eitaa logo
منابع ویژه
449 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در موضوع توحید و ایمان-2 بسم الله الرّحمن الرّحیم 1- حضرت علی«علیه‌السلام» در خطبۀ اول نهج‌البلاغه می‌فرمایند: «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَةِ». سر آغاز دين، خداشناسى است، و كمال شناخت خدا، باور داشتن، او، و كمال باور داشتن خدا، شهادت به يگانگى اوست؛ و كمال توحيد اخلاص، و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است، زيرا هر صفتى نشان مى‏دهد كه غير از موصوف، و هر موصوفى گواهى مى‏دهد كه غير از صفت است. از این جهت او عالم نیست، بلکه عین علم است. در این رابطه به حدیث شمارۀ 15 رجوع شود .https://eitaa.com/jozavatlobolmizan/1899 ( 15- از هشام ‌بن ‌سالم آمده است که؛ «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ«علیه‌السلام» فَقَالَ لِي أَ تَنْعَتُ اللَّهَ؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ هَاتِ. فَقُلْتُ: هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ. قَالَ: هَذِهِ صِفَةٌ يَشْتَرِكُ فِيهَا الْمَخْلُوقُونَ. قُلْتُ: فَكَيْفَ نَنْعَتُهُ؟ فَقَالَ هُوَ نُورٌ لا ظُلْمَةَ فِيهِ، وَ حَيَاةٌ لا مَوْتَ فِيهِ، وَ عِلْمٌ لا جَهْلَ فِيهِ، وَ حَقٌّ لا بَاطِلَ فِيهِ، فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ النَّاسِ بِالتَّوْحِيدِ». در محضر حضرت صادق«علیه‌السلام» وارد شدم، از من پرسيدند آيا مي‌تواني خدا را وصف کني؟ عرض کردم بلي، فرمودند: وصف کن، گفتم: او سميع است و بصير. فرمودند: اين‌که صفتي است مشترک بين خدا و مخلوقات او. عرض کردم چگونه او را وصف کنم؟ فرمودند: او نوري است که ظلمتي در او نيست و حياتي است که مرگي در او نيست و علمي است که جهلي در او نيست. هشام‌‌بن‌سالم مي‌گويد در حالي از محضر آن حضرت خارج شدم که عالم‌ترين مردم به توحيد بودم.) در ادامه می‌فرمایند: «فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ. وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ.» پس كسى كه خدا را با صفت مخلوقات تعريف كند او را به چيزى نزديك كرده، و با نزديك كردن خدا به چيزى، دو خدا مطرح شده؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزايى براى او تصوّر نموده؛ و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است. و كسى كه خدا را نشناسد به سوى او اشاره مى‏كند و هر كس به سوى خدا اشاره كند، او را محدود كرده، به شمارش آورده. و آن كس كه بگويد «خدا در چيست؟» او را در چيز ديگرى پنداشته است، و كسى كه بپرسد «خدا بر روى چه چيزى قرار دارد؟» به تحقيق جايى را خالى از او در نظر گرفته است. و همچنان در ادامه می‌فرمایند: «كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ، فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ یسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.» در صورتى كه خدا همواره بوده، و از چيزى به وجود نيامده است. با همه چيز هست، نه اينكه همنشين آنان باشد، و با همه چيز فرق دارد نه اين‌كه از آنان جدا و بيگانه باشد. انجام دهنده همۀ كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسيله، بيناست حتّى در آن هنگام كه پديده‏اى وجود نداشت، يگانه و تنهاست، زيرا كسى نبوده تا با او انس گيرد، و يا از فقدانش وحشت كند. حضرت امام روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در همان سال‌های اول انقلاب در پیامی که به شركت كنندگان در كنگره هزاره نهج البلاغه دادند؛ می‌فرمایند: «هان، فيلسوفان و حكمت‏اندوزان، بيايند و در جملات خطبۀ اول اين كتاب الهى به تحقيق بنشينند و افكار بلندپايۀ خود را به كار گيرند و با كمك اصحاب معرفت و ارباب عرفان اين يك جملۀ كوتاه را به تفسير بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را براى درك واقعى آن ارضا كنند؛ به شرط آن‌كه بياناتى كه در اين ميدان تاخت و تاز شده است آنان را فريب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست بازى ندهند و نگويند و بگذرند، تا ميدان ديد فرزند وحى را دريافته و به قصور خود و ديگران اعتراف كنند و اين است آن جمله: «مع كل شي‏ء لا بمقارنة و غير كل شي‏ء لا بمزايلة».
بقره 24 سورۀ بقره و باز یهودی‌گری و باز تحجّر بسم الله الرّحمن الرّحیم «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ» ﴿۱۰۴﴾ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، نگوييد: «راعِنا»، و بگوييد: «اُنظُرنا»، و [اين توصيه را] بشنويد؛ و [گر نه‌] كافران را عذابى دردناك است. مسلمانان صدر اسلام وقتی رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» آیات و احکام الهی را بیان می‌فرمودند از ایشان می‌خواستند با تأنّی صحبت کنند تا مطالب بهتر درک شود و به علاوه بتوانند خواسته‌های خود را به ایشان منتقل کنند لدا می‌گفتند «راعِنا» ما را رعایت کنید، اما این کلمه معنی دیگری نزد یهود داشت و آن، حماقت و کودنی و نوعی فحش بود. لذا یهود برای استهزاء رسول«صلوات‌الله‌علیه‌وآله»، معنی دوم را قصد می‌کردند. برای جلوگیری از سوء استفادۀ یهودیان می‌فرماید: به جای «راعِنا»، «اُنظُرنا» بگویید یعنی به ما نگاه کن و مهلت‌مان بده. ملاحظه می‌کنید عمل به این دستور به قدری مهم است که سرپیچی از آن در حکم کفر خواهد بود زیرا به نوعی خود را در میدان واژه‌های اهل کفر قرار داده‌ایم. «مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» ﴿۱۰۵﴾ نه كسانى كه از اهل كتاب كافر شده‌اند، و نه مشركان [هيچ كدام‌] دوست نمى‌دارند خيرى از جانب پروردگارتان بر شما فرود آيد، با آنكه خدا هر كه را خواهد به رحمت خود اختصاص دهد، و خدا داراى فزون‌بخشى عظيم است. به بخل و کینه‌توزی اهل کتاب و مشرکین اشاره می کند، آن هم بخل نسبت به چیزی که خودشان مالک آن نیستند: آن‌ها دوست ندارند هیچ خیر و برکتی از جمله نبوت پیامبر«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» از جانب پروردگارتان بر شما نازل شود و همیشه از آسایش مسلمین ناراحت هستند در حالی‌که این خدا است که نعمتش را به هرکس که بخواهد مخصوص می‌کند و او بخشایشگرِ بزرگی است. در این میان یهود از همه کینه‌توزتر بودند و اصلاً میل نداشتند هیچ قومی در موضوع نبوت شریک آن‌ها باشد زیرا آن را افتخار خود و در انحصار خویش می‌دانستند لذا از روی حسادت می‌خواستند با رحمت عظیم خدا و نبوت رسول«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» مقابله کنند به امید آن‌که به بهانۀ قوم برگزیده سرنوشت بشریت را در اختیار بگیرند. غافل از آن‌که «وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ» و خدا هرکس را بخواهد به رحمت خود اختصاص می‌دهد، از آن جهت که خداوند بهتر می‌داند که رحمت خود را به چه کسی و در کجا افاضه کند زیرا «وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» و خداوند است که صاحب فضل بزرگ است. «مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» ﴿۱۰۶﴾ هر حكمى را نسخ كنيم، يا آن را به [دست‌] فراموشى بسپاريم، بهتر از آن، يا مانندش را مى‌آوريم؛ مگر ندانستى كه خدا بر هر كارى تواناست؟ کینۀ یهود بر علیه مسلمانان حدّ و مرزی نداشت. بعد از دستور تغییرِ قبله به سوی مکه، به فکر دستاویز جدیدی افتادند و آن این‌که اگر دستور اول صحیح بود که بیت‌المقدس قبله باشد پس دستور دوم چیست؟ و اگر دومی صحیح است، پس همۀ اعمال گذشتۀ شما باطل است. پاسخ میدهد که هیچ حکمی را نسخ نمی‌کنیم و یا اظهار آن را به تأخیر نمی‌اندازیم مگر آن‌که بهتر از آن یا همانند آن را از نظر اثر و فواید جانشین خواهیم کرد و این برای خدا که بر هر چیزی قادر است، کار دشواری نیست که به مقتضای زمان، حکم قبلی را تغییر دهد مثل آن‌که می‌فرماید: «حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» یا می‌فرماید: « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا»(مریم/ 96) یا می‌فرماید: «وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَكَانَ آيَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ» که همه به اقتضای زمان حکایت از حضوری دارد بعد از حضوری، به همان معنای «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»(الرّحمن/29)
«أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ» ﴿۱۰۷﴾ مگر ندانستى كه فرمانروايى آسمان‌ها و زمين از آنِ خداست؛ و شما جز خدا سرور و ياورى نداريد؟ قبلاً پاسخ داد که نسخِ احکام، شدنی است چون خدا، توانای مطلق است و این آیه جواب دیگری می‌دهد: مگر نمی‌دانی خدا فرمانروای حقیقی آسمان‌ها و زمین است و تنها اوست که موجودات را اداره و تدبیر می‌کند؟ پس جز خدا سرپرست و یاوری نیست، لذا او بهتر از هرکس تشخیص می‌دهد که مصالح بندگانش چیست، به علاوه چون تنها مدبّر هستی است پس حقِ نسخِ احکام هم را دارد. خطاب به مؤمنین است که از آن رائحه ترساندن از انکار و خدعه یهودیان گمراه به مشام می رسدو خداوند از قبل جواب شبهاتی را که ممکن آنها در باره نسخ بکنند می دهد، پس خدا مالک تمام هستی است و می تواند در ملک خود تصرف کند، سپس آنچه خیر و صلاح بشردر آن است به او افاضه می نماید، «وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ»: و برای شما غیر از خدا هیچ سرپرست و یاوری نیست، تا امور شما را سرپرستی کند و تدبیر شئون زندگی شما را بنماید و هیچ یاری کننده ای هم نخواهید داشت تا هنگامی که با آنچه بر شما نازل شده مخالفت کردید، شما را یاری دهد. «أَمْ تُرِيدُونَ أَنْ تَسْأَلُوا رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ» ﴿۱۰۸﴾ آيا مى‌خواهيد از پيامبر خود همان را بخواهيد كه قبلا از موسى خواسته شد؟ و هر كس كفر را با ايمان عوض كند، مسلما از راه درست گمراه شده است. پس از تغییر قبله، عده‌ای از مسلمانان در اثر وسوسۀ یهود از رسول سؤال‌های بی‌پایه‌ای می‌کردند همانند آنچه یهود از موسی می‌خواستند. خدا ایشان را از این پرسش‌ها نهی می کند چون این پرسش‌ها با هدف کشف حقیقت صورت نمی‌گرفت بلکه به جهت بهانه‌ جویی و فرار از ایمان‌آوردن بوده. لذا فرمود: شما با این کار کفر را با ایمان مبادله می‌کنید و هرکس چنین کند محققاً راه راست را گُم کرده است. می‌فرماید: نکند می خواهید از پیامبر خود همان پرسش‌هایی را بکنید که قبلا از موسی«علیه‌السلام» کردند؟ مانند درخواست دیدن خدا و معجزات دیگر. «وَمَنْ يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ»، و هرکس کفر را با ایمان عوض کند به راستی راه راست را گم کرده است. «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» ﴿۱۰۹﴾ بسيارى از اهل كتاب - پس از اين‌كه حق برايشان آشكار شد- از روى حسدى كه در وجودشان بود، آرزو مى‌كردند كه شما را، بعد از ايمان‌تان، كافر گردانند. پس عفو كنيد و درگذريد، تا خدا فرمان خويش را بياورد، كه خدا بر هر كارى تواناست. فعلاً سیاست این است که در برابر حسادت عده‌ای از اهل کتاب با سبکی خاص گذشت نمایید و با روی خوش و بزرگوارانه درگذرید و مشغول انجام تکالیف خود باشید. «حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ»: آرزوی برگشت شما به کفر را از روی حسد در دل داشته‌اند و کراهت داشتند از این‌که شما دارای چیزی باشید که آنان ندارند. «مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ»: بعد از آن‌که حق برای آنان روشن گشته است. «فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا» با توجه به چنین حضوری که در تاریخ آغاز کرده‌اید پس فعلاً آن‌ها را عفو کنید و نادیده‌شان بگیرید، و با کینۀ آن‌ها مقابله نکنید و شرّ آن‌ها را با شرّ پاسخ ندهید. «حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ» تازمانی که خدا امر خود رابفرستد. «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» همانا خدا بر هر چیز تواناست، و به قدرت مطلقۀ خود قضاوت و حکم می‌کند.
«وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ»(110) و نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد؛ و هرگونه نيكى كه براى خويش از پيش فرستيد، آن را نزد خدا باز خواهيد يافت؛ آرى، خدا به آنچه مى‌كنيد بيناست. با نماز ارتباط خود را با خدا محکم کنید و با دادن زکات، همبستگیِ اجتماعی خود را تقویت نمایید که این دو از شرایط اصلی پیروزی بر دشمن است. اما اگر خلوص کارها به حدّ لازم نرسد، پیروزی و رستگاری به دست نمی‌آید، لذا برای محکم‌شدن ایمانِ مردم فرمود: آنچه از عمل خیر برای خود می‌فرستید از بین نمی رود بلکه آن را نزد خدا می‌یابید لذا پاداشش فراموش نمی‌شود، البته او به همۀ اعمال بصیر است بنابراین بر حسب خلوصِ نیّت‌ها پاداش می‌دهد. پس از عمل برای خودتان کوتاهی ننمائید، چون خدا نسبت به همۀ آن‌ها آگاهی و بینایی دارد.
