وابسته به او هستند و در مقابل ذات پاکش خاضع‌اند، پس خدا نمی‌تواند مانندی داشته باشد، زیرا اگرداشت قطعاً قسمتی از هستی نیز تحت مالکیت او در می‌آمد و موجوداتِ تحت مالکیتش برای او خاضع شده و در نتیجه، وحدت هستی در خضوع‌کردن از بین می‌رفت. «بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى‌ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (117) [او] پديد آورنده آسمان‌ها و زمين [است‌]، و چون به كارى اراده فرمايد، فقط مى‌گويد: «[موجود] باش»؛ پس [فوراً موجود] مى‌شود. دو استدلال دیگر برای فرزند نداشتن خدا بیان می‌کند: ولادت فردی از فرد دیگر به این معنا است که جزئی از اجزاء مادی از بدن او جدا و پس از طی مراحل تربیت، به تدریج فردی مشابه او گردد، بنابراین اولاً: چون پیداشدن فرزند با انتقال ماده همراه است، خدا که هستی را بدون هیچ سابقه و مادۀ قبلی آفریده چگونه ممکن است توسط مادۀ قبلی صاحب فرزند بشود؟ ثانیاً: فرزندداشتن قطعاً محتاج این است که فرزند به طور تدریجی تربیت و رشد پیدا کند یعنی خدا محکوم زمان و تدریج باشد، در حالی‌که بر افعال خدا چیزی حاکم نیست و هرچه اراده کند بلافاصله همان خواهد شد. «وَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتينا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» (118) افراد نادان گفتند: «چرا خدا با ما سخن نمى‌گويد؟ يا براى ما معجزه‌اى نمى‌آيد؟» كسانى كه پيش از اينان بودند [نيز] مثل همين گفته ايشان را مى‌گفتند. دل‌ها [و افكار]شان به هم مى‌ماند. ما نشانه‌ها[ى خود] را براى گروهى كه يقين دارند، نيك روشن گردانيده‌ايم. در مقابل این دو بهانه می‌فرماید: قلب و افکار این‌ها مانند قلب و افکار پیشینیان است گویا زمان برای آن‌ها متوقف مانده و زحمات انبیاء نتوانسته ایشان را تغییر دهد. اگر منظورشان درک حقایق باشد البته آیات خود را برای کسانی که در جستجوی یقین هستند و پردۀ جهل و تعصب بر دل‌شان نیست، به روشنی نازل کرده‌ایم لذا می‌توانند حقانیت آیات ما را درک کنند، بنابراین دلیلی ندارد خدا با تک‌تک افراد سخن بگوید یا معجزه‌ای بر آن‌ها نازل کند.
«إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحيمِ» (119) ما تو را به حق فرستاديم، تا بشارت‌گر و بيم‌دهنده باشى، و [لى‌] دربارۀ دوزخيان، از تو پرسشى نخواهد شد. رسول را خطاب می‌سازد که در برابر این خواسته‌ها و بهانه‌جویی‌ها فقط مسئول بیان احکام الهی و دادن بشارت و هشدار به مردم هستی. چون بشارت به تنهایی برای حرکت انسان کافی نیست و چه بسا امیدِ بیش از حدّ، به خطاکاری منجر شود، پس به ترساندن نیز احتیاج است تا افراد خواهش‌های نفسانی خود را کنترل کنند. البته ترس بیش از حدّ نیز به یأس و نومیدی منتهی خواهد شد که خود، منشأ دیگری برای گناه‌کاری است لذا بشارت و انذار باید به طور متعادل به کار گرفته شود. اگر بعد از انجام این رسالت، گروهی ایمان نیاوردند تو مسئول گمراهی ِ دوزخیان نیستی. «وَ لَنْ تَرْضى‌ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‌ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‌ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ» (120) و هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمى‌شوند، مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى. بگو: «در حقيقت، تنها هدايت خداست كه هدايت [واقعى‌] است.» و چنانچه پس از آن علمى كه تو را حاصل شد، باز از هوس‌هاى آنان پيروى كنى، در برابر خدا سرور و ياورى نخواهى داشت. نباید این‌قدر برای جلب رضایت یهود و نصاری اصرار بورزی زیرا آن‌ها هیچ‌گاه راضی نمی‌شوند مگر آن‌که کاملاً تسلیم خواسته‌های آن‌ها شوی. به آن‌ها بگو تنها طریقِ هدایت، هدایتی است که از جانب خدا است یعنی آیین‌های شما هدایت نیست بلکه هوس‌های خودتان است که لباس دین بر آن کرده‌اید لذا من هرگز از هوس‌ها و افکارِ تحریف‌شدۀ شما پیروی نخواهم کرد. تنها قانون الهی است که