eitaa logo
یا مهدی ادرکنی
55 دنبال‌کننده
3هزار عکس
954 ویدیو
7 فایل
💢هشـدار اگر العجل بگوییم‌وآماده‌ےظهورنشویم ڪوفیاݩ‌آخروزمانیم...‼️ ناشناس کانال👇🏻🖤 https://harfeto.timefriend.net/16725787768239 ایدی ادمین: @fatemeh_v313 کپی با ذکر صلوات هر چقدر دوست داری🌷✋🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خالق یکتا 🧡:)
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام 💔
قرار همیشگیمون 🌸✨ و او خواهد آمد.. السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجازا اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُ‌ویاشَریکَ‌الْقُران وَیااِمامَ الْاُنسِ‌وَالْجان :)🌻 💌 اَلّٰهُـمَّ‌عَجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج به حق زینب کبری علیها سلام♥️
دعای عهد رو همه باهم زمزمه کنیم🦋 @MEHDIADRKNI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"........💔🕊" - به نام خدای مظلومان قدس تصمیم گرفتند که این بار به جای فوتبال ،هفت سنگ بازی کنند تا دختران هم بتوانند همبازی شان شوند. دختران و پسران به دو گروه تقسیم شدند... پسرِک مو خرمایی حین اینکه داشت سنگ ها را دانه به دانه روی هم می نهاد ،ناگهان شعله های آتشی میان زمین گُر گرفت! کودکان فلسطینی به همدیگر نگاه گذرایی کردند و فریاد زنان گفتند: حمله کردن! دارن میان سمت زمین بازیِ ما! اما گویا ایندفعه میانشان حرفی از فرار رد و بدل نمی شد. چه دختر و چه پسر فرقی نداشت! همگی دستان نحیف و کوچکشان را روی هم گذاشتند و با یکدیگر پیمان بستند تا نگذارند دشمن ذره ای از زمین بازی شان را احاطه کند! بلافاصله به سمت سنگ ها دویدند و هر کدامشان یک سنگ در مشت نهادند. سربازان، اسلحه هایشان را به طرف کودکان نشانه گرفتند تا در دلشان ترس افکنند. اما این بار در چشمان مظلوم طفلان، به جای رُعب و ترس ،خونِ شجاعت و غیرت می جوشید! کودکان ابروانشان را درهم کشیدند و اللهُ اکبر گویان، سنگ ها را به طرف سربازان پرتاب کردند.  سربازان با نگاهی ناباورانه به این جسارت کودکان،چند قدم به عقب برداشتند. بلافاصله تبسمی غرورمندانه با طعم افتخار ، به روی لبان طفلان جان گرفت! کودکان که فکر می کردند سربازانِ ظالم حسابی ترسیده اند، به پشت سنگ ها پناه بردند تا منتظر سربازان مدافع بمانند که بیایند وکمکشان کنند. در این میان،دختر بچه ای ناله کنان عروسکش را طلب می کرد! پسران از بالای سنگ ها نگاهی به آن طرف انداختند و عروسک را نزدیک سربازان یافتند. دختران مشغول آرام کردنِ دختر بچه بودند و پسران در حال پیدا کردن راه چاره ای! چاره ای نبود .باید یک نفر تمامِ شجاعتش را جمع می کرد و سراغ عروسک می رفت! پسرک مو خرمایی که از بقیه ی بچه ها بزرگ تر بود، با اراده ی خود از روی زمین برخاست و لبخندی میهمانِ لبانش کرد. او دیگر تصمیمش را نهایی کرده بود! دختر بچه را درآغوش بازش جای داد و نجوا کرد که قول میدهد تا عروسک را برایش بیاورد. پسرک بلند شد و با تمامِ توانی که در جانش بود به سمت عروسک دوید. پسران با نگاهی پر اضطراب، رفیقشان را از پشت سنگ ها می کاویدند. پسرک محتاطانه عروسک را طوری برداشت که نگاه سربازان لحظه ای به او نیفتد ؛ همین که میخواست به سمت بچه ها بازگردد، سربازان متوجه حضورش شدند و اسلحه هایشان را به طرف پسرک هدف گرفتند. اما او دیگر نمی ترسید! به جای خون، شجاعت در رگ هایش شناور شده بود! عروسک را به سمت سنگ هایی که دوستانش به آن پناه برده بودند پرتاب کرد . بلافاصله گلوله ی داغی به روی پیشانی اش مهر شد... پسرک به روی خاک ها افتاد و خون سرخ رنگـش روی زمین غلتید.. تبسمی پر از شجاعت و غرور روی لبانش حک شده بود! پسرک با بال هایی سپید از میان دوستانش پر کشید تا به همه ی جهان ثابت کند که نمیگذارد حتی یک مشت از خاک کشورش به یغما برود. 📖|➺ 💔|➺ ___________
دعای روز بیست و نهم ماه رمضان🌙🧡
! جوانان‌عزیزدر‌راه‌تحصیلات‌خود‌ ناامید‌نشوید..!! آینده‌کشور‌دردستان‌شماهاست(: من‌امیددارم‌که‌قطعا‌شما‌کشور‌را‌به‌ بالاترین‌قله‌موفقیت‌میرسانید🖐🏻 _حضرت‌آقا
امام صادق علیه السلام : شیعیان ما را در اوقات نماز آزمایش کنید، که چقدر به فکر نمازشان هستند.