آينده گمشده ما 111- آیا می‌توان گفت هنوز جریان روشنفکریِ ما از یک جهت و جریان متحجّرین ما از جهت دیگر گرفتار تأخّر تاریخی و عدم درک امروزین تاریخ خود هستند؟ زیرا هر دو از تاریخی که با انقلاب اسلامی در حال طلوع است، غافل‌اند. اگر «فهم»، همواره تاریخی است؛ هر دو جریان از فهم محروم‌اند و هر کدام در نوعی از نگاه ایدئولوژیک نسبت به آموخته‌های خود متوقف می‌باشند، بدین لحاظ اسیر نوعی بی‌افقی هستند، برعکسِ انسان‌هایی که در معنای دیگری خود را جستجو می‌کنند. در باریکه غزه معلوم شد آن‌هایی که گرفتار تأخّر تاریخی نیستند، هرکجا که باشند با جوانان جبهه مقاومت احساس یگانگی می‌کنند. همچنین روشن شد جام زهری که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» نوشید چه بود و به دست چه کسانی بود. زیرا حضرت روح الله به خوبی این انسانی را که در باریکه غزه ظهور کرده، می‌شناخت و آن را فرزند خود می‌دانست و در نامه‌ای که به فرزندان خود نوشتند روشن کردند در رابطه با دفاع مقدس به دنبال چه اموری بودند. در نظر به حضرت روح الله معلوم شد اگر ذیل حضور تاریخی آن مرد به آنچه باید می‌رسیدیم نرسیدیم ولی نسبت به آنچه که باید به میان می‌آمد غافل نبودیم و در نتیجه افقی در باریکه غزه گشوده شد که با نظر به آن افق معنای آینده‌ای که در پیش است معلوم می‌شود. حضرت امام در پیامی که در 3 اسفند سال 1367 به میان آوردند -که به «منشور روحانيت» مشهور شد- آثار دفاع مقدس و جنگی را که ما در آن وارد شدیم متذکر شدند و از جمله در آن پیام فرمودند: «هر روز ما در جنگ بركتي داشته‌ايم كه در همه صحنه‌ها از آن بهره جسته‌ايم، ما انقلاب‌مان را در جنگ بــه جهان صادر نموده‌ايم، ما مظلوميت خويش و ستم متجاوز را در جنگ ثابت نموده‌ايم. ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهان‌خواران كنار زديم. ما در جنگ ابهت دو ابر قدرت شرق و غرب را شكستيم. ما در جنــگ ريشه‌هاي انقلاب پربار اسلامي‌مان را محكم كرديم. ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقـــه نشان داديم كه عليه تمامي قدرت‌ها، ساليان سال مي‌توان مبارزه كرد. جنگ ما كمك به فتح افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت… و از همه مهم‌تر استمرار روح «اسلام انقلابي» در پرتو جنگ تحقق يافت… جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدني نيست. جنگ ما جنگ فقر و غنا بود. چه كوته نظرند آنهايي كه خيال مي‌كنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيده‌ايم پس شهادت و رشـادت و ايثار و از خود گذشتگي و صلابت بي‌فايده است! در حالي‌كه صداي اسلام‌خواهي آفريقا، از جنگ هشت ساله ماست. علاقه به اسلام‌شناسي مردم در آمريكا و اروپا و آسيا و آفريقا يعني در كل جهان، از جنــــگ هشت ساله ماست… راستي مگر فراموش كرده‌ايم كه ما براي اداء تكليف جنگيده‌ايم و نتيجه، فرع آن بوده است؟…». حقیقتاً به گفته شهید آوینی؛ «راز خون را باید فهمید» اگر در دفاع مقدس زندگی به جای روزمرّگی معنای دیگری گرفت، ادامه آن حضور در غزه، نسبت‌های نهفته و پنهان خود را به زیباترین شکل نشان داد و معلوم شد چه آینده‌ای آینده گمشده ما می‌باشد که زندگی آمریکایی آن را پنهان کرده است.
رابطه حقيقی ما با همه چيز 112- با نظر به ظرفیت انسانی که آن انسان خود را در نهایات‌ وجود خود جستجو می‌کند، ما می‌توانیم در اندیشه و تفکری حاضر شویم که آزاد از پیش‌فرض‌های خود است، و بگذاریم تا وجود در مظاهر گوناگونِ خود در عالم و آدم از طریق همان مظاهر با ما گفتگو کند. این نوع آگاهی از خود و از عالم و آدم نوعی روی‌آوردنِ پدیده‌ها است به سوی ما، در نسبت با گشودگی ما، تا آن‌ها خود را بنمایانند و افقی را در مقابل ما بگشایند که اشاره به وجه پیدا و ناپیدای عالم و آدم دارد. این نوع حضور که می‌توان گفت انسان‌ها با نظر به حضور نهایی خود نزد خود می‌توانند در آن حاضر شوند، حکایت حضور در تاریخی است که نگاه متافیزیکی و مفهوم‌گرا و کلی‌نگری را برای خود کافی نمی‌داند و به «وجود» در عین شدت و ضعفِ ذاتی‌اش نظر دارد. یعنی همه چیز جز در هستیِ‌شان معنا ندارند و انسان نیز در نسبت با هستیِ خود، با هستیِ همه چیز رابطه‌ای حقیقی پیدا می‌کند. آن هم هستی، از آن جهت که همواره در نسبت با ما در تجلی و «شدن» است، با آینده‌هایی پیش رو، به همان معنی زنده‌بودن. زیرا «وجود» خود را می‌نمایاند و پنهان می‌شود، و این یعنی بودن در عین حیات، حیاتی که رو به سوی شدّت خود دارد، در آینده تاریخی‌اش.