می‌تواند مایۀ نجات انسان‌ها گردد و علوم بشری هر چقدر هم پیشرفته باشد، نخواهد توانست مایۀ رستگاری جوامع باشد، چون هم ناقص است و هم آمیخته با هوس‌ها است. برای همین خدا می‌فرماید: اگر از هوس‌های آن‌ها پیروی کنی با آن‌که حقیقت بر تو معلوم شده، هیچ سرپرست و یاوری از ناحیۀ خدا بر تو نیست. شاید سؤال شود مطلب فوق با مقام عصمت منافات دارد، در حالی که این‌طور نیست زیرا اولاً: جملۀ فوق شرطیه است و دلیل بر وقوع شرط نیست. ثانیاً: معصوم‌بودن، گناه‌کردن را محال نمی‌سازد بلکه معصوم در عین این‌که قادر بر انجام گناه است از روی اختیار از آن رو برمی‌گرداند. ثالثاً: به طور غیر مستقیم هشداری به پیروان حضرت است. البته جذب‌کردن دشمنان روش دارد و آن عدم انعطاف روی حقایق و استدلالات منطقی و تکیه بر اخلاق حسنه است و إلاّ با خودباختگی و پیروی از هوس‌ها و حرف‌های غیر منطقیِ ایشان باید دائماً از مواضع حق خویش عقب‌نشینی کرد چون آن‌ها با تمام حق ناسازگاری دارند، نه با بخشی از آن. «الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ» (121) كسانى كه كتاب [آسمانى‌] به آنان داده‌ايم، [و] آن را چنان‌كه بايد مى‌خوانند، ايشانند كه بدان ايمان دارند. و[لى‌] كسانى كه بدان كفر ورزند، همانانند كه زيانكارانند. کسانی که خالی ازتمایلات نفسانی به حق ایمان آوردند و در باره کتاب های آسمانی تدبر و تعمق نمودند و آن را به عنوان راه و روش زندگی برگزیدند،اینان حقیقتاً ایمان آورندگان به قرآن به کتاب‌های آسمانی هستند ،« و من یکفر به فاولئک هم الخاسرون » وکسانی که به آن کتاب‌ها کفر بورزند، ایشان همان زیانکارانند.آنان در دنیا با اختیار روشی غیر روش قرآن و طریقه الهی زیان می کنند و در آخرت بواسطه احاطه عذاب درخسارت خواهند بود. «يا بَني‌ إِسْرائيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي‌ أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ» (122) اى فرزندان اسرائيل، نعمتم را، كه بر شما ارزانى داشتم، و اينكه شما را بر جهانيان برترى دادم، ياد كنيد. ای بنی اسرائیل بیادآورید آن نعمتی راکه به شما انعام کردم و چه بسیار بود نعمتهایی که خدا به آنان افاضه نمود که بالاترین آن همان نعمت اعطای کتاب آسمانی بود ،اما آنها عناد ودشمنی کردند و استکبار ورزیدند،« و انی فضلتکم علی العالمین » و همانا من شما را بر مردم معاصرتان برتری دادم. بواسطه آن نعمتها و بواسطه رسالت الهی که بسوی شما نازل شد . مانند این آیه در آیه چهل و هفت گذشت . در علت تکرار گفتار اند. نعمتهاى خداوند چون که ریشه‌ها و پایه‌هاى تمام نعمتها است از این جهت خداوند مکرّراً یادآورى میفرماید بمنظور مبالغه در خواندن آنان به شکر نعمتها تا فرمانبردارى او را پذیرفته و شکر نعمتهاى او را بجاى آورند و بدانند که او از هیچ نعمتى دریغ نفرموده.و چون بین دو کلام فاصله زیاد شد از اینرو تکرار یادآورى بمنظور تأکید و ابلاغ در
حجّت نیکو است. و این که در ابتداء و انتهاى قصه بنى اسرائیل ذکر نعمت و قیام بحقوق آن و حذر از تضییع آن و اخافه از روز قیامت و اهوال آن شده است که مبالغه و موقعیت تأثیر حکایت در قلوب زیاد شود و نتیجه مطلوبه بدست آید «وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ» (123) و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دفع نمى‌كند، و نه بدل و بلاگردانى از وى پذيرفته شود، و نه او را ميانجيگرى سودمند افتد، و نه يارى شوند. و بترسید از روزیکه هیچ نفسی از نفس دیگر جزا داده نمی شود. چون در آن روز« ولا تزر وازره وزراخری » کسی بار دیگری را به دوش نمی کشد« و لا یقبل منها عدل» و ازهیچکس عوض و فدیه پذیرفته نمی شود.یعنی در مقابل اعمال هیچ کس فداء وعوض پذیرفته نخواهدشد« و لا تنفعها شفاعه » وشفاعت سودی بحال کسی ندارد.یعنی در برابر کفر و تجاوز و معصیت شفاعتی از کسی پذیرفته نیست وفایده ای برایش ندارد.چون خدا بر امر خود غلبه دارد و در قیامت اسباب دنیوی منقطع می گردد