در موضوع توحید و ایمان-3 بسم الله الرّحمن الرّحیم همچنان که ملاحظه فرمودید سخن حضرت مولی الموحدین«علیه‌السلام» در خطبه اول نهج البلاغه به این‌جا رسید که در تذکر به نحوۀ حضور خداوند فرمودند: «كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ، فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ یسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.» در صورتى كه خدا همواره بوده، و از چيزى به وجود نيامده است. با همه چيز هست، نه اين‌كه همنشين آنان باشد، و با همه چيز فرق دارد نه اين‌كه از آنان جدا و بيگانه باشد. انجام دهنده همۀ كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسيله، بيناست حتّى در آن هنگام كه پديده‏اى وجود نداشت، يگانه و تنهاست، زيرا كسى نبوده تا با او انس گيرد، و يا از فقدانش وحشت كند. توصیۀ حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» از آن جهت مهم است که متذکر می‌شوند، با كمك اصحاب معرفت و ارباب عرفان آن فراز از خطبۀ اول را مدّ نظر قرار دهیم که حضرت فرموده‌اند: «مَعَ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ» و می‌فرمایند مواظب باشیم وجدان خود را بدون فهمِ درست، بازى ندهیم و بگذاریم تا ميدانِ ديد فرزند وحى یعنی حضرت امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» در این فراز با ما سخن بگویند.* _______________________________ *صحیفه امام،ج۱۴،ص:۳۴۹زمان:۲۷اردیبهشت ۱۲/۱۳۶۰ رجب ۱۴۰۱ _______________________________ 2- در رابطه با حضور خداوند و ظهور او به خودش حضرت مول الموحدین علی بن ابی طالب«علیه‌السلام» در دعای شریف «صباح» عرضه می‌دارند: «يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ» ای آن کسی که خودش دلیل خودش می‌باشد. و در رابطه با این‌که او را نباید در کنار مخلوقات قرار داد عرضه می‌دارند: «وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ وَ جَلَّ عَنْ مُلاءَمَةِ كَيْفِيَّاتِهِ» همانی که منزه است از آن‌که در کنار مخلوقاتش باشد و برتر است از آن‌که شبیه کیفیات مخلوقاتش باشد. «يَا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَرَاتِ الظُّنُونِ وَ بَعُدَ عَنْ لَحَظَاتِ الْعُيُونِ.» ای کسی که حتی از خطورات گمان‌ها به انسان نزدیک‌تری و در همان حال از چشم‌اندازهای دور، دورتر می‌باشی. و حضرت سجاد «علیه‌السلام» در دعای ابوحمزه ثمالی در خطاب به حضرت حق عرضه می‌دارند:«بِكَ عَرَفْتُكَ، وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إلَيْكَ، وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ! » خودت را من به‌واسطه خودت شناخته‌ام! و تو هستى كه مرا به خودت رهبرى مى‌كنى و به سوى خودت مى‌خوانى! و اگر ذات خودت نبود من ندانسته بودم كه تو كيستى و چيستى! حضرت امام حسین «علیه‌السلام» در دعای عرفه در خطاب به حضرت حق عرضه می‌دارند:«اَیكُونُ لِغَیرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیسَ لَكَ حَتّی یكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتی غِبْتَ حَتّی تَحْتاجَ اِلی دَلیلٍ یدُلُّ عَلیكَ وَمَتی بَعُدْتَ حَتّی تَكُونَ الاْ ثارُ هِی الَّتی تُوصِلُ اِلَیكَ» آیا اساساً برای ما سوای تو (غیر تو) ظهوری هست كه در تو نباشد تا آن؛ وسیله ظهور تو گردد؟ تو کی پنهان شده‌ای تا محتاج به دلیلی باشیم كه به تو راهنمایی كند و چه وقت دور مانده‌ای تا آثار تو، ما را به تو واصل گرداند”. 3- قال الْحُسَیْنُ‌بْنُ‌عَلِیٍّ«علیه‌السلام»: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَهًِْ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَهًُْ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَهًُْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُه.» ای مردم، خداوند بندگان را جز به منظور معرفت نیافرید و اگر خدای خود را بشناسند به ناچار سر به عبادت او خواهند گذاشت و چون او را عبادت کنند، با عبادت او از عبادت دیگران بی‌نیاز می‌گردند. مردی در آن حال از امام پرسید: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت، مقصود از معرفت خداوند چیست؟ فرمود: مقصود آن است که مردم هر زمان امام واجب الطاعه خود را بازشناسند. آری! از آن جهت که امامان آینه‌ها و مظاهر انوار و اسماء الهی هستند، به همان معنایی که حضرت صادق«علیه‌السلام» ذیل آیه‌ای که می‌فرماید: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»(اعراف/180) می‌فرمایند: «نحن والله الأسماء الحسنى» سوگند به خدا مائیم اسماء حسنای الهی، به همان معنای مظاهر آن اسماء بودن.
زن و حضور نرم تمدنی-4 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم در رابطه با حضور نرم در صحنه‌ها که عموماً بانوان استعداد خاصی نسبت به آن دارند، باید متوجه بود که دشمن بر اساس تجربه دریافته است که تغییر نظام و افکار عمومی، دیگر به هیچ عنوان با روش‌هایی از قبیل جنگ نظامی تحقق نمی‌یابد و از این جهت به طراحی جنگ نرم برای اشاعه‌ تفکر لیبرالیسم و سکولار خود پرداخته و زنان ما نیز برای مقابله با آن باید متوجه استعداد حضور نرم خود به عنوان مؤلفۀ قدرت در راستای تحقق تمدن اسلامی باشند و در این راستا می‌توان به نکات زیر توجه نمود ، از آن جهت که جنگ نرم به صورتی آرام و تدریجی در پی تغییر قالب‌های ماهوی جامعه و ساختار سیاسی آن است. حضور نرم تمدنی انقلاب اسلامی تا آن‌جایی نقش‌آفرین بوده که کشورهای عربی با ائتلاف خود با آمریکا سعی بر مقابله با نفوذ ایران در منطقه را دنبال می‌کنند. 7- نقش زنان در پیشرفت مضاعف حرکات اجتماعی: باید از خود بپرسیم دنیایی که باید از خشونت و قدرت آزاد باشد چه شاخصه‌‌هایی دارد و زنان در تحقق آن، چه نقش و جایگاهی می‌توانند داشته باشند؟ آیا به این سخن رهبر معظم انقلاب به عنوان کسی که متوجۀ جهان امروز است فکر کرده‌‌اید‌‌ که می‌فرمایند: «اگر زنان در حرکت اجتماعیِ یک ملتی حضور نداشته باشند، آن حرکت به جائی نخواهد رسید، موفق نخواهد شد. اگر زنان در یک حرکت حضور پیدا بکنند، یک حضور جدی و آگاهانه و از روی بصیرت، آن حرکت به طور مضاعف پیشرفت خواهد کرد.»(21/4/91) با توجه به این امر آیا فکر کرده‌ایم اگر زنان در حرکت‌های توحیدی حاضر نشوند حتماً آن حرکت عقیم می‌ماند و نمی‌توانیم از تاریخِ سیطرۀ قدرت و خشونت عبور کنیم؟ با توجه به این امر آیا هر کدام از خانم‌ها نباید متوجۀ جایگاهی باشند که در آن قرار دارند؟ جایگاهی که در هر حرکتی نظر به افق‌های دور دارد و همواره حقیقت را مدّ نظر می‌آورد، مانند مادران شهدا و مانند زنان غزّه. 8- جایگاه شرکت زنان در تظاهرات: همچنان باید از خود پرسید در دنیایی که بنا داریم از تاریخ سیطرۀ خشونت به در آییم، چه نحوه بودن و چه شخصیتی از خود باید مدّ نظر داشت که نقش‌آفرین باشیم؟ آیا آن شخصیت، شخصیتی نیست که ذاتاً حضورش، حضوری است که به اصطلاح، حضور نرم گفته می‌شود؟ همان حضوری که زنان ما با شرکت گسترده در تظاهرات در به فعلیت‌آوردنِ تاریخی که انقلاب اسلامی به میان آورد، نقش داشتند، که در جای خود عبور از تاریخِ ارادۀ معطوف به قدرت و خشونت بود و آن کار بزرگی بود که به تعبیر حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بیش از مردان، زنان در آن حاضر شدند. آری باید نسبت به آن فکر کرد، از آن جهت که این کار با روح زنان بیشتر تناسب دارد در صورتی که زنان ما بتوانند آن حضور را به عنوان یک رسالت تاریخی درک کنند و پاس دارند. آیا زنانی که در ناوگان صُمود حاضر شدند جز این است که متوجه بودند رژیم اسرائیل مانع حضور آن‌ها می‌شود، ولی نسبت به جایگاه تاریخی آن حرکت آگاهی داشتند و همین حضور نرم تاریخی بود که آمریکا را مجبور کرد برای نجات رژیم صهیونی، آن آتش بس با مجاهدان حماس را مطرح کند. 9- نظر به نقش امروزین «زن»: همیشه وقتی مادرانِ ما متوجۀ نقش خود در حفظ خانواده بوده‌اند، آن خانواده با وجود مشکلات زیادی که بعضاً برایش پیش ‌می‌آمده، حفظ می‌شده، زیرا مادرِ خانواده متوجۀ نقش نرم خود بوده است. امری که در جهان مدرن با رقابت بین زن و مرد به بحران افتاد و زنان فراموش کردند وظیفه‌ای حساس در امر خانواده به عهده دارند، بخصوص در این زمان که زندگی معنای دیگری پیدا کرده و به یک معنا خانه در محدودۀ دیروزین خود متوقف نشده و مدرسه و جامعه، رقیب خانۀ دیروزین شده‌اند. همیشه مادربزرگ‌ها در خانواده، مجسمۀ حضور نرم بوده‌اند و با آن روحیۀ عاطفی، نقش مؤثری برای تربیت کودکان داشتند. و در حال حاضر هم که تاریخی پیش آمده در مقابل تاریخ دیروزین و باید وارد این تاریخ شد، زنان نیز باید به نقش امروزین خود در هویت مادرانه، در عین توجه به ساختارهای سیاسی، اجتماعیِ امروزین، بیندیشند. اندیشیدن به حضوری نرم که قابل تعریف نیست ولی بسیار مهم است، مانند حضور مادر و مادر بزرگ در خانه، که خانه را به محلی تبدیل می‌کنند برای سکنی‌گزیدن و امروز بشر جدید به همین حضور نسبت به زندگی در جهان جدید نیاز دارد تا هر کس بتواند در این جهان بدون احساس پوچی زندگی کند. والسلام
بی حجابی و خطر اضمحلال خانواده باسمه تعالی علاوه بر فاخربودن حجاب و عفاف در نسبت با روح و روان خانم‌ها و تعالی شخصیت آن‌ها در این رابطه می‌توان به جایگاه حجاب در افق مقاومت در مقابل استعمار نیز فکر کرد. به طوری که اندیشمند بزرگ یعنی فرانتس فانون در رابطه با نسبت حجاب زنِ الجزایری و اصالت ملی او در مقابله با استعمارگرانِ فرانسوی، می‌گوید: «فرانسوی‌ها معتقد بودند اگر زن‌ها را در دست بگیرید، همه چیز به دنبال آن خواهد آمد». حقیقتاً همین‌طور است که استعمارگران با تغییر ذهنیت بانوان غلبه بر سرزمین آنان را در اندیشه داشته‌اند و حجاب بانوان را مانعی در راستای اهداف خودشان می‌دانستند و از این جهت سعی داشتند جایگاه زنِ الجزایری را با تغییر حجاب او، تغییر دهند و مقاومت آن ملت را در برابر سلطۀ استعمارگران از بین ببرند، زیرا می‌دانستند در این رابطه عملاً مناسبات خانوادگی تغییر خواهد کرد از آن جهت که روان زن الجزایری از خود با تغییر پوشش، روان دیگری می‌شد و در این رابطه بر چادر زنان الجزایری حساسیت نشان دادند. به گفتۀ آقای فرانتس فانون: «هر چادری که دور انداخته می‌شود، افق جدیدی را که تا آن هنگام بر استعمارگر ممنوع بود در برابر او می‌گشاید و بدن الجزایری را که عریان شده است، تماماً به او نشان می‌دهد، پس از دیدن هر چهرۀ بی‌حجابی، امیدهای حمله‌ورشدن اشغال‌گر ده برابر می‌شود. هر بار که زن الجزایری کشف حجاب کند با این عملِ خویش در واقع وجود جامعۀ الجزایری را با سیستم دفاعی، سست‌بنیاد و باز و متلاشی به اشغال‌گر اعلام می‌دارد. هر چادری که می‌افتد، هر بدنی که از فشار سنتیِ چادرنماز رها می‌شود، هر چهره که به نگاه جسور و ناآرامِ اشغال‌گر عرضه می‌گردد، برگردانِ این معنا است که الجزایر به انکار وجود خویشتن آغاز کرده و هتک ناموس را از جانب اشغال‌گر پذیرفته است. با هر چادری که رها می‌شود گویی الجزایر خویشتن را به مکتب ارباب تسلیم کرده و تصمیم می‌گیرد تحت رهبری و انقیاد اشغال‌گر عادات و رسوم خویش را تغییر دهد.» حال با توجه به آنچه مردم الجزایر تجربه نمودند، این مائیم و جایگاه حجاب و نسبتی که با جبهۀ استعمارگر باید شکل دهیم. در ابتدا باید متوجه بود عملاً با بی‌حجابی وارد مذهب دیگری خواهیم شد و ترک حجاب، گام اول برای سبک جدیدی است که دشمنان فرهنگ اسلامی و ایرانی در مقابل زنان ما برنامه‌ریزی کرده‌اند و معلوم است که از این به بعد سبک زندگی زنان ما از اصالت‌های فرهنگی خود جدا می‌شود و ایدۀ حجاب که عنصر بنیادین در شکل‌دادن به مناسبات جامعۀ اسلامی است، به چیزِ دیگری تغییر می‌کند، زیرا استعمارگر به خوبی متوجه شده است که حجاب، کانون مقاومت در مقابل نقشه‌هایی است که بنا دارد جامعۀ ما را از هویتِ استقلالی‌اش جدا کند. آیا این خود حجاب نیست که به واسطۀ نیروی درونی‌اش می‌تواند در مقابل زندگیِ نیست‌انگارانۀ جهان مدرن قد عَلَم کند؟ و نه‌تنها سعادت فردی که حتی سعادت جمعی و سیاسی جامعه را رقم بزند؟ و عهد انسان با خدا را در وسعت اجتماعی و تمدنیِ آن نیز زنده نگه دارد؟ معنای حرام‌بودنِ سیاسی بی‌حجابی مفهوم زندگی به مثابۀ «مقاومت» غیر از زندگیِ روزمرّه‌ای است که انسان را در گردونۀ نیست‌انگاری گرفتار می‌کند و از این جهت باید از خود پرسید کدام نوع از زندگی با مقاومت همراه است؟ آیا از این جهت «حجاب» نوعی انتخاب آگاهانه برای قدم‌گذاردن در شرافت انسانی در مقابل جنایتکارانِ رژیم صهیونیسم نیست؟ از آن جهت که حجاب به واسطۀ ذات خود وضعی را به جوامع پیشنهاد می‌کند که فرمِ مشخصی از زندگی است و معلوم است که این فرم از زندگی با ارادۀ استعمارگران در تقابل است و می‌توان گفت حجاب از این جهت اراده‌های سیاسی را جهت می‌دهد تا از بهره‌مندی نسبت امکانات سنتی و بومی جامعه غفلت نشود و این‌جا است که معنای حرام‌بودنِ سیاسی بی‌حجابی که رهبر معظم انقلاب در کنار حرام‌بودنِ شرعی متذکر آن شدند، پیدا می‌شود. و در این رابطه باید بدانیم ما در رابطه با حجاب در دلِ کلّیتی هستیم ماورای امری جزئی که آن بی‌حجابی دختران‌مان باشد. ما بیشتر در رابطه با حجاب علاوه بر تکلیف شرعی آن، به استقرار کانون خانواده و هویت ملّی و استقلالی خود می‌اندیشیم و از این جهت باید به موضوع، نظر کرد تا نسبت بین «آزادی و آزادگی» و «حجاب و عفاف» به زیباترین شکل معنا شود. تقابل آزادی و حجاب! چرا؟ با توجه به امر فوق باید در بازتولیدِ مفهوم حجاب و در نسبت آن با افراد از زاویه‌ای سخن گفت که دختران ما در نسبت با حجاب و عفاف با «بودن متعالی» خود در این زمانه و در این تاریخ روبه‌روگردند. و در نتیجه با نوعی حضور در پرتو همکاریِ درونی با خود و با ابعاد معنوی شان در خود روشنی خاصی را احساس کنند. با توجه به این امر می‌توان متذکر موارد زیر بود.
1- اگر آزادی به معنای آزادی در انتخاب است و اگر انتخاب وقتی معنا می‌دهد که انسان اسیر امیال و هوس‌های خود نباشد، مسلّماً حجاب رابطه‌ای تنگاتنگ با آزادی انسان دارد، از آن جهت که امری است ماورای امیال و هوس‌های انسان و آن کس که حجاب را انتخاب کرد نشان داد که انسان آزاده‌ای است و چنین فردی نه‌تنها گرفتار امیال و هوس‌های خود نشده، بلکه گرفتار سویه‌های سیاسی که جهان استکباری در رابطه با حجاب پیش آورده است نیز نگشته، سویه تقابل بین حجاب با آزادی که مسلّماً فریب بزرگی است. این‌جا است که بحث بازخوانیِ مفاهیم دینی در مواجهه با انسان جدید پیش می‌آید، انسانی که معنای خود را در آزادی جستجو می‌کند، زیرا گشوده و گسترده‌تر از دیروز شده است. 2- از آن‌جایی که بشرِ جدید معنای خود را در آزادی جستجو می‌کند و در بستر آزادی است که حجاب حقیقی معنا می‌یابد و همان‌طور که انسانِ آزاده نمی‌تواند در پاس‌داشت حجاب بی‌تفاوت باشد، نظام اسلامی و دولت اسلامی هم نمی‌تواند نسبت به حجاب بی‌تفاوت گردد و آن را به عرف انسان‌های عادی واگذار کند. در حالی‌که حجاب، علاوه بر سویه شرعی، امری است مربوط به خیر عمومی و نظم اجتماعی و کوتاه‌آمدن از مسئله حجابِ شرعی موجب لطمه‌زدن به نظام اجتماعی و نظام خانواده خواهد بود و از این جهت و بدین لحاظ باید قانونی‌بودن حجاب را تقویت کرد و اجرای آن را نباید صرفاً به پلیس بسپاریم بلکه وظیفه خبرگان جامعه است تا در تبیین جایگاه این حکم الهی تلاش کنند تا از جایگاه قدسی و عقلانی آن غفلت نشود و افراد جامعه متوجه باشند این حکمِ شرعی رابطه‌ای تنگاتنگ با وجود قدسی خانم‌ها دارد و ابعاد معنوی آنان را گشوده می‌نماید و موجب حضور آن‌ها در عالَمی می‌شود که به جهت روح تکوینی و فطری‌شان به یک معنا «عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة» هستند زیرا از «مفاهیم» می‌گذرند و به عقل قدسی و قلبی نزدیک می‌شوند. در واقع در عالَم «زن» بودنِ خود مستقر می‌گردند. 3- این مسلّم است که فطرت هر خانمی در شرایط طبیعی، حجاب را به خوبی برای خود می‌پذیرد و حضور حجاب زنان در اقوام مختلف حکایت از این دارد که حجاب برای خانم‌ها امری فطری است.‌‌‌‌‌‌‌ آنچه موجب شده که بحث حجابِ اجباری در میان آید، دست‌کاری‌های ذهنی است که غربِ سکولار و پیرو آن، غرب‌زدگان، به آن دامن زده‌اند. در حالی‌که حضور در تکالیف قدسی هرگز امری اجباری نخواهد بود، بلکه طلب بنیادین و اصیل انسان‌ها و از جمله خانم‌ها است و وظیفه حکومت دینی در این راستا آن است که زمینه‌سازی کند. همان‌طور که روزه‌داری را که امری است جهت حضور بیشتر در عالم معنویت، اجبار نمی‌کند، ولی روزه‌‌خواری را منع می‌نماید تا حیات معنوی جامعه مختل نشود و این‌جا است که نخبگان جامعه وظیفه دارند در گفتمانی جدید موضوع حجاب را با مفاهیمی جدید بازتولید کنند و همان‌طور که رهبر معظم انقلاب فرمودند باید مسائل را با ادبیات جدید و با زبان امروز مطرح کرد. با نوآوری ولی در همان راستا باید سعی شود مفاهیم عالی اسلامی تبیین شود. (به بیانات رهبر معظم انقلاب با ائمه جمعه در تاریخ ۱۴۰۱/۰۵/۰۵ رجوع شود.) 4- تبدیل یک امر دینی به امر صرفا سیاسی یکی از حیله‌های دشمن است و هوشیاری خانم‌ها نسبت به این امر بسیار مهم است و اگر متوجه باشیم اسلام از سیاست جدا نیست و دیانت ما عین سیاست ما است؛ باید متوجه باشیم در موضوع حجاب و رعایت آن، مقابله و ایستادگی در مقابل سیاستی است که سراسر ضد انسانی و استکباری است، دقت در این امر کمک می‌کند تا موضوعِ حجاب به یک خواست و طلبِ عمیق سیاسی که عین دیانت است تبدیل شود تا به همان اندازه که زنان ما ضد استکبار هستند، ضد بی‌حجابی باشند، امری که مسلّماً بر خلاف میل نظام استکباری است و اتفاقاً از این جهت به خوبی و به زودی می‌یابیم که رجوع به حجاب در حال شکل‌گیری است، زیرا زنان ما در امر حجاب نمی‌‌خواهند متعلّق به جبهه‌ای باشند که استکبار بدان دل‌بسته است. کافی است دختران ما به خود آیند و متوجه بحران روحی و روانی شوند که با عبور از فرهنگ دینی و انقلابی به سراغشان می‌آید 5- عنایت دارید که در صد سال اخیر روشنفکران غرب‌زده با ملاک‌‌قراردادنِ عقل غربی، اسلام را به عنوان اندیشه‌ای که مربوط به گذشته است به حاشیه بردند. خودآگاهی ما نسبت به این امر موجب می‌شود تا متوجه شویم چرا باید خود را در میدان بومی و اصیل خودمان حاضر کنیم تا معنای بی‌حجابی را که به حاشیه‌بردنِ فکر و فرهنگ قدسی است؛ درست درک کنیم و جایگاه تاریخی بی‌حجابی را که به مردم ما تحمیل شده است درست بشناسیم و بفهمیم، این‌که حجاب را به عنوان امری که مربوط به گذشته است تبلیغ می‌کنند، امر ساده‌ای نیست، بلکه نوعی انقطاع از میراث معنوی ما است و گرفتارکردن ما در نوعی بی‌ریشه‌شدن می‌باشد.
6- با توجه به نکته فوق روشن است که انسانِ اصیل، انسانی است که در سنت و در میراث تاریخی خود قرار دارد، میراثی که در عقل انسان‌های دوران‌های مختلف، با نظر به ابعاد روحانی و انسانی خود شکل گرفته‌‌ و در این زمان هم انتخاب‌های اصیل در مواجهه با هر مسئله‌ای که پیش آید تنها با نظر به سنت و میراث تاریخیِ آن قوم انجام می‌گیرد که نوعی ارتباط با «حقیقت» دارد، به جهت گستردگیِ «حقیقت» که گذشته و حال و آینده را شامل می‌شود. از این جهت این نوع حضور یعنی حضور در سنت و میراث تاریخی، با قداست همراه است که وجه پنهان میراث و سنت آن قوم می‌باشد و در فرهنگ آن قوم ظاهر شده و ارزش پایدارماندن دارد، تا انسان بر اساس آن مبانی عمل کند و وجود خود را مطابق نظام منسجم و اَحسن عالم بسط دهد و اجزاء گسسته‌شده فرهنگی خود را که توسط فرهنگ مدرنیته پیش آمده است، سامان بخشد، در این رابطه ملت ایران در ذات فرهنگی خود نشان داده است در هر حال همه امور خود را به حقیقت پیوند بزند تا سرمست حقیقت شده و غرق تجلیات الهی گردد و با زبانی سخن بگوید که بازگوکننده اراده الهی است، زبانی که حافظِ همه نسبت‌هایی است که انسان با «وجود» و انوار الهی برقرار می‌کند و اینجاست که کافی است ماورای حیله‌های دشمنان این مرز و بوم به موضوع حجاب بیندیشیم. انسان با توجه به نکات فوق ندای سروش الهی را با گوش جان می‌شنود و نه‌تنها خطر آینده را می‌یابد بلکه راه‌های عبور از آن خطرات را نیز درک می‌کند و این است راز پاس‌داری ملت ایران از حجاب، به عنوان روحی که در ملت ما از دیرباز جاری بوده و اسلام موجب عمق بخشیدن به آن شده و در نتیجه افق روشن‌تری را مقابل ما گشوده است. و اگر این روزها به نحوی با نوعی بی‌حجابی روبرو هستیم معلوم است که آن را امری اصیل و شرافتمندانه نمی‌دانیم و آن امری نیست که متعالی ما جایی داشته باشم. 7- چیزی که ما واقعاً نیاز داریم، تعلّقی عمیقاً ریشه‌دار به جایگاه خاصی است که عبارت است از نوعی از تعلّق که در آن تعلّق، چیزهایی که با آن‌ها درگیر هستیم واقعاً مهم باشند. آیا این همان حضور قدسی ما نسبت به عفاف و حجاب نیست با آن همه صفایی که در آن نهفته است تا عالی‌ترین احساس از خود را که بالاتر از آن ممکن نخواهد بود در خود بیابیم؟ امری که فرهنگ مدرنیته و با مرگ خدایی که نیچه متوجه آن شد، ما از دست دادیم و حال باید با نوعی دیگر از زندگی و با نظر به فیض الهی آن را دوباره به‌دست آوریم. آیا در این رابطه به موهبتی که می‌تواند مجدداً شورمندی در ایمان را به ما برگرداند، فکر کرده‌اید؟ به حجاب و عفافی باید فکر کرد که با انتخاب آن در این تاریخ درهای آسمانِ غیب به عالی‌ترین شکل مقابل زنان ما گشوده می‌شود تا از ظلمات آخرالزمانی به خوبی بتوانند عبور کنند. 8- همه چیز حکایت از آن دارد که در مسیر دینداری، آغازی دیگر، به عنوان دگرگونی بزرگ با «حضور در انقلاب اسلامی» در امروزِ ما پنهان است و چون امر مهمی است به راحتی به ظهور نمی‌آید زیرا هر قدر رویداد بزرگ‌تر باشد، پنهان‌تر است و تنها در روشنایی صاعقه‌ای مانند رویداد شهادت حاج قاسم سلیمانی، کمی آشکار می‌شود و دوباره پنهان می‌گردد و این یعنی وقتی انسان در مقابل دگرگونی عظیمی قرار گیرد، یا با نادیده‌گرفتن و انکار آن، همه چیزِ خود را می‌بازد و یا به خود می‌آید و همه چیز را به دست می‌آورد و بشر این دوران در چنین شرایطی است و اگر به خود آید و خود را درست اندیشه کند از آنِ خدا می‌شود و خدا نیز از آنِ او می‌گردد و یا مانند جریان‌های تحریک بی‌حجابی به اوج پوچی و بی‌ثمری گرفتار می‌شود. این‌جا است که باید به حجاب و عفاف با نگاهی عمیق‌تر نظر کرد و به گفته مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی» این جریان غرب‌گرا است که «باید جواب بدهند چرا زن را تبدیل به کالا کردند. ما در قضیّه‌ زن مدّعی هستیم.» زیرا همچنان‌که رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: «حقیقت مسئله این است که زنِ با شرف و با استعداد ایرانی یکی از بزرگ‌ترین ضربه‌ها را به تمدّن غرب زده... - با حضور در صحنه‌های اجتماعی در عین رعایت حجاب و عفاف- «این باطل‌کننده‌ زحمت و تلاش دویست، سیصد ساله‌ غرب است؛ نمی‌توانند تحمّل کنند، عصبانی می‌شوند، خودشان را به در و دیوار می‌زنند تا بتوانند یک کاری بکنند.» (به بیانات رهبر معظم انقلاب با ائمه جمعه در تاریخ ۱۴۰۱/۰۵/۰۵ رجوع شود.) 9- باز باید از خود بپرسیم آیا می‌توان در عین تأکید بر آموزه‌هایی که رسول خدا و ائمه«علیهم‌السلام» مطرح فرموده‌اند، در جهان جدید که در آن، مدنیّت و آزادی برجسته است، حاضر شد؟ آیا آموزه‌های دینی مانع ارتباط با دیگران است و یا به نوعی زمینه‌هایی هستند تا با بشر جدید رابطه‌ای متعالی و انسانی برقرار کرد؟ چه رابطه‌ای می‌توان بین نظم جهان جدید و آموزه‌های دینی برقرار نمود؟
اگر به گفته میشل فوکو انقلاب اسلامی «روحی برای یک جهان بی‌روح است» این حکایت از آن دارد که می‌توان با انسان جدید رابطه‌ای قدسی برقرار کرد و از این زاویه در رابطه با حجاب و عفاف گفتگو نمود و آن‌ها را متوجه هویت انسانی‌شان کرد و با تأکید بر آموزه‌های دینی که به‌خصوص در تشیّع بر آن تأکید می‌شود، متوجه حکمت معنوی حجاب و عفاف نمود و در دل آن بر فقه تأکید کرد. و این یعنی ما می‌توانیم با رابطه‌ای متعالی و انسانی با بشر جدید، از آینده مبهمی که جهان غرب برای خود و دیگران مدّ نظر دارد، عبور کنیم. آینده مبهمی که با برنامه‌های غیر توحیدی، موجب دست زدن به انتحاری است بعد از انتحاری. و این وظیفه اهل فرهنگ است که متذکر این امر مهم به افرادی بشوند که متوجه خطر بی‌حجابی نمی‌باشند و آن را به عنوان تکلیف شرعی فردی به حساب می‌آورند غافل از آنکه در دل بی‌حجابی خطر اضمحلال خانواده نهفته است و احساس بی‌معنایی و پوچی و نیست انگاری را در انسان به میان می‌آورد. 10- تجربه تاریخی ما در پنجاه سال اخیر نشان داد زنان ما در عین حضور در انقلاب اسلامی، متوجه حضور در تاریخی شدند که بی‌حجابی و بدحجابی مانع آن حضور گشت و بر عکس، حجاب عامل شدیّت‌بخشیدن به آن حضور شد و در این بستر در واقع آنان وجود اصیل خود را احساس کردند و متوجه شدند این نوع حضور و آن حجاب و عفاف، راهی است که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» مقابل آنان قرار دادند، مقابل زنانی که تا دیروز از آن نوع حضور بیگانه بودند و خود را در پوچی‌های جهان غرب جستجو می‌کردند و این‌جا است که زنانِ ما با بازخوانی آنچه بر آن‌ها گذشته است، امروز نیز می‌توانند شعف حضور در این تاریخ را با حجاب و عفاف خود در خود احیاء کنند و از این طریق از نیست‌انگاریِ دوران عبور نمایند با رسالتی که نسبت به انکار بی‌حجابی و بدحجابی به میان می‌آورند. در نقش‌آفرینی زنان با هویت حجاب و عفاف در به ظهورآوردن انقلاب اسلامی، همین بس که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در وصیت‌نامه سیاسی- الهی خود فرمودند: «ما مفتخريم‌ كه بانوان و زنانِ پير و جوان و خرد و كلان در صحنه‌هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند». 11- علت آن‌که عده‌ای از زنان ما به حجاب اسلامی برگشتند آن بود که متوجه شدند گرفتار ظاهر شده بود‌ند و با تبرّج و بی‌حجابی، باطن خود را که مأواگزیدن در عالم قدس بود از دست داده‌اند و لذا با حضور در انقلاب اسلامی به آن مأوای قدسی یعنی حجاب برگشتند، امری که ما نیز آن را در این تاریخ در آن زنان تجربه کردیم که چگونه آن‌ها متوجه وجدانی شدند که معنای اصیل خودِ آنان بود. و امروز نیز می‌توان آن را با زنان و دختران خود در میان گذارد تا بتوانند بی‌حجابی و بدحجابی را به عنوان یک ارزش دروغین انکار کنند، در عین حضور در جهان. باز باید متوجه شویم که آن حضورِ انقلابی برای ما و از جمله برای زنان و دختران ما نیازی روحی و فکری است و در این راستا دوباره این بی‌حجابی و بدحجابی است که به حاشیه می‌رود تا احساس پوچی و نیست‌انگاری که جوانان گرفتارِ غرب‌زدگی ما را فرا گرفته، بازخوانی و ریشه‌یابی گردد. آیا ریشه این پوچی‌ها که آن قشر را فرا گرفته، غفلت از حضوری نیست که با انقلاب اسلامی پیش می‌آید؟ در حالی‌که با حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد، آن پوچی‌ها برطرف می‌شود و هر اندازه خانم‌ها رشد یافته‌تر و کمال‌یافته‌تر گردند و به قابلیت‌های درونی خود بیشتر توجه کنند، بیشتر متوجه رسالتی می‌شوند که مطابق آن رسالت ظاهر خود را مطابق باطن معنوی و روحانی خود کنند ، به همان صورتی که ملاحظه کردیم خانم‌هایی که الزاماً محجبه نبودند ولی به جهت زیبایی باطنی که به نور شهدا برایشان پیش آمد، حجاب را برگزیدند و این به جهت رشد «وجدان تاریخی» بود که به نور شهدا در زنان ما شکل گرفت، زیرا وقتی رشد کردند و آگاه شدند در چه تاریخی زندگی می‌کنند، دیگر درگیر لذت‌های روزمرّه نخواهند بود و به نجات خود و نجات دیگران فکر می‌کنند و در نتیجه با این رویکرد حجاب را انتخاب می‌نمایند تا در کنار وظیفه شرعی کرامت انسانی را پاس داشته باشند و در این راستا ازخطر اضمحلال خانواده که اصلی‌ترین نقشه دشمنان انسانیت است عبور کنیم. انشاالله والